#بازگشت_به_کار
#قسمت_نوزدهم
لنا خانوم قشنگ دو روز قبل برگشت نیکو تمام مطب رو به هم ریخت علیه نیکو
تمام مدتی که مدیر داخلی داشت حرف میزد و از ناراحتی های لنا میگفت تو شوک عجیبی بودم..
چجوری به فکرش رسید همچین کار بکنه...
تمام دو هفته رو با روی خوش بگذرونه و درست قبل برگشتش اینطوری به همه بگه من اصلا از نیکو می ترسم و ....
این کار بدترین ضربه در بهترین موقعیت زمانی به نیکو بود، که به عقل شیطون هم نمیرسید. شاید عمق حرف من براتون خیلی قابل درک نباشه چون قوانین نانوشته حاکم بر کار در اینجا و ایران متفاوته ولی از من بپذیرید این حرف رو
اینقدر شوکه بودم که هرچی مدیر داخلی به من میگفت تو بهش بگو که مشکلات حل میشه ، حالا نیکو هم منظوری نداره و.... حتی نتونستم یک کلمه حرف بزنم.
در یه آن به معنی واقعی کلمه از لنا و خباثتش متنفر شدم
سرتون رو درد نیارم اینقدر این مشکلات ادامه پیدا کرد که شفین به طرفداری از لنا اون رو از بخش ما برد و گفت اون دیگه اصلا با شما کار نمیکنه...
بعد از اون هم لنا طبق گفته نیکو شروع کرد تو تمام شهر با هر یونانی که میشناخت به صحبت کردن در مورد نیکو و خانواده اش و بدگویی های وحشتناک.
که خانواده اش تو یونان مافیا هستن و ....
زن قبلیش اینطوری و بچه هاش اونطوری و خواهرش فلان و ...............
با رفتن لنا بخش ما دوباره آروم شد ولی خب کمبود نیرو داشتیم و داریم
این وسط لنا همچنان به بدگویی پشت سر نیکو و گاهی من ادامه میداد و جوری وانمود کرده بود که اون کار رو بلده و ما از سر حسودی نگذاشتیم کار کنه.
یادتون نره که لنا چون مدرک زبان دندانپزشکی آلمان رو نداشت به عنوان منشی استخدام شده بود چون مجوز کار به عنوان دندانپزشک رو نداشت اما روی لیبل رو سینش و تو سایت اسمش رو به عنوان دندانپزشک زده بودن
دیگه با لنا کاری نداشتم جز سلام و علیک. اما نیکو و لنا کلا یک کلمه هم با هم حرف نمیزنن!!!
گذشت تا رسید به زمان درخواست مرخصی من برای ایران اومدن. نیکو نبود اون موقع و منم مرخصی میخواستم شفین مخالف بود و میگفت نمیشه هر دوتون باهم برین اگر مریض اورژانس بیاد چی؟
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
#بازگشت_به_کار
#قسمت_بیستم
اونجا بود که من و نیکو باید یه راه حلی ارائه میدادیم.
نیکو برای کمک به من و حمایت از من گفت میشه تو اون مدت به بیماران نوبت کنترل بدیم و کش هاشون رو فقط عوض کنیم که این کار رو دستیارمون یعنی ماری هم میتونه انجام بده و اگر مسئله دیگه ای پیش اومد لنا میتونه تا حدی مدیریت و حل کنه و اونجا بود که مدیر داخلب گفت شفین به شدت با این موضوع مخالفه و میگه لنا اصلا کار بلد نیست، حتی نمیتونه ساکشن رو تو دهن مریض نگه داره نمیدونم این چجوری دندانپزشکی خونده احتمالا همه تحصیلش آنلاین بوده!!!
ما رو میگی، این شکلی بودیم😯😯😯
چه عجب بالاخره شفین هم فهمید ما چی میگفتیم و ....
البته همچنان رفتارهای تبعیض امیز نسبت به من به خاطر حجابم ادامه داشت و از گوشه کنار یا میشنیدم یا علائمش رو به وضوح میدیدم.
مثلا یه بار شفین ریتینر چسبوندن رو برای یک بیمار که وظیفه من یا نیکو بود رو داد به ماری( دستیارمون)!!!
و خب تو فضای کاری ما این یه جور کنار زدن و عقب نگه داشتن من به حساب میومد و ماری هم حسابی روی این قضیه مانور میداد. نیکو هم بهم میگفت اهمیت نده بگذار شفین نتیجه کارش رو میبینه!!
و کار خدا که مریض دو روز بعد، وقتی که شفین، نیکو و ماری تو مرخصی و تعطیلات بودن اومد مطب و گفت هر دو ریتینرش کنده شده، مریض رو فرستادن برای من.
منم به جانشین شفین گفتم شرمنده! شفین خواسته بودن که من این بیمارشون رو نبینم حتما یه صلاحی دیدن پس الان هم من نمیتونم به مریض دست بزنم بره همون دو هفته بعد بیاد که خود شفین باشن و تصمیم بگیرن.
البته علت اصلی رفتارم لجبازی یا تلافی نبود، من اینطوری هرگونه خطر احتمالی از افتادن تقصیرها به عهده خودم رو مرتفع کردم ولی خب یه تیر رو چند نشون بود و دیگه این شد که ماری از هرگونه درمان مستقل بیمار که تو ارتودنسی رایجه منع شد.
این وسط یه اتفاق فوق مهم دیگه هم افتاد که من کلی بعد تر خبردار شدم.
یادتونه گفته بودم چقدر سر عکس گذاشتن تو سایت من رو مورد تبعیض قرار دادن و لنا رو بردن بالا؟
اعتبار یک مطب خیلی وابسته به اسم و عکس پزشکانی هست که تو سایتش زده و خب شفین تا تونست با گذاشتن عکس من مخالفت کرد و برعکس اسم لنا رو که مجوز کار نداره رو به عنوان دندانپزشک زده بود تو سایت! یک کار غیر قانونی.
نفهمیدم چه کسی و چرا به پلیس این موضوع رو گزارش داده بود و گویا یک روز پلیس جنایی!!! اومده مطب و کلی توبیخ کرده و پرونده ساخته و حسابی ماجرا درست کرده و شفین ناچار شده اسم لنا رو از سایت قسمت پزشکان برداره و حتی عنوان روی لیبلش رو عوض کنه و بنویسه منشی به جای دندانپزشک. واقعا خوشحال نشدم اما تو دلم هر چی ضرب المثل بلد بودم گفتم.
چوب خدا صدا نداره...
از هر دست بدی از ...
شب دراز است و قلندر بیدار...
جوجه رو آخر پاییز میشمارن...
این موضوع که پلیس وارد عمل بشه شوک بزرگی برای مطب و لنا بود
تو میخواستی به موقعیت کاری نیکو و من آسیب بزنی ولی الان حتی روی لیبلت هم نمیتونی بنویسی دندانپزشک.
البته بعد از اون دیگه هیچ وقت ندیدم لیبلش رو بزنه. با اینکه اینجا خیلی مهمه این موضوع.
گرچه همچنان لنا با دادن یک امتحان زبان تخصصی مدرکش از من معتبرتر میشه و همچنان رفتارهای تبعیض آمیز علیه من به شدت وجود داره فقط شرایط جوری پیش رفته که شفین هیچ چاره دیگه جز من برای بخش اورتودنسی مطبش نداره.
نیکو استعفا داده، لنا منع قانونی داره و ماری از پس حداقل کارها هم برنمیاد.
زمانی که شروع کردم به نوشتن این موضوع ماجرا تا اینجا پیش رفته بود الان اما کمی تغییر کرده که براتون مینویسم.
این وسط با هم دیگه فهمیدیم شفین چرا اون اول عکس من رو تو سایت نگذاشته. به خاطر حجاب.
نیکو بعدا تعریف کرد که...
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
نگاه نگنید کی میگه،
ببینید چی میگه....
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
#بازگشت_به_کار
#قسمت_بیست و یکم
یه مدت که گذشت دوباره یه روز وسط کار بهم گفتن امروز عکاس میاد بیا برای عکاسی.
در حالیکه روال طبیعیش اینه از چند روز قبل اطلاع بدن تا مثلا آماده باشی😉
خلاصه عکاسی شدیم و یه پدت بعوشم عکسمون رفت تو سایت.
بعدِ ها نیکو گفت من به شفین گفتم عکس تو رو بگذاره تو سایت.
بهش گفتم فارغ از اینکه کی حجاب داره کی نه، این فلانیه( یعنی من) که برای مطب به عنوان وندانپزشک کار میکنه، سوداوری داره بلده درمان کنه، مریض رو راضی نگهداره و ....
نه لنا که اولا منشیه دوما کار و زبان هم بلد نیست...
دروغ چرا اون موقع ها حرف نیکو رو باز عمق قلبم باور نکردم، یعنی نمیتونستم تصور کنم شفین اینقدر با حجاب من بد باشه.
اخه حجاب من که تداخلی با کارم و برخوردم با مریض نداشت.
گذشت وگذشت تا نیکو به دلیل شرایط سخت کار در مطب و حواشی که لنا براش درست کرده بود استعفا داد و رفت
من و موندم و حدود سیصدتا بیمار...
و باید بگم که یه دفعه رفتار شفین تا حدی باهام خوب شد، دیگه واضحه چرا؟
البته آلمانی ها کلا به شدددددددت مودی هستن یه روز حالشون خوبه لبخند میزنن بهت ده روز حوصله ات رو ندارن اخم میکنن.
این وسط قرار شد لنا برگرده بخش اورتو😯
تاریخ امتحانشم اومده بود. حدود دوماه دیگه امتحان زبان رو داره.
و باز روز اول. روی این قصه مانور میداد که من الان امتحان میدم و شفین سریعا من رو به عنوان دندانپزشک تو بخش اورتو استخدام میکنه.
صادقانه بگم چندان احساس بدی نداشتم. ته قلبم معتقد بودم برگ از درخت نمیافته مگر به خواست خدا و دیگه اینکه انگار یادم رفته بود اذیت هاش...
یه روز نیکو بهم زنگ شد و گفت حسابی مراقب لنا باش و ازش فاصله بگیر.
گفتم چرا؟
نمیخواست مستقیم جواب بده گفت به هرحال پلیس جنایی اومده به خاطرش مطب.
پرسیدمخب مگر اون به خاطر اسمش توسایت و لیبلش نبود؟؟
گفت به خاطر این چیزا نظام پزشکی میاد نه پلیس جنایی🤐😲
دیدم راست میگه خداییش...
یه چند روز بعد لنا یه دفعه خیلی انتحاری استعفا داد. گفت مامانم یه بیماری داشته از قبل الان عود کرده و من باید برم پیشش کمکش
تو دلم گفتم تو مگه اروپایی نیستی؟؟
اونجا پدرت و برادرت هم که هستن و ...
قضیه خیلی مشکوک بود اما ...
خلاصه که به طرز عجیبی یک دفعه غیب شد و برگشت یونان
فعلا این قسمت آخر بود
کانال #دکتر_موتا در ایتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
یک نکته رو قبلا گفتم، دوباره یادآوری کنم چون خیلی سوال شد، نیکو آقاست نه خانم.😉
ماجرا هم تموم شد دیگه، چرا بعضی هاتون دنبال ادامه اش هستین.
فیلم نامه نبود که مثلا ستایش ۲ بنویسم براتون🤣
نیکو که رفت.
لنا هم برگشت یونان.
منم به زودی میرم.
این وسط یه همکار دیگه هم اومد که تو شرایط سخت کاری اونجا نتونست دووم بیاره بعد دو هفته استعفا داد.
این ماجرا خیلی پراکنده و چند جانبه بود.طبعا من همه قسمت هاش رو نه میخواستم و نه میتونستم تعریف کنم بنابراین ممکنه برای بعضی ها سوتفاهماتی پیش بیاد.
سعی کردم فقط اون قسمتی رو تعریف کنم که مربوط به تبعیض های علیه من به دلیل حجاب بود.