این روزها کلی ماجرا و اتفاق هست برای تعریف کردن، برای درد دل کردن، برای روشنگری کردن، حتی برای نق زدن اما لابهلای کارهای زیاد من و توان جسمی کمم داره بیات میشه
بس که تعریفشون نکردم دیگه از دهن داره میافته!
دعا کنید برام خدا
یکم حال دلم رو بهتر کنه،
جسمم رو قوی تر،
عقل و بصیرتم رو بیشتر،
و برکت وقتم رو هزار چندان
که من محتاج ترینم به دعای شما خوبان🌱
3.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها بین همه کارها باید حواسم به بچه ها هم ویژه باشه.
فردا روز آخر مدرسه هاست و زهرایاس قراره که برای سال بعد به دلیلی که قبلا براتون نوشتم مدرسه اش رو عوض کنه.
یه برنامه خداحافظی دارن و از طرف مدرسه بهش هدیه میدن، همزمان ما باید خوراکی تهیه میکردیم برای کلاسش و کارهای روضه و نبودن دکتر ارنست و هوایی که به نظر من از خرماپزون اهواز گرمتر نباشه خنک تر نیست شرایط رو عجیب پیچیده کرده!
چند روزی بود که زهرایاس اصرار میکرد که برای بچههای کلاسش یک هدیه کوچک یادگاری بخره.
دوست داشتم میرسیدم و انلاین براش چندتا سفارش میدادم اما نشد.
دیروز بهش گفتم مامان نمیرسیم و نمیشه و نمیتونم و باید برنامه روضه و خریدهاش و پخت و پزش رو مهیا کنم اما دل کوچولوش قبول نمیکرد.
خودش هدیه اش رو هم انتخاب کرده بود! پاک کن عطری از فلان فروشگاه!
راستش خریدن اون پاک کن به تعداد همه بچه های کلاسشون خیلی گرون میشد. گرون و مهم تر از اون بی معنی.
چرا باید همچین هزینه زیادی میکردیم؟
به چه دلیل و هدف و منفعتی؟
اما دخترم دوست داشت و ...
البته گرون بودن یه مفهوم نسبیه ولی خب با این پول میشد یه وسیله برقی برند درجه یک و کاربردی برای آشپزخونه خرید یا چند کیلو گوشت بیشتر برای غذای هیئت
ولی خب دیدم واقعا شرایطش نیست که بخوام بهش فشار بیارم که نخر و بگذر و وقتش رو هم نداشتیم که بخوام خیلی روی فکرش کار کنم و دلی راضیش کنم، پس با هر سختی و کمبود وقتی که بود رفتیم و خریدیم
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون همینجور تمام مدت تو دلم یکمی حرص قل قل میکرد که آخه این چه خرج بیخودی بود!
تو ذهنم دنبال یه راهی بودم که یکمی این پول رو از بی هدف خرج شدن نجات بدم که یه فکری به سرم زد
روش یه برچسب بزنم با یک جمله مناسب!
یه تلنگر خیلییییی یواش و آروم به والدین، پس نوشتم،
به امید دنیایی پر از شادی و صلح برای همه بچه ها
دلم روشنه به اثرش و آرومتره که پولمون بی هدف خرج نشده
پینوشت: با خودم فکر میکردم درست اوضاع اقتصادی ایران به جهاتی نامناسب تر از آلمانه ولی آیا تو ایرانم خرید ۲۱ دونه پاک کن عطری اینقدر گرون در میاد به نسبت مخارج اصلی زندگی؟🤔
امیدوارم حداقل خوب پاک کنه، کار فرهنگیم بی اثر نشه🙄
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
امسال اول محرم پرچم های سیاه رو که در آوردم قبل از هر کاری به زهرایاس و محمد مهدی گفتم بیاین هر کدوم یه پرچم انتخاب کنید برای اتاقتون.
پرچم های ما خیلی زیاد و مدل دار و گلدوزی طور نیست. ساده هستن و بین همون ها اول گفتم بچه ها انتخاب کنن.
پارسال یه ایده ای رو اجرا کردیم که دوست داشتم امسال هم تکرارش کنیم.
البته احتمالا به دلیل مشغله زیاد تو دهه نرسیم اما خب بعدش هم صفای خودش رو داره.
روضه خونگی شنیدین؟
پارسال ما یه شب روضه اتاقی گرفتیم.🖤
یعنی زهرایاس اتاقش رو تمیز و مرتب کرد و با کمک من چای و چند دونه خرما هم اماده کرد.
رفتیم تو اتاقش روضه. درست یادم نیست گمونم اولش خودم یکم براشون صحبت کردم بعد با موبایل مداحی گذاشتیم و سینه زنی کردیم و در آخر هم خودش از ما پذیرایی کرد. خیلی ساده🖤 خیلی کوتاه🖤 خیلی دلچسب🖤.
اما بسیار اثرگزار و با برکت بود.
تازه اونم تو شرایطی که خونه نداشتیم و با چند تا چمدون وسیله رفته بودیم موقت تو یه سوئیت مبله تا جا پیدا کنیم
امسال اگر بشه دلم میخواد یه شب اتاق محمد مهدی مراسم بگیریم یه شب اتاق زهرایاس.
گفتم ایده اش رو به شما هم بگم.
روضه های اتاقی👌
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
واقعیتش اینه که خودم هم خیلی دلم میخواد مطلب احساسی عرفانی بنویسم اما من امروز کل زمان مراسم رو تو آشپزخونه بودم یا سر سفره در حال پخش و جمع کردن.
اینه که ته تهش میتونم از خوراکی ها مطلب بگذارم که اونم دارم خودم رو کنترل میکنم زیاد نشه.
امروز قبل مراسم که درگیر
بردن و آوردن زهرایاس بودم
روز اخر مدارس بود و به همین دلیل ساعت ۱۱ تعطیل میشدن و ما مجبور شدیم مراسم رو بگذاریم یازده و نیم
بعد هم که مراسم بود تا ساعت ۳،
بعد هم بلافاصله محمد مهدی
رو بردم کلاس و الان تازه رسیدم خونه.
شب هم سالن، مراسمه که بعید میدونم من دیگه بتونم برم، شما اگر رفتین روضه، جای ما رو خالی کنید
منم امروز یکی از خانم ها برام شله مشهدی آورد😍، خواستم بخورم جاتون رو خالی میکنم
پینوشت: امروز چون دعای ندبه بود یه سفره مختصری انداختیم، ولی مراسم دیروز طبق قرار اولیه بدون غذا بود
اولش چای و خرما
اخرش هم شیرکاکائو و بيسکوئيت
ولی میدونین همه اینا انگار بهونه است
من دلم پر از حرف های نگفته است
حرفی که اثری ازش در مخاطب نمیبینم
به همین دلیل سکوت کردم
اما بدبختانه مدلم این جوریه که تا حرف های مهم، تا داغ های روی دل رو ننویسم و نگم نمیتونم برم سراغ بقیه مطالب جدی
شاید باورش براتون سخت باشه اما من هر روز تو ماشین موقع رانندگی بارها حرف هایی که دلم میخواد اینجا برای شما بنویسم رو در ذهنم دوره میکنم، انگار با خودم حرف میزنم و باز میگم بی خیال
دفعه قبل که گفتی مگر چند نفر روش فکر کردن؟!
انگار دل و قلب مردم همیشه مهربان ایرانمون اینبار قفل شده، شاید حتی زبونم لال...
نمیدونم شاید هم شما حق دارین و خیلی این مدت زجر کشیدین، خیلی روزهای سختی دیدین
نمیدونم!
فقط میدونم عیار شرافت و انصاف آدم ها تو روز سختی معلوم میشه نه تو خوشی!
تو روز آسونی که همه با گذشت و بخشنده هستن.
مگر نه اینکه ما شیعه امیرالمومنین هستیم؟!
و شیعه یعنی پیرو
ما پیرو کسی هستیم که به فرزندش گفت با قاتل من به انصاف رفتار کنید
یک ضربه زده پس فقط با یک ضربه قصاص کنید
تو دین ما تر و خشک رو با هم زدن نیست، وجود نداره
ما این شب ها برای مظلومیت اماممون مراسم میگیریم و اشک میریزیم
خدایا نپسند که خودمون بشیم از جمله ظالمان این دنیا!
خدایا ما بارها شنیدیم هدف وسیله رو توجیه نمیکنه اما عجیبه که الان برای راه های اشتباهی که میریم هزار توجیه میاریم
عجیب تر اونجاست که همه ما میدونیم تو کشورمون از شهرداری گرفته تا بانک تا وزارت خونه ها تا دادگستری و ..همه جا هستن مسئولینی که بد رفتار میکنن، اهل اعمال نظر شخصی هستن، به ارباب رجوع توهین میکنن، بی قانونی میکنند و ...
کم هم که باشه باز هست!
اما به بعضی موضوعات اجتماعی که میرسه به کل منکر میشیم
ما میشیم همیشه حق همیشه قانونمند همیشه محترم و طرف مقابل میشه مفسد فی الارض!
بگذریم بیشتر نگم دیگه...
پیام بعدی که براتون میگذارم از کانال خانم زمانی هست
یکی از ایرانی هایی که مقیم سوئد هستن.
و البته الان ایران اومدن سفر
یه لحظه زهرایاس خودم رو تصور کردم
چشماش رنگ دریا بود
صورت نحیف و استخونی اما با یه دنیا مهربونی
خیلی سن داشت همسن سید کیان بود
چادر گل گلی سفید سرش بود
دستای باریک و استخونیشو دراز کرده بود چایی برداره
اما قدش به میز نمیرسید
دو تا خانم بیحجاب و یه خانم با حجاب بدون اینکه در نظر بگیرن این بچه رو هلش دادن و چای برداشتن
دوباره دستشو دراز کرد
خادم ندید
یه خانم مسن چادری با بدترین حالت ممکن هولش داد بچه خورد زمین بعد هم فریاد زد این توله ی کدوم بیشرفی هست ؟؟؟
کثافتها اومدید تو مملکت ما فقط توله می زایید سردارامون رو به کشتن دادید
و خیلی مزخرفات دیگه
قبل از من سید کیان و رها رسیدن بالا سر بچه
دستشو گرفتن بلندش کردن
چشمای دریاییش بارونی بود
خشم رو تو صورتش میشد دید
بقیه فقط نگاه کردن حتی خادم ها
زیر لب بچه گفت فقط چای میخاستم واسه مامان بزرگم!!!
برگشتم دیدم یه خانم مسن کمر خمیده اروم اروم ولی نگران داره خودشو میرسونه زیر لب هم ذکر میگفت و آروم آروم گریه میکرد
سید دختره رو بغل کرد اشکاشو پاک کرد کشیدش کنار منم بغلش کردم گفتم گریه نکن دختر زیبا
بیا خودم واسم چایی میگیرم
صف چایی طولانی بود
مادربزرگش رسید تشکرکرد
گفت بیا بریم من چایی نمیخام
دختر گفت نه چایی بخور پا دردت خوب بشه چایی امام حسینه!!
گفتم صبر کن من براتون میارم
رها گفت مامان صفو ببین
انگار یهو ادما نصف شدن
خدا شاهده صف به اون بلندی یهو شد 4 نفر
دست دختر رو گرفتم رفتم تو صف براش چایی برداشتم آوردیم داد مادربزرگش
کلی هم تشکر کردن و دعا کردن
برگشتم به خادم ها توپیدم!!!
گفتم اینجا موکب امام حسینه و شما میزبان نباید بذارید حرمت مهمان آقا شکسته بشه!!!
گفت بله ولی باور کنید خیلی از این افراد میان
این رفتارها رو میکنن که ما چیزی بگیم و داستان کنن!!
بعد با اشاره یه خانم بی حجاب افتضاح رو با یه آقا نشون داد که سگ داشتن!!
گفت اون خانم و آقا رو میبینی هر شب با این تیپ افتضاح میان اینجا ساعتها جلوی موکب می ایستند که شاید کسی چیزی بهشون بگه و شلوغ کاری کنن
گفت ما هم دلمون میسوزه واسه این رفتارها اما بهمون گفتن واکنشی نشون ندیم
گفتم بله منم نخواستم واکنش نشون بدید اما لطفا یکی از خدام بیاد اینور وایسه که بچه ها رو ببینید و ازشون پذیرایی کنید
خیلی محترمانه برخورد کرد و گفت حق با شماست
اما از دیشب چهره ی این مادربزرگ و نوه از نظرم نمیره کنار!!!
جگرم سوخت برای مظلومیت این بندگان خدا
کانال خودنویس های یک مادر غرب زده
https://eitaa.com/nazzbanoo00
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امشب اومدیم سالن ...
میدونین کجا رو گرفته بودن؟
همون سالنی که هفته پیش
فاطمه یاس رو آورده بودم ورزش و بازی.
یه مجموعه ورزشی مخصوص بچه هاست که در ساعات دیگه برای مراسم های مختلف اجاره اش میدن. یعنی از هر امکانی برای کسب درآمد استفاده میکنن.
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
برای بار هزارم میگم افغانی یا ایرانی اگر جرمی کرده باید مجازات بشه
اگر غیر قانونی اومده باید سازماندهی بشه
ولی فارغ از همه اینا نگاه خیلی از ما ایرانی ها به این مردم نژادپرستانه است!
اگر شما اینطوری نیستین دمتون گرم
بحثی با هم نداریم که🌱