4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این فیلم رو ببینید از کوچه های آمستردام تا من قسمت دوم ماجرای دیروز رو بنویسم
نکته اش اینه که ما اینجا ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم که خب در ظاهر همه چیز خیلی عادی و خوبه ولی یکم که رفتیم جلوتر با چنان وضعیت متفاوتی مواجه شدیم که شرح دادم براتون
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
روی این نیمکت نشستیم و من از فرصت استفاده کردم تسبیحم رو درآوردم که که دیدم چقدر با گلدون ها سته😍
یک نیمکت خیلی خیلی کهنه چوبی که میبینید بهش قفل زدن. امنیت بیداد میکنه واقعا
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
2.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمای روبه روی نیمکت
رودخونه و خونه های توی آب
رکی سقفش چمن گذاشته و پنلهای خورشیدی.
دوربین هم داره تازه همین دوتا اتاق!
اینجا یه سری از قایق ها هم نقش هتل رو دارن
یعنی توش تخت داره و اجاره میدن به عنوان اتاق.
جز اقامتگاه های لوکس و نسبتا قیمت بالا هم حساب میشن
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکم که اوضاع قمر در عقرب فروکش کرد و با بچه ها صحیت کردیم و ... گفتیم بریم فعلا غذا بخوریم تا بعد در مورد برنامه تصمیم بگیریم
قرار بود بریم استیک هوس علی بابا
و خب من به هوای یک استیک هوس واقعی بودم که با رستورانی که میبینید مواجه شدم
یک مغازه کوچک و ساده و قدیمی که غذاش بیشتر کباب ترکی و شاورما بود نه استیک😐
اما با نوای قرآنی که تو فیلم میشنوید❤️❤️❤️❤️❤️
تا خود صبح میتونم قلب بگذارم
درسته میخواستم از فرصت آمستردام و رستوران های خاص و حلالش استفاده کنم و مثلا بچه ها رو رستوران هایی ببرم که تو آلمان حلالش گیر نمیاد
ولی این مغازه برای من خود سفر کربلا بود
انگار یه غذا خوری نزدیک های حرم...
با یک فروشنده خیلی خیلی مهربون و ساده و دل نشین
یه موقعیت از طرف خود خدا بعد قدم زدن تو اون خیابون های فاجعه
تمام مدت غذا خوردنمون این نوای قران پخش میشد
همونجا نماز هم خوندیم و تصميم گرفتیم برنامه امروز رو کنسل کنیم
عملا وقت زیادی نمونده بود تا تعطیلی موزه ( ما وقت زیادی رو صرف صحبت کردن با بچه ها روی نیمکت کرده بودیم) و الان منطقی نبود اون همه هزینه بلیط ورودی و زمان کم
البته که هدفمون این بود که بچه ها با نتیجه رفتارشون به صورت عملی مواجه بشن. حدود دوساعت وقت داشتیم
بابا میگفتن بریم موزه و همینکه بچه ها ببینن به همه بازی ها نرسیدن خودش درس بزرگیه من اما میگفتم نه.
نریم و بچه ها بفهمن که نتیجه رفتارشون چی بوده.
چرا برای اینکه متوجه بشن اینقدر هزينه کنیم
البته خودمم واقعا خسته بودم و در نهایت نرفتیم و عملا کل برنامه اون روز ما از بین رفت و...
کانال دکتر موتا
انتشار فقط با لینک کانال
1.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ساختمون موزه ای بود که میخواستیم بریم...
9.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خیابون بعدیه و جایی که میشد فیلم بگیرم تا کمی از شلوغی دستتون بیاد
اما اصل خیابون های این منطقه از این فیلم باریک تر و بازهم بسیار شلوغتر بود...
و دو طرف پر از فروشگاه های فروش وسائل غیر اخلاقی و البته بسیار زیاد کافه
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
2.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصمیمون برای بچه ها خیلی سنگین بود اما خب جاره ای نبود
تصمیم گرفتیم یه جایگزین کوچولو و کم هیجان تر در نظر بگیریم که یکمی حال و هوامون عوض بشه
اومدیم مرکز شهر که بریم قایق سوار شیم و ...
که البته اونم نشدیم😅
و اما امان از برگشت...
موقع برگشت سمت ماشین من دلم قهوه میخواست، محمد مهدی هم باید میرفت دستشویی
تو راه همینطور که پیاده میومدیم رسیدیم به یک فروشگاه که نوشته بود کافی شاپ
گفتیم خب خوبه هم یه قهوه میخریم هم محمد مهدی میره سرویس
فکر کنید حدودا یه جایی بود چند تا ساختمون قبل اون نیمکته، یعنی وسط شهر اما بین خونه ها و منطقه مسکونی
ورودی فروشگاه یکی دوتا پله میخورد و اینجوری بود که از دم در تو پیاده رو که ما بودیم خیلی به داخل دید واضح وجود نداشت اگرچه که یک دیوارش کامل شیشه بود و از بیرون یکمی جلوتر داخل دیده میشد ولی ما هنوز چند قدمی با این دیوار شیشه ای ویترین طور فاصله داشتیم
همه اتفاقات بعدی رو که مینویسم تو کمتر از یک دقیقه پیش اومد
دکتر ارنست اومدن برن داخل که قهوه بگیرن و محمد مهدی رو هم ببرن که یه لحظه وایستادن گفتن بیا خودت برو ببین دقیقا قهوه چی میخوای که همونو بگیری
( بس که نامبرده سختگیره در قهوه و چایی و هزار قانون و قاعده داره🥴)
گفتم باشه، رفتم داخل!
هنوز محمد مهدی نیومده بود
حالا همه اینا تو همون یک دقیقه است
احساس کردم جو یه جوریه
روبهروم چندتا میز کوچک مثلا دو نفره بود که پشت هر کدوم یه مردی نشسته بود رو به من و همشون من رو عجیب نگاه میکردن
برگشتم سمت پیشخون کافی شاپ ببینم اصلا لیوان برای قهوه بیرون بر داره که دیدم اصلا میزش و وسائلش شبیه قهوه فروشی نیست و لیوان ها همه شیشه ایه
فضا هم سنگین بود
برگشتم و رو کردم سمت دکتر ارنست که فقط چند قدمی با من فاصله داشتن ( پایین همون دوتا پله) ولی به داخل خیلی دید نداشتن اشاره کردم اینجا جای خوبی نیست که من رو فرستادی ( احساس کردم مشروب فروشیه شاید)
تا اونا بیان تو باز تو همون یک دقیقه محمد مهدی قبل باباش وارد شد و یک دفعه همه اون آقاها و فروشنده با هم گفتم مَم و به محمد مهدی اشاره کردن
مم یعنی همون مادام یا خانوم
زبان بدن و حرف تقریبا واضح بود برام دیگه یک اشکالی در محمد مهدی بود
برگشتم سمتش که تو همین لحظه دکتر ارنست هم وارد شدن و یک نگاه به فضا کردن و در کسری از ثانیه گفتن بیاین بیرون اینجا مواد فروشیه😳🤦♀🤦♀😐
تازه فهمیدم فضا چرا سنگین بود
بوی مواد و ...
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود منم تا حالا مواد فروشی ندیده بودم
شوکه اومدیم بیرون و متعجب نگاه کردیم روی شیشه مغازه چی نوشته و همینطور بلند رو به دکتر ارنست گفتم خب خیلی واضح نوشته کافی شاپ
دو تا پسر جوون جلوی همون دیوار شیشه ای ایستاده بودن که به انگلیسی گفتن تو آمستردام کافی شاپ یعنی دراگ ، ماری جوآنا ( یه جورایی همون حشیش خودمون)
گفتیم اها!!!
خنده مونم گرفته بود و سریع از محل دور شدیم. به دکتر ارنست میگفتم تو همون چندثانیه اینقدر شدت دود زیاد بود احساس میکنم باید برم کلینیک ترک اعتیاد😅
خلاصه تجربه عجیبی بود
میدونید حتما که یه پایه قوی اقتصاد توریستی هلند بر اساس مسائل غیر اخلاقی و مواد میچرخه و ماری جوانا خیلی وقته آزاده. البته نسبتا به تازگي در آلمان هم آزاد شده ولی هنوز فضا اصلا اصلا این شکلی نیست و من همچین مواجهه ای باهاش نداشتم. ته خلاف آلمانی ها سیگار کشیدن زیاد و از سن کمه!
هیچی دیگه دوباره مجبور بودیم برگردیم سمت ماشین از همون مسیر ها بابا و محمد مهدی و کالسکه جلو، من و زهرایاس پشت سر
و یه جاهایی تو پیاده رو برای اینکه چشمش به فروشگاه ها نیافته نود درجه چرخونده بودمش و به جای رو به جلو از کنار راه میرفت به این بهونه که اخ من چقدر پا و کمرم درد میکنه اینجوری بیا که من راحت تر دستم رو بگذارم روی شونت🤐
در واقع تو پیادرو رو به جلو میرفتیم اما زهرایاس پشت به فروشگاه ها و رو به خیابون حرکت میکرد🤦♀
در مجموع اصلا شهر جالبی نیست برای گشت و گذار اما موزه ها و رستوران های خوبی داره. ولی تو خیابون هاش پیاده نباید بری. خبلی هم مسلمون و محجبه داره. خیلی ها!
البته بقیه شهرهاش از نظر طبیعت و خونه های لب آب و قایق سواری و .. فوق العاده زیبا و بکره البته.
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
البته که آمستردام نکات مثبت هم داره.
یکی از اونا وجود این کتاب خونه های کوچک و رایگان دم در بعضي خونه هاست
هر کتابی رو بخوای میای برمیداری میبری میخونی
یه چوری شبیه همون وقف در گردش خودمون👌
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال
این ها رو هم ببینیم از هلند...
این اروپایی هایی که ما رو تحقیر میکنن و دنبال صادر کردن فرهنگ و سبک زندگیشون به ما هستن
اینایی که ما رو جهان سومی خطاب میکنن...
این جهان اولی های بافرهنگی که با دروغ هاشون مردم ما رو فریب میدن و حسرت به دل میکنن طوری که هنرمند کشور ما آرزو میکنه گوسفندی در دل یک کشور اروپایی باشه
وسط پایتختشون، تو خیابون های توریستیشون ببینید چه تابلوهایی زدن
تو رودخونه ادرار نکنید!
از دست فروش های خیابونی مواد نخرین ( یعنی از جاهای قانونی برین مواد بخرین)
و به وفور همه جا از این تابلو ها بود
اخ بیچاره قشر جوان فریب خورده ما
آخ بدبخت استاد دانشگاه غربزده ما
بیچاره مردم ساده دلی که گول واژه فرهنگ و تمدن غربی رو خوردن چیزی که اینجا باطنی حال به هم زن و در ایران ظاهری بزک کرده و زیبا داره...
کانال دکتر موتا
مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان
https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef
انتشار فقط با لینک کانال