بین ما یکی بود که چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش
با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش.
پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود.
دوستم گفت: اینجا که نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه!
یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!!
یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده!
پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم: نه! کجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم کنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد !
عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !!
بچه ها خندیدند. 😄
اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد:
- وقتی ترکش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می کشمت. چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی کنم. حالا من هر چه نعره می زدم و کمک می خواستم ، کسی نمی یومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم...
بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم 😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند. 😂
عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم:
- یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂 😂
رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید!
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا. 😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می کشمت!!!
عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ... 😂 😂 😂
برگرفته ازکتاب:" رفاقت به سبک تانک"
21.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسلام
قابل توجه همه ولایتمداران!!!!
انتشار و پخش این کلیپ در شرایط کنونی، واجب است. لطفاً در رساندن آن به گروه ها و شبکه های اجتماعی، مضایقه نکنید.
یاعلی مدد
✅ برگزاری حلقه صالحین جوانان پایگاه شهید جلیلیان کهن
دوشنبه:۱۴۰۲/۱۲/۲۸
#پایگاه_شهید_جلیلیان
#حوزه_چهار_یاسر
#ناحیه_یاسر
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برخورد جالب حاج آقا با خانمی که بچهاش جلسه رو بهم ریخت
@BisimchiMedia
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من بی غیرت نیستم!
🌷 ۱ فروردین سالروز شهادت تیمسار #خلبان_حسین_خلعتبری
نابغه جنگ های هوایی
این شیرمردان غیور را به فرزندانمان معرفی کنیم
صدای خلبان شهید را میشنوید
شهید خلعتبری در این روز به تنهایی وارد درگیری با سه تا میگ عراقی میشه که اومده بودن تهران رو ساعت سال تحویل بمباران کنن. یکیشون رو ساقط میکنه و خودش هم هدف قرار میگیرد
آرامش امروزمان را ، مدیون شهدائیم
#محافظان_حرم_جمهوری_اسلامی
#مدافعان_حریم_خانواده
🌷#شبیه_شهدا_شویم
هدیه به روح مطهر امام و شهدا صلوات
💠 دعوت به گروه "شهدا دست ما را بگیرید"👇👇
@shohadadastmarabgirand
🏴وفات حضرت خديجه(س) به روایتی (۱۰ بعثت)
✍ بنابر قول مشهور، ام المومنین حضرت خديجه ي كبري(س) بنت خویلد، مادر حضرت زهرا (س)، از زنان نامدار و ثروتمند قريش، پانزده سال پیش از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. و پانزده سال قبل از بعثت، با پيامبر اسلام(ص) ازدواج نمود. آن بانوي بزرگوار اولين بانویی بود كه به رسالت پيامبر ايمان آورد و با تمام ثروت و توان خود به ياري دين اسلام برخاست.
✅ وجود حضرت خديجه(س) براي پيامبر اسلام به قدري اهميت داشت كه پيامبر اكرم(ص) رحلت اين بانوي بزرگ را مصيبتي عظيم خواند و سال رحلت حضرت خديجه(س) و حامي بزرگ ديگر خود يعني حضرت ابوطالب را عام الحزن يعني سال اندوه ناميد.
✅ پيامبر اكرم(ص)، حتي سالها پس از رحلت آن بانوي بزرگوار، از ايشان به خوبي و نيكي ياد مي كرد و او را ستايش مي نمود. آن حضرت در جواب كسي كه به پيغمبر (ص) گفت: خداوند، بهتر از خديجه را به تو عوض داده است، فرمود:
🌹 "سوگند به خدا كه خداوند، مرا بهتر از او عوض نداده است. او به من ايمان آورد، هنگامي كه مردم كفر ورزيدند، مرا تصديق كرد، آنگاه كه مردم مرا تكذيب كردند و با مال خود مرا ياري نمود، آنگاه كه مردم، مرا محروم ساختند و پروردگار، مرا تنها از ميان زنان، از او به ولادت فرزند روزي داد."(۱)
✅ سرانجام آن بانوی والامقام، پس از ۲۵ سال زندگی با پیامبر اسلام(ص) در سال دهم بعثت (سه سال قبل از هجرت) در ۶۵ سالگی در ملکه مکرمه رحلت نمود.
(۱) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۳۱
حضرت خدیجه(سلاماللهعلیها) اولین مؤمن به اسلام
🏴 خدیجهى کبرى علیهاالصلاةوالسلام اول مؤمن به اسلام بود، بعد هم همه ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد، که اگر کمکهاى خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در حرکت اسلام و پیشرفت اسلام یک اختلال و وقفه عمدهاى به وجود مىآمد. بعد هم با رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) و همه مسلمین به شعب ابىطالب تبعید شدند و در همان شعب ابىطالب دعوت حق را لبیک گفت.
۱۳۶۵/۰۳/۰۲
#امام_خامنهای(مدظلهالعالی)
#حضرت_خدیجه(سلاماللهعلیها)
#رسانه_انقلاب_اسلامی
کانال رسانه انقلاب اسلامی🔻
@rasaneh_enqelab
•┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈•
@t_manzome_f_r
کانال تبیین منظومه فکری رهبری🔺