eitaa logo
«مَکتَب‌ِحٰاج‌قٰاسِٓم»
480 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4هزار ویدیو
26 فایل
«بِسمِ‌رَبِ‌الشهدا» مکتب حاج قاسـم🙃🖤 تولد:«اول پاییز🧡140‌1,7,1» اِطلاعات‌وشرایطمونه👇🏼🫠: «https://eitaa.com/Sharait_kanall »
مشاهده در ایتا
دانلود
4.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺تصاویر منتشر شده از منزل سرباز شهید محمد مهدی احمدی، ساعاتی پس از اعلام شهادت جانسوز این جوان رشید ▪️کاش این آه و ناله های مادران داغ دار ، همتی در مسئولان مربوطه بوجود بیاره که با استفاده از امکانات و تجهیزات، پرپر شدن جوانان در مرزها رو به پایان برسونه، یعنی میشه؟ ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
🔺️واکنش مدیرمسئول روزنامه اطلاعات به موضوع درگیری مرزی طالبان ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
⚠️در تنش بین ایران و مواظب باشیم آتش بیار معرکه نباشیم! ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
🔴 فاز کسایی که از انتقام حرف میزنن و هیجانی میشن متوجه نمیشیم، آخه انتقام از طالبان؟! 🔹 طالبان هم مثل آذربایجان یه تله هست یه باتلاق 🔹 یه برنامه از طرف صهیونیست و آمریکا و ..... 🔺 همه جوره سعی دارن ایران مشغول به داخل و دور ور خودش کنن که جبهه مقاومت هم به دنبال اون ضعیف بشه و کار خودشونو شروع کنن تو سوریه و .... ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
✍از قدیم میگن یک احمق یک سنگ میندازه تو چاه ده تا عاقل نمیتونن درش بیارن، حکایت این روز های ماست، حواستان باشد ظرفیت دفاع مشروع امروز را در صحنه تبدیل به جنگ نژادی نکنید، طرف حساب ما افغانستان، یا افغانستانی ها نیستند بلکه طرف حساب طالبان است. این را نه تنها مردم خود افغانستان بلکه عزیزان افغانستانی ساکن در ایران هم خوب میدانند. ➕ هر فرد، گروه یا رسانه ای که در حال ایجاد شکاف های نژادی و سو استفاده از احساسات جریحه دار شده مردم در جهت نا مشروع است عامدانه یا جاهلانه در حال تضعیف جبهه خودی خودی است. ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
『🕊❤️』 +میگفت.. ای‌خواهران!جهادِ شما‌حجاب‌شماست.. واثری‌که‌حجاب‌شما‌میتواند‌بررویِ‌ مردم‌بگذارد، خونِ‌مانمیتواند‌بگذارد!' شهید‌محمدرضاشیخی
چشمت‌بہ‌ افتاد اگر‌لذت‌نبردۍکہ‌مریضۍ اگہ‌بردۍسرتو‌بنداز‌پایین‌وبگو⇩🚶🏻‍♂ "یاخَیرَحَبیبٍ‌ومَحبوبٍ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحمّدٍوآلِه"💚 شِیخ‌رجبعلۍخیاط
میگفت‌:مشتۍ . .اگرفڪرمیڪنۍ بسیجۍواقعۍهستۍ🕶!' ‹الھم‌الرزقناشھادت› روسعۍڪن‌ . . .بہ‌‹قلـ♥️ـبت‌› بچسبونۍنھ‌اینکھ‌پشت‌‌قاب‌موبایلت ‌‌
- پوشش‌شمابه‌دیگران‌ربط‌دارد !
📸 برای نماز و غسل یکشنبه ماه ذی القعده ثواب زیادی ذکر شده 🔻امروز یکشنبه ماه ذی القعده هستش چگونگی خواندن نماز در تصویر هست... ☫ ✍مکتب حاج قاسم 👇 ✿@fadaierahba_r
رمان جدید اسم رمان ناحله قسمت اول 👇👇👇
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿: با باد سردی ک تو صورتم خورد لرزیدم و دوطرف سوییشرتم و محکم تر جمع کردم... همینطور که سعی میکردم قدمامو بلندتر وردارم زیر لب به آسمون و زمین غر میزدم حالا ی روز که من بدبخت باید پیاده برم کلاس، هوا انقدر سرد شده... لباس گرم ترم نپوشیدم لااقل. مسیر هم که تاکسی خور نیس اه اه اه کل راهو مشغول غر زدن بودم انقدر تند تند قدم برمیداشتم ک نفسام ب شماره افتاد دیگه نزدیکای خونه معلمم بودم کوچه ی تاریک و که دیدم یاد حرف بابام افتادم که گفته بود اینجا خطرناکه سعی کن تنها نیای با احتیاط قدم ور میداشتم یخورده که گذشت حس کردم یکی پشت سرمه وقدم ب قدم همراهم میاد به خیال اینکه توهم زدم بی تفاوت به راهم ادامه دادم اما هر چی بیشتر میرفتم این توهم جدی تر از ی توهم ب نظر میرسید قدمامو تند کردم و به فرض اینکه یه ادم عادیه و داره راه خودشو میره و کاری با من نداره برگشتم عقب تا مطمئن شم بدبختانه درست حدس نزده بودم از شدت ترس سرگیجه گرفتم‌ اب دهنم و به زحمت قورت دادم وسعی کردم نفسای عمیق بکشم تا خواستم فرار و بر قرار ترجیح بدم و در برم یهو یه دستی محکم نشست رو صورتم و کشیدم عقب هرکاری کردم دستش و از رو دهنم ور دارم نشد چاقوشو گذاش رو صورتم و در گوشم گفت :هییییس خانوم خوشگلهه تو که نمیخوای صورتت شطرنجی شه ها ؟ لحن بدش ترسم و بیشتر کرد از اینهمه بد بیاری داشت گریه ام میگرفت خدایا غلط کردم اگه گناهیی کردم این بارم ببخش منو . از دست این مردتیکه نجاتم بده اخه چرا اینجا پرنده پر نمیزنه ؟؟ چسبوندم به دیوار و گفت :یالا کوله ات و خالی کن با دستای لرزون کاری ک گفت و انجام دادم‌ وسایل و ک داشتم میریختم پایین چشم خورد ب اینه شکسته تو کیفم ب سختی انداختمش داخل استینم کیف پولم و گذاشت تو جیبش بقیه چیزای کیفمم ی نگا انداخت و با نگاهی پر از شرارت و چشایی ک شده بودن هاله خون سرتا پام و با دقت برانداز میکرد چسبید بهم از قیافه نکرش چندشم شد دهنش بوی گند سیگار میداد با پشت دستش صورتم و لمس کرد و گفت:جوووون حس کردم اگه یه دیقه ی دیگه تو این وضع بمونم ممکنه رو قیافه نحسش بالا بیارم اب دهنم‌و جمع کردم و تف کردم تو صورتش محکم با پشت دست کوبید تو دهنم و فکم و گرفت و گفت: خوبه خوشم میاد از دخترای این مدلی داشتم فکر میکردم یه ادم چوب کبریت مفنگی چجوری میتونی انقدر زور داشته باشه فاصله امون داشت کم تر میشد با اینکه چادری نبودم و حجابم با مانتو بود ولی تا الان هیچ وقت ب هیچ نامحرمی انقدر نزدیک نشده بودم از عذابی که داشتم میکشیدم بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی نگاه خبیثش هنوز مثه قبل بود آینه رو تو دستم گرفتم وقتی دیدم تو ی باغ دیگه اس از فرصت استفاده کردم و با تمام زور ناچیزم آینه رو از قسمت تیزیش کشیدم رو کمرش صدای آخش بلند شد دیگه صبر نکردم ببینیم چی میشه با تمام قدرت دوییدم از شانس خیلی بدم پاهام به یه سنگ گنده گیر کرد و با صورت خوردم زمین دیگه نشد بلند شم بهم رسیده بود به نهایت ضعف رسیدم و دیگه نتونستم نقش دخترای شجاع و بازی کنم گریه ام ب هق هق تبدیل شده بود هم از ترس هم از درد اینبار تو نگاهش هیچی جز خشم ندیدم بلندم کرد و دنبال خودش کشوند هرچی فحشم از بچگی یاد گرفته بود و نثارم کرد همش چهره ی پدرم میومدم تو ذهنم و از خودم بدم میومد مقاومت کردم ،از تقلاهای من کلافه شده بود چاقوش و گذاشت زیر گلوم و گفت : دخترجون من صبرم خیلی کمه میفهمی ؟ خیلی کم یهو .... :فاطمه زهرا درزی وغزاله میرزاپور