eitaa logo
«مَکتَب‌ِحٰاج‌قٰاسِٓم»
480 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4هزار ویدیو
26 فایل
«بِسمِ‌رَبِ‌الشهدا» مکتب حاج قاسـم🙃🖤 تولد:«اول پاییز🧡140‌1,7,1» اِطلاعات‌وشرایطمونه👇🏼🫠: «https://eitaa.com/Sharait_kanall »
مشاهده در ایتا
دانلود
یه‌جوون‌حدود۳۰ساله‌تعریف‌میکردکه: من حدود دو سال پیش گناهی نبود که نکرده باشم... به هیچی هم اعتقاد نداشتم حتی امام حسین و عاشورا و... میگفتم همه رو آخوندا ساختن زندگیم شده بود دختر بازی! با چند تا رفیقام هر غلطی بگی کردیم.. خلاصه هر گناهی که فکرشو کنید کردم شب عاشورا داشتم با ماشین تو خیابون گشت میزدم یه دختر خانم چادری رو دیدم که داشت میرفت سمت هیئت عزاداری... میخواستم با دختره تورابطه برم که نمیزاشت و از هیئت و اماما میگفت که من ادم شم منم میگفتم من این چیزا حالیم نیست تو عاشورا دو تا عرب باهم دعواشون شده خب به ما چه؟ اون دختر هم میگفت تو رو به زهرا قسمت میدم که کاری با من نداشته باشی ولی من که نه زهرایی میشناختم نه حسینی! دخترخانم چادری بهم گفت بیا فقط امشبو به خاطر حضرت زهرا گناه نکن ببین چجوری دستتو میگیره اصلا اگه دستتو نگرفت برو هرکاری که میخوای بکن... منم غیرتی شدم و اون دخترو دوباره رسوندمش دم حسینیه اونم پیاده شد و همینجوری که گریه میکرد گفت خدا خیرت بده انشالله حضرت زهرا دستتو بگیره منم که ضد حال خورده بودم رفتم خونمون کسی خونه نبود همه رفته بودن عزاداری چون فقط من توی خانواده لات و لوت بودم... تلویزیون رو روشن کردم دیدم داره کربلا رو به صورت زنده نشون میده نمیدونم چی شد من همونجا دلم شکست و تا جون داشتم گریه کردم،فریاد زدم،ناله کردم و حسابی خودمو خالی کردم خالی کردم تموم بغضایی که این چند سال تو گلوم گیر کرده بود گفتم یا زهرا خودت دستمو بگیر...💔 نزدیکای سحر بود که مامان و بابام و داداشم اومدن یهو مامانم اومد گفت رضا کجا بودی؟ چی شده چرا اینقدر گریه میکنی؟ چقدر بوی حسین میدی؟چقدر بوی زهرا میدی:)💔 اوناهم از شدت خوشحالی گریه میکردن و میگفتن پسرم حسینی شده... از اون شب به بعد تصمیم گرفتم برم هیئت لباس مشکی هامو پوشیدم و رفتم زنجیر زدم! به یاد تموم سیلی هایی که به مهدی فاطمه زدم زنجیر رو محکم تر میزدم خیلی یهویی یه نفر اومد گفت رضا میای بریم کربلا؟ هنوز ماه صفر تموم نشده بود یهو دیدم وسط بین الحرمینم:))) حدود یک سال بعد مامانم اومد بهم گفت رضا جان حالا که با امام حسین رفیق شدی حالا که آبروتو به دست اوردی بیا بریم برات خواستگاری... منم قبول کردم و رفتیم خواستگاری بابای دختره از قبل تحقیق کرده بود و منو برد تو اتاق گفت من از گذشته ی تو خبر دارم!ازت میخوام با حسین رفیق بمونی... من دخترمو بهت میدم اون دختر خانم هم با یه سینی چای اومد تا منو دید سینی از دستش افتاد و گفت یا زهرا:)💔میخواست بره یهو خورد زمین! همه اومدن بلندش کردن بردنش تو اتاق منم فقط صدای گریه و یا زهرا میشنیدم‌مامانم اومد گفت رضا میدونی این دختر چی میگه؟ گفتم چی میگه؟گفت میگه من دیشب خواب حضرت زهرا را دیدم که عکس پسر شمارو بهم نشون دادنحضرت زهرا گفت این تازه با حسینِ من رفیق شده ردش نکن 😭💔 آخ مادر...دیدی؟ دیدی حضرت زهرا چجوری خریدش؟ گناهی نبود که نکرده باشه ها! ولی مادر همه رو میخره:)آقا گناه کردی؟خب اشکالی نداره چرا برنمیگردی چرا میگی خدا دیگه منو نگاه نمیکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعمال قبل خواب... 🌱 التماس دعا ✨🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یڪےگفت‌حاج‌آقاازڪجابدونم‌ آقاۍخامنہ‌اۍبرحق‌هست؟!🤔 این‌همہ‌علیہش‌توکانالامطلـبہ ❗️ - گفتم‌نمیخام‌برات‌چندصفحہ استدلال بیارم ؛فقط‌یہ‌جملہ ↯ 🌱همہ‌خوبای‌عالم‌‌ ؛ پاک‌ترینای‌روزگار همه‌باتموم‌ وجود‌ عاشق‌ رهبر انقلابن . . .(: 🌱وهمہ‌جنایتکارا‌ ودزدا وقاتلا ومنافقا‌ و اونوریا‌ با تمام‌ وجود‌ مخالف رهبرجان‌ِ‌مان ! حالا‌خودت‌ببین‌ڪےحقہ‌وڪےباطل