eitaa logo
«مَکتَب‌ِحٰاج‌قٰاسِٓم»
480 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4هزار ویدیو
26 فایل
«بِسمِ‌رَبِ‌الشهدا» مکتب حاج قاسـم🙃🖤 تولد:«اول پاییز🧡140‌1,7,1» اِطلاعات‌وشرایطمونه👇🏼🫠: «https://eitaa.com/Sharait_kanall »
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا کسی نمیتونه تو پیاده رو پارک کنه چون قبل از پلیس صد نفر بهش تذکر میدن باهاش برخورد میکنن زنگ میزنن پلیس آخر سر یه جوری که طرف پشیمون میشه از کارش ، یه جورایی امر به معروف و نهی از منکرش میکنن چون این کار زشته در نگاه مردم چون فرهنگ سازی شده، متوجه شدین؟ goin--->(@fadaierahba_r)
📸 زن در سرزمین آزادی! این آمریکای بدون رتوش است که باعث حذف ایران از کمیسیون زن سازمان ملل شد. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃
♦️‌ ️️تیتر فعلا این باشه : از خون جوانان وطن ویزا رسیده..‌‌. goin--->(@fadaierahba_r)
توییتر تیک طلایی به کسب و کارها میده، آقای علی کریمی شما که وطنتو فروختی هم اقدام کن goin--->(@fadaierahba_r)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و وقت بخیر خدمت دوستان 🌸 به ادمین فعال نیاز داریم ... جهت تمایل به این آیدی پیام دهید👈@MEIRI2
🖼 طرح مهدوی 📌 یادت باشه! ▫️ اول امام زمان تو رو یاد می‌کنه، بعد تو یاد امام زمان میفتی... 📎 تلنگر ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃
تلنگرانه بزرگی‌میگفت: ازعَقرب‌نبایدترسید! ازعَقربه‌هایۍبایدترسید که‌بدون‌یادخدابِگذره..🤚🏻🖇 +چقدر‌حق‌میگفت:) ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃
هیئت ! دوست دارم چایی روضه رو دوست دارم دختربچه های کوچیک هیئت رو که دور هم جمه میشن با چادرای قشنگشون . دوست دارم گریه و هق هق روضه رو.. دوست دارم مُردن تو روضه رو... دوست دارم رفقای هیئتی رو خلاصه .. با تمام خون دلی که خوردم و میخورم و قراره بخورم دوست دارم هیئت رو... ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃
يكي اومد نشست بغل دستم، گفت: آقا يه خاطره برات تعريف كنم؟ گفتم: بفرماييد ! يه عكسي به من نشون داد، يه پسر مثلاً 19، 20 ساله اي بود، گفت: اين اسمش «عبدالمطلب اكبري» است، اين بنده خدا زمان جنگ مكانيك بود، در ضمن كر و لال هم بود، يه پسرعموش هم به نام «غلام رضا اكبري» شهيد شده بود. غلام رضا كه شهيد شد، عبدالمطلب اومد بغل دست قبر غلام رضا نشست، بعد هي با اون زبون كر و لالي خودش، با ما حرف مي زد، ما هم مي گفتيم: چي مي گي بابا؟! محلش نمي ذاشتيم، مي گفت: عبدالمطلب هر چي سر و صدا كرد، هيچ كس محلش نذاشت ... گفت: ديد ما نمي فهميم، بغل دست قبر اين شهيد با انگشتش يه دونه چارچوب قبر كشيد، روش نوشت: شهيد عبدالمطلب اكبري. بعد به ما نگاه كرد و گفت: نگاه كنيد! خنديد، ما هم خنديديم. گفتيم شوخيش گرفته. مي گفت: ديد همه ما داريم مي خنديم، طفلك هيچي نگفت، سرش رو انداخت پائين، يه نگاهي به سنگ قبر كرد، با دست، پاكش كرد فرداش هم رفت جبهه. 10 روز بعد جنازه اش رو آوردند، دقيقاً تو همون جايي كه با انگشت كشيده بود، خاكش كردند.  وصيت نامه اش خيلي كوتاه بود، اين جوري نوشته بود:   «بسم الله الرحمن الرحيم                      يك عمر هرچي گفتم به من مي خنديدند. يك عمر هرچي مي خواستم به مردم محبت كنم، فكر كردند من آدم نيستم. مسخره ام كردند. يك عمر هرچي جدي گفتم، شوخي گرفتند. يك عمر كسي رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خيلي تنها بودم. يك عمر براي خودم مي چرخيدم. يك عمر ... اما مردم! حالا كه ما رفتيم، بدونيد هر روز با آقام حرف مي زدم و آقا بهم مي گفت: تو شهيد مي شي. جاي قبرم رو هم بهم نشون داد، اين رو هم گفتم، اما باور نكرديد!» راوی:حجت الاسلام انجوي نژاد ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃