🔴 کمدین مشهور بریتانیایی، مستر بین:
«بهعنوان یک انسان و کمدینی که با داستانهای مردم زندگی کردهام... نمیتوانم ساکت بمانم در حالیکه دو میلیون انسان از ابتداییترین نیازهای زندگی محروماند — به نام انساندوستیِ دروغین.
باید همه با صدای بلند اعتراض کنیم... بس است دیگر، مرگ کافیست.»
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
علیرضا تقوینیاتحولات سوریه1.mp3
زمان:
حجم:
11.82M
🛑 تحولات دولت سوریه از کجا شروع شد؟
🎧علیرضا تقوی نیا
#ایران_انقلابی
#انقلابیون
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
کانال تحلیل سیاسی VID_20250726_021554_454.mp3
زمان:
حجم:
27.15M
🛑 شگفتی از نه بزرگ ژاپن به ترامپ و دیدگاه عجیب به دشمنی همزمان ایران با چین و آمریکا!
🎧عطا بهرامی
#ایران_انقلابی
#انقلابیون
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
زرشناس_رو_آنتن_زنده_قاطی_کرد_!_جبهه_اصلاحات_را_با_خاک_یک.mp3
زمان:
حجم:
740.9K
🛑سیاستهای نئولیبرالی؛ مسیری که ما را تا لبه پرتگاه برد
🎧 شهریار زرشناس
#ایران_انقلابی
#انقلابیون
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
@Aminikhaah تبیین اساس کار ماست3.mp3
زمان:
حجم:
4.62M
🎙️#پادکست
🛑 از خلافت تا امپراتوری فریب
#استاد_امینی_خواه
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
حجت الاسلام مهدی سراج. محمدمهدی رفیعیپادکست نبرد من. بخش سوم (آخر) از قسمت دوم.mp3
زمان:
حجم:
13.6M
🛑 مجموعه پادکست "نبرد من"
⏸ قسمت دوم: تکلیف ما چیست؟
🔺 بخش سوم: نمونههای مسئولیتپذیری و مشارکت
⏰ ۱۷ دقیقه
🎧گفتگو با حجتالاسلام مهدی سراج
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
@audio_ketabPart06_پسرک فلافل فروش.mp3
زمان:
حجم:
28.28M
🎧کتاب صوتی
🍥"پسرک فلافل فروش"
زندگینامه و خاطرات طلبه شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری🌷
🔖قسمت ششم
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
Sheij Qomiبخش سوم- جوابهای اقناعی برای مسیحیان-آزادی ادیان در ایران و غرب.MP3
زمان:
حجم:
72.77M
🛑آزادی ادیان در ایران
📌بخش سوم _ پاسخ به شبهات
➖چطور شما برای تبلیغ اسلام در غرب آزاد هستید، ولی مانع مسیحیان تبشیری و تبلیغ پیروان ادیان دیگر در ایران می شوید؟
🎧#شیخ_قمی
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
🌳🍃🌕🍃🌲
🔭 واضحترین عکس از سیارهی مریخ
شبیهترین سیاره به زمین در منظومهی شمسی
🌿 #آفرینش
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «دعبل و زلفا»
⏪ بخش ۳۵:
مسلم چشمکی به جعفر زد و پرسید:
«یعنی راهی نیست؟ امروز چشم امید همه به کیاسَت و تدبیر شما برامکه است!»
جعفر برخاست و به دعبل نزدیک شد.
ـ شاید بتوانم با یک تیر، دو نشان بزنم. هارون را نسبت به «فضل بن ربیع» بدگمان میکنم تا موسی را به ما بسپارد و تو بتوانی هر وقت مایل بودی، او را ببینی. شرطش آن است که هارون را مدح کنی و خشنودش سازی. برایش قصیدهای بساز و بیاور. خودم تو را نزد او میبرم.
- کاش به جای این خوش خدمتیها، در اندیشهی جلب رضایت فرمانروایی بودی که حکومتش جاودان و قدرت و داراییاش بی پایان است!
جعفر شانهی دعبل را فشرد.
حوصلهی موعظه را ندارم. هر چیز به جای خود. از موقعیتی که پیش آمده استفاده کن. در جوانی میتوان نداری رو تحمل کرد، ولی سالخوردگی و نداری، سخت است. نرمش و پختگی نشان بده و برای آن روزها چیزی بیندوز!
دعبل دفترها را از کنیز گرفت و به طرف در راه افتاد. برگشت و سری به تأسف تکان داد.
ـ از کجا معلوم که به سالخوردگی برسم! خدایی که اکنون روزیام میدهد، در آن زمان هم فکری برای این بندهی بینوایش میکند. تو مراقب باش عمری بلند بیابی تا از آن چه به فراوانی اندوختهای، بهره ببری.
جعفر رفت و خود را روی تخت انداخت.
ـ بس کن! موعظه هم اندازهای دارد! این جا میآیم که از آدم و عالم و بایدها و نبایدها دور باشم. به پیشنهادم بیشتر فکر کن. تصمیم دارم خانهای و ماهیانهای برایت در نظر بگیرم. این بار که نزدم آمدی میخواهم چون موم نرم باشی وگرنه نیایی بهتر است. امروز خلوتم را آشفتی و شعری هم نخواندی.
دعبل در را باز کرد.
ـ از همسایگی ابرها به زمین باز میگردم. فرصتی لازم است تا آن پایین، بیشتر به خودم و زندگیام بیندیشم.
جعفر آرام آرام روی بالشتی لم داد و نامهی دیگری را برداشت.
ـ برو! پذیرایی باشد برای دیداری دیگر.
از برج که پایین آمدند، دعبل به اسب نزدیک شد تا نوازشش کند. غلام نگذاشت. چانهی مسلم گرم شده بود. عصبانی بود و دستهایش را در هوا تاب میداد.
ـ من خیرخواهی را در حقت تمام کردم! تو را به جایی بردم که بسیاری از شعرای دربار آرزویش را دارند! جعفر هر کسی را آن بالا راه نمی دهد. فرصتی طلایی بود که از دست دادی! میتوانستی دلش را به دست آوری و به آلاف و اُلوف برسی. حیف که خیرهسری! اگر پشت گوشَت را دیدی، دیگر آن بالا را می بینی!
ـ همان عرش برین را میگویی! خوب آن مردک را بالا بردی و کنار خدا نشاندی! این کارها از من برنمیآید. جواب خدا را چه میدهی؟
ـ دست از یاوهگویی بردار! کمتر دیده بودم جعفر برای شاعری رافضی و پلیدزبان، این قدر بزرگواری و شکیبایی به خرج دهد! به راستی که قدرنشناسی!
ـ باید استغفار کنم که با تو همراه شدم! عاقلانه نیست که به افولکنندگان، آویزان شویم. خجالت نمی کشد که زنان را محافظ خودش قرار داده!
ـ خلوتسرای خودش است. خودش میداند. به کسی مربوط نیست. خدا میداند اگر تو جای او بودی چه میکردی! خدا شتر را میشناخته که به آن بال نداده است. من شعری را که میخواهد برایش میسرایم و بدرهای را هم که وعده داده میگیرم. شعر است دیگر، هر چه مبالغهآمیزتر بهتر. خداوند دولتشان را مستدام بدارد! اگر دولت برمکیان همچنان برقرار بماند، من میتوانم دیوار خانهام را از خشتهای طلا بسازم! تو هم برو نان و کشکت را بخور و آروغهایی بزن که زَهرهی اطرافیانت را بترکاند.
⏪ ادامه دارد...
🌳 #بوستان_داستان
┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄
🔴@gamedovomeenqelab