eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.9هزار دنبال‌کننده
219.7هزار عکس
162.4هزار ویدیو
1.6هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
18.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت 1:20 🏷 دوران بزن در رو دگر نیست بدانید! 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت 1:20 🏷 پیروزمندترین انسان در دنیا و آخرت 🔺سخنان شنیدنی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی درباره آنچه «شهید» برای مردم و ملتش به ارمغان می‌آورد. 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
18.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت 1:20 🏷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️ما باید طوری باشیم که اگر کسی می‌آید ما را ملاقات می‌کند، حس کند یک شهید را ملاقات می‌کند، حس کند یک مجاهد حقیقی را ملاقات می‌کند. 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
@maktabehajghassemMorteza-Bab-Gharib-Gir-Avordanet.mp3
زمان: حجم: 8.49M
ساعت 1:20 🏷آهنگ« غریب گیر آوردنت» ▫️مرتضی باب 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا همه میگن هوش مصنوعی باید جمع شه ؟ خودتون ببینید که چرا... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
میفرمایند گفتن اذان صبح در منزل و محله باعث خیرات و برکات می‌شود. همچنین گفتن اذان مغرب موجب دفع شیاطین جن و انس از خانه و محله می‌شود. این گوشه ای از برکات و خواص بسیار زیادِ اذان گفتن است. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔مادر جان چطور این درد تحمل میکنی... 🌷شب جمعه و یاد شهدا با صلوات 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🤗 خبرهای خوبی براتون دارم الوعده وفا🙂 عیدی داریم برای بَروبچه‌های 😊 ار امشب علاوه بر رمان چایت را من شیرین میکنم یک رمان جدید ان‌شاءالله تقدیم نگاهتون می‌شه🍃 البته امشب ۴ قسمت یکجا تقدیم میشود واز فردا شبی یک قسمت رمان‌های قبلی رو اگر نرسیدین بخونید حتماً حتماً بخونیداااا... مطمئنم دوستشون خواهید داشت ✅ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
#ادمین_نوشت 🤗 خبرهای خوبی براتون دارم الوعده وفا🙂 عیدی داریم برای بَروبچه‌های #گام_دوم_انقلاب 😊
{﷽} ... مُدام حرفهای لیلا درذهنم رژه می رفت... نازنین نمی خوام اذیتت کنم ولی...ولی... یه مسئله خیلی مهمی را باید بهت بگم! حالت چهره اش از گفتن حرف خوبی خبر نمی داد!!! دستاش می لرزید! درست مثل صداش! انگار که خیلی نگران باشه... گفتم: لیلا چی شده؟! چرا قیافت این‌جوریه!!! نگرانم کردی دختر! بگو دیگه... من من کنان گفت: راستش امید... امید... اسم امید که اومد تنم لرزید! گفتم: امید چی؟! چیزی شده؟! نصفه جونم کردی خوب حرف بزن... ادامه داد: اما صداش از ته گلوش می اومد... انگار می ترسید بگه! امید یک ماهی هست... یک ماهی هست... که مدام به من پیام میده! تا اینکه دیروز اومد پیشم و بهم پیشنهاد داد که... دیگه نمی فهمیدم لیلا چی میگه! مثل آدمی که بهش شوک الکتریکی وصل کرده باشن... با حالت برافروخته گفتم: دروغ میگی! می خوای بین ما را بهم بزنی که چی بشه!!! آخه چرا لیلا تو دوست منی؟ نذاشت حرفم تموم بشه! گوشیش رو از داخل کیفش آورد بیرون... دلم می خواست از دستش می افتاد و خُرد می شد ولی چیزهایی رو که می خواست بهم نشون بده نمی دیدم... دستای لرزونش چنان با سرعت روی صفحه ی گوشیش سُر می خورد به سمت پیام ها می رفت که انگار برای اثبات حقانیتش طناب دار را از گردنش باز کنه! و باز شد فایل پیامها... _لیلا خانم سلام چند وقت است که احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم.... _لیلا جان من شبها خواب ندارم میشه یک کلمه جواب بدید لااقل آروم بشم... _لیلا... لیلا جان... لیلی من... ولی لیلا هیچ کدوم از پیام ها رو جواب نداده بود... دیگه دلم نمی خواست ببینم... چقدر شبیه پیام هایی بود که روز های اول به من می داد! _نازنین خانم سلام چند وقت است احساس می کنم نسبت به شما حس خاصی دارم... و.... چقدر ساده بودم من.... منی که همه به عنوان دختر عاقل می شناختند! چقدر راحت گول خوردم!!! نگاهم به حلقه نامزدیم افتاد که به دستم بود... فقط اشک بود که روی گوشی اَپل لیلا می ریخت... دستش رو انداخت دور گردنم و گفت: می فهممت نازنین!!! نمی دونم چرا اون لحظه حالم حتی از لیلا هم بهم می خورد... دستش رو برداشتم و با تمام سرعت دور شدم... صدای لیلا که دنبالم می دوید و مُدام می گفت: نازنین صبر کن... نازی صبر کن!!! توی سالن دانشگاه می پیچید و همه خیره به ما... و صدای پچ پچ بچه ها.... انگار گوش هایم حساس تر از همیشه شده بود.... یکی از بچه ها می گفت: دوباره این دخترا لوس بازیشون گل کرد! اگر لیلا به موقع نرسیده بود دستم روی گونه هاش یه یادگاری حسابی می گذاشت! انگار دنبال یکی بودم عصبانیم را خالی کنم... دانشجوی بیچاره نفهمید از کجا فرار کنه... مچ دستم که گره خورده بود به دستهای لیلا را با تمام عصبانیت رها کردم و گفتم: ولم کن لیلا حالم از تو ... از امید...از خودم... از همه بهم می خوره! بذار برم و به درد خودم بمیرم... و با همون سرعت از دانشگاه خارج شدم بی هدف در خیابانها راه می رفتم و اشک می ریختم... با خودم فکر می کردم چطور امید تونست با من این کارا بکنه! چرا نامرد لیلا را انتخاب کرد! این همه دختر توی دانشگاه ما! چرا دوست من! حالا به مامان بابام چی بگم! چطوری توضیح بدم بعد از اون همه اصرار برای قبول کردن امید و ماجرای خواستگاری و انگشتر نشون آوردن! چقدر احساس تنهایی می کردم... نویسنده: 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff