eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
30.5هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
15.2هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ دستگیری تعدادی از سرکردگان داعشی اطلاعیۀ سوم وزارت اطلاعات پیرامون جنایت تروریستی کرمان دو تروریست تکفیری که چند روز پس از جنایت کرمان، با هدف انجام عملیات مجدد در کرمان وارد کشور شده بودند به محاصرۀ نیروهای گمنام کرمانی درآمده و در تیراندازی‌های متقابل، هر دو عنصر تکفیری به هلاکت رسیدند. در این عملیات، سناریوی دو مرحله‌ای حمله به یکی از مراکز انتظامی (حملۀ مسلحانه به مرکز مورد نظر، سپس دام‌گذاری انفجاری در مسیر نیروهای کمکی) خنثی شد. همچنین دو بمب دست‌ساز بیست کیلویی، یک مسلسل اِم پی ۴ آمریکایی، یک کلاشینکف همراه با ۵ تیغه خشاب، ۷ نارنجک، ۲ دوربین معمولی و دید در شب، ۲ بی‌سیم، ۳ ریموت و مقادیر قابل توجهی تجهیزات مرتبط دیگر کشف و ضبط شد. یکی از سرکردگان داعشی به‌نام «محمد عمران تنویر» با نام مستعار «ابوعمران» نیز بازداشت شد. وی از اُمرای داعش موسوم به ولایت خراسان بوده است. او متخصص بمب‌سازی داعش است. او حدود 8 سال پیش به داعش پیوسته، در چند کشور منطقه حضور داشته و به عنوان یکی از اُمرای گروهک مزدور داعش ارتقاء یافته است. یکی دیگر از به اصطلاح امیران داعشی به نام «مهتاب» (مذکّر) که در پوشش کارگری وارد کشور شده بود بازداشت شد. این فرد نیز در مرحلۀ بازجویی قرار دارد. تروریستی دیگر از سرکردگان داعش خراسان همراه با چهار نفر از اعضای تیمش نیز شناسایی و بازداشت شدند. او فردی آموزش دیده، کاملاً آشنا به روش‌های حفاظتی و شگردهای امنیتی، رابط اصلی «عبدالحکیم توحیدی»، فرمانده‌ عملیات تروریستی گروهک که نقش سرپلِ سرکرده‌ فوق‌الذکر با عناصر اعزامی به ایران را ایفا می‌کرد. یک تروریست که قصد انجام عملیات تروریستی در بارگاه یکی از امامزادگان در حومۀ مشهد را داشت نیز شناسایی و بازداشت شد. بررسی‌های اولیه نشان می‌دهد که نامبرده از طریق فضای مجازی با داعش آشنا و با آن مرتبط شده است. از این فرد اسلحه و متعلقات آن کشف شده و تحت تحقیق و بازجویی قرار دارد. در آخر نیز یکی از سرکردگان گروهک صهیونیستی داعش، به نام «محمد عادل عارف» معروف به «عادل پنجشیری» که طبق آخرین ردهای به‌دست آمده، وارد منطقه‌ای در غرب تهران شده شناسایی و رهگیری شده است. این تروریست هم از مرتبطان مستقیم عبدالحکیم توحیدی (فرمانده‌ عملیات تروریستی داعش) بوده که در گذشته به اتهام طراحی عملیات انتحاری در دانشگاه کابل، بازداشت و پس از یک‌سال حضور در زندان بگرام، از زندان آزاد شده و مجدداً به اعمال تبهکارانه روی آورده بود. تاکنون تعدادی از اطرافیانش (تماماً عضو داعش) شناسایی و بازداشت شده‌اند اما او متواری و تحت تعقیب قرار دارد. لذا ضمن انتشار تصویر این تروریست سابقه‌دار، از شهروندان تقاضا داریم هرگونه اطلاعاتی از نامبرده را به ستاد خبری وزارت اطلاعات (شماره ۱۱۳) گزارش فرمایند. 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... 🌷 🌙 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
✨ ❤️السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ.. سلام بر تو هنگامی كه سپاس واستغفـار می نمايی... و ســلام بر تـــو و گریــــه های تـــو در کُنج غربت، که هر روز برای گناهان امّتی که فراموشت کرده‌اند استغفار می‌کنی!💔 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
774.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ کسانی که همواره خلق و طبعشان عفو و گذشت از دیگران است، بدون حساب وارد بهشت خواند شد. 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
1.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ ألنّاسُ فِی الدُّنیا بِالأموالِ، وَ فِی الآخِرَةِ بِالأعمَالِ 🔅 جایگاه مردم در دنیا به اموال است و در آخرت به اعمال. 📚 اعلام الدین، صفحه ٣١۵ 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
✨ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ 🔅 اى آنكه هر كه سؤال كند عطا مى‏ كنى 📚 دعای ماه رجب 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
651.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ إنَّ عُمرَكَ وقتُكَ الّذی أنتَ فیهِ 🔅 عمر تو، همین وقت و زمانی است که هم‌اكنون در آن به سر می‌بری (آن را غنیمت بشمار) 📚 شرح غرر، ج ٢، ص ٥٠٠ 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ من با خدا غم و درد دل خود گویم😊 یوسف | ۸۶ الهی من لی غیرک... 🌱 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک خواننده آمریکایی در آیات قرآن کسی که مسلمان شده و الآن مبلغ اسلام شده ببینید با چه شور و هیجان قرآن میخواند و آن را معنی می‌کند!😳😍 وقتی به آیه *یبدل الله سیئاتهم حسنات* میرسد چه اشکی میریزد😭 ┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 49 "خداحافظ زینب" ✅ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... 🔹اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... - بی انصاف ... خودت از پسِ دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟😭 🔸برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمتِ دستشویی ... پشتِ در ایستادم تا اومد بیرون... زُل زدم توی چشم هاش ... با حالتِ ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... 🔵 التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفسِ عمیق کشیدم ... -یادته 9 سالت بود تب کردی ... سرش رو انداخت پایین ... منتظرِ جوابش نشدم ... - پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ... 🔸التماسِ چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ... - خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ... 🔷 پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ... - برو زینب جان ... حرفِ پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ... و صورتم رو چرخوندم ... قطراتِ اشک از چشمم فرو ریخت ...😭 نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه ... ❇️ تمامِ مقدماتِ سفر رو مامورِ دانشگاه از طریقِ سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ... ✈️ پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدنِ پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ... بچه ها، حریفِ آرام کردن من نمیشدن.... 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1