متوفی دوم هم آماده شد ، از بستگان پرسیدم گفتن که توی جاده بندر، ماشینشون چپ کرده

بفرمایید🌷

میت پنجم و ششم هم آوردن ، نتونستم از پنجمی عکس بگیرم چون دیر اومدم دارن غسلش میدن 😊

مهمون کوچولومون از تنهایی خسته شد ، رفته نشسته جلو آینه 😊 ، خیلی دلم میخاد از اتاق ببرمش بیرون ولی گنجشکا چون سرعت عملشون خیلی بالاس نمیشه گرفتشون ، اتاق ما هم کوچیکه وقتی میترسه و پرواز میکنه میخوره به در و دیوار

اینم متوفی هفتم و ان شاالله آخرین متوفی

تقدیم به مادران عزیز🌷 میدونم روز مادر گذشته ، ولی مادر اونقد ارزشش بالاس که هرروزم اگه به نام مادر ثبت بشه هنوز کمه

خب متوفی رفت سردخونه ، یه مورد دیگه هم آوردن ولی چون گفتن که فردا دفن میشه گفتیم بزارن سردخونه چون آخر وقته و ساعت ۲ ببعد متوفی داخل نمیارن

خب ساعت کاری امروزمون هم تموم شد ، آخرش نفهمیدم داخل کارتن ها چی بود ، شاید فردا فهمیدم ، بریم آماده بشیم و بعدش بریم اداری