💢 شهید محمدمهدی گرجی ( از لشکر ویژه ۲۵ کربلا) شهادت ۴ خرداد ۱۳۶۷ شلمچه ؛ سن ۱۶ سال ؛ تاریخ تشییع پیکر : ۱۳۷۵ قائمشهر :
.
#خاطره
▪️مادر شهید - خانم صدیقه کلامی :
قبل انقلاب محمد مهدی آمادگی بود یک روز از مدرسه اومد و گفت : «مامان ! مگه ترانه حرام نیست . امروز تو مدرسه ترانه گذاشتند و به ما گفتند دست بزنید و من دست نزدم و انگشتم و تو گوشم کردم که نشونم . تو فردا بیا مدرسه بهشون بگو که ترانه گوش کردن حرام است» من رفتم مدرسه و به مدیر گفتم و معلم ها با این که خیلی اهل حجاب نبودند خیلی خوش شون آمد . یک روز دیگر به خانه آمد و گفت:« مامان من دیگه مدرسه نمیرم »گفتم چرا ؟ گفت«امروز ترانه گذاشتند و بچه ها دست می زدند . معلم کلاس دیگر آمد و دست من و از گوشم در آورد و گفت چرا دست نمی زنی ؟ گفتم من دست نمیزنم ترانه حرامه . گفت باید بیایی جلو و برقصی . من گریه کردم و معلم اومد و جلوی او را گرفت و نگذاشت . اگر بچه ها آمدند دنبال من بگو مهدی اوریون گرفته» و از فردا دیگر به مدرسه نرفت .
.
کانال شهدایی #هفت_تپه_ی_گمنام 👇
🆔 @hafttapeh
💢 شهید رمضانعلی بلالی اوصیا ( بابل) 🩸شهادت : ۱۳۶۵ کربلای پنج #شلمچه...🇮🇷
.
#خاطره ... همرزم شهید : رمضانعلی شب عملیات حالت خاصی داشت و در آن لحظات ذکر خدا و ائمه از یادش نمی رفت و به بقیه هم سفارش می کرد ذکر یادتان نرود . شب عملیات وقتی به جلو می رفتیم قمقمه های آب مان را انداختیم که اگر مجروح شدیم و خونریزی زیاد شد آب نخوریم ، رمضانعای ترکش خورد و حین شهادتش تقاضای آب کرد و ما با دهان مان رطوبت را به دهانش می رساندیم و با لبان تشنه بشهادت رسید.
.
💢 عکس : چادرهای با صفای هفت تپه ( نفر وسط شهید رمضانعلی بلالی) شادی روحش صلوات...
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢#خلبان #ایرانی که به تنهایی با ۶ فروند #هواپیمای #عراقی جنگيد ...
.
▪️۱۲ فروند از هواپیماهای عراقی صبح ۲ اسفند ماه ۱۳۵۹ برای جبران عملیاتهای خلبانان ایران به پایگاه هوایی تبریز حمله کردند که ۶ فروند در آسمان به مانور پرداخته و ۶ فروند دیگر به پایگاه تبریز حمله کردند.در حین عملیات و هدفگیری آنان به پایگاه، هواپیمای خلبان ذبیحی در هنگام پرواز بر روی باند فرودگاه بود که مورد اصابت ترکش راکت یک فروند هواپیمای میگ عراقی قرار گرفت و کابین هواپیمای شکاری اش شکست و او از ناحیه سر زخمی شد.
.
▪️ذبیحی با مشاهده چنین وضعی به هواپیمای بعدی که میبایست با او هم پرواز باشد اطلاع داد که متوقف شود ولی خود به تنهایی به پرواز ادامه داد و با انجام عملیات تاکتیکی هر ۶ فروند هواپیمای دشمن را به آسمان دریاچه ارومیه هدایت و با آنها که به بمبهای ناپال مجهز بودند، نبرد کرد و خلبانان آنها را وادار به تخلیه بمبها بر روی دریاچه و سپس با هدفگیری آنها دو فروند را در دریاچه ساقط کرد و چهار فروند دیگر به ناچار فرار کردند.
.
▪️خودش هم به دلیل کم شدن بنزین در فرودگاه ارومیه به زمین نشست و پس از ارتباط تلفنی با پایگاه تبریز و اطمینان از وضع پایگاه با بنزین گیری مجدد به پایگاه تبریز برگشت.به خاطر رشادتهایی که انجام داد مورد تشویق قرار گرفت و به ۲ درجه افتخاری ارتقاء یافت ولی از گرفتن آن امتناع کرد.
.
#شادی #روح #خلبان #شهید پرویز ذبیحی اترگله #صلوات...🇮🇷
.
#خاطره
#هفت_تپه_ی_گمنام
💠 @hafttapeh
💠 سال 62 یا 63 بچههای #سپاه که دم درب #ریاست_جمهوری بودند گفتند یک پیرزنی از #اراک آمده و میگوید من حضرت #آقا را میخواهم ببینم. من رفتم گفتم بفرمایید #مادر! کاری داری شما؟ گفت که والله هر چی دارم و ندارم برداشتم آوردم بدهم به آقا برای #جبهه. من رفتم خدمت حضرت آقا و عرض کردم این طور شده است. گفتند سریع بگویید بیاید داخل. رفتم او را آوردم داخل. یک زیلو، یک سجادة نماز، یک #انگشتر یا #النگو - در حدّ همین چند قلم بود که - به حضرت آقا داد و گفت من دیگر امیدی به زنده بودن ندارم. همینها را دارم از مال دنیا و آمدم اینها را از طریق شما به جبههها بدهم و به این وسیله دِین خودم را ادا کرده باشم.
.
حالتی در آقا به وجود آمده بود که اصلاً وصفناپذیر بود. عظمت این زن را میدید که از اراک راه افتاده آمده و هر آنچه دارد و ندارد برای جبههها میدهد. او بعد مورد تفقد حضرت آقا قرار گرفت و تشکر کردند. بعد از اینکه آن پیرزن رفت، آقا یکی از کارمندان دفتر را صدا کردند و گفتند بروید آدرسش را بگیرد و در حدّ ممکن نیازهای اولیهاش را برطرف کنید. آن سجاده را آقا تا زمانی که در ریاست جمهوری بودند به عنوان سجادة خودشان حفظ کردند. البته چندین برابر پول آن را آقا به حساب جبهه واریز کردند، یعنی در واقع آن را خریدند. بعد فرمودند که بقیهاش هم در موزه باید باشد.🇮🇷
.
#خاطره
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
#خاطره
💢 اعزام به جبهه بود...
دیدن یکی ، با یک لباس تر و تمیز و چمدان بدست اومد و گفت : من میخوام برم جبهه !!!
مسئول اعزام خنده ش گرفت
گفت با این کیف و سر وضع میخای بری جبهه چیکار !!! اونجا جنگه ...گرد و خاکی میشیا....
کیفش و گذاشت رو میز و باز کرد و گفت :
اینا وسایل کار منه...
✂️ قیچی و شونه و کلی از وسایل مربوط به آرایشگری....شاید جنگیدن بلد نباشم ولی موی سر رزمنده ها رو که میتونم اصلاح کنم...
.
📷 #عکس : #هفت_تپه_مقر #آسمانی #رزمندگان #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا_۱۳۶۵✂️ آرایشگر : شهید محمدرضا خانلری
.
#آرایشگر
#دفاع_مقدس
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
#خاطره
▪️هفت تپه بودیم قبل از عملیات کربلای 4 یک روز من و شهید بلباسی با هم داشتیم صحبت می کردیم که چه کار کنیم و نیروها را حرکت دهیم یا نه شهید سیف الله حمام بود و یک دفعه دیدم شهید بلباسی وسط صحبت هایش صلوات می فرستند من چون پشتم به شهید بود سرم را برگرداندم دیدم شهید است که از حمام امده است و صورتش گل انداخته است و خیلی زیبا شده است . شهید بلباسی آمد سمتم و گفت:« برو به خانواده ات زنگ بزن و بگو آماده باشند که دومین شهید هم در راه است» که همین هم شد .
.
💢 #شهید سیف اله بابکی دومین #شهید #خانواده بابکی بود که در #سال ۱۳۶۵ در #بمباران_هوایی #هفت_تپه بشهادت رسید.
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💠 بیاد جانشین گردان مسلم لشکر ویژه ۲۵ کربلا سردار شهید خلیل زالپولی ( شهرستان نور) ....🇮🇷
.
#خاطره در عملیات والفجر 8، در درگیری تن به تن، به دلیل اصابت سرنیزه دشمن به دست و شکمش، سخت مجروح شد و از حال رفت. همه فکر میکردند که خلیل شهید شده است. برای همین، او را همراه اجساد به سردخانه بردند. اما در بین راه، از گرمای بدنش متوجه شدند که هنوز زنده است. بعد سریع وی را به بیمارستان منتقل کردند. پس از عملهای سنگین، هیچکس امیدی به زنده ماندنش نداشت. وقتی به ملاقاتش رفتند میگفت: دعا کنید من در بیمارستان شهید نشوم. دوست دارم در جبهه بمیرم. شهید شدن در خط مقدم برایم از عسل شیرینتر است. پس از طی دوره درمان، علیرغم عدم اجازه پزشکان در رفتن به جبهه، او که دیگر تاب ماندن در شهر را نداشت بعد از اندکی بهبودی راهی جبهه شد.میگفت «اگر من بتوانم فقط دو انگشتم را تکان بدهم و ماشه را بچکانم، باز هم باید به جبهه بروم.»بالاخره در عملیات کربلای چهار بشهادت رسید و همچون جدش حسین بی سر ؛ پیکرش بعد سالها به خانه بازگشت.
.
📩 قسمتی از وصیت نامه ی شهید :
بدانید ملت عزیز! اگر دنیا ما را در تنگنای محاصره اقتصادی قرار دهد فرزند رمضانیم و پیشوایان حضرت علی (ع) می باشیم و هیچ ضعفی به خود راه نخواهیم داد و اگر دنیا ما را در محاصره نظامی قرار دهد ما فرزند محرمیم و پیشوایان امام حسین (ع) .
.
#سردار_گمنام
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 شهید محمدرضا جوادی کوچکسرایی_شهادت ۱۳۶۱_موسیان_،عملیات محرم :
.
#خاطره خواهر شهید : اهل مسجد بود. از کلاس دوم ابتدایی روزه می گرفت . یادم یک سال ماه رمضان در فصل تابستان بود او روزه داشت از شدت گرما پیراهنش را بالا زده بر روی موزائیک خوابیده بود .
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 #شهید حسین شعبان زاده ( #آمل) #سن ۱۵ #سال_#شهادت ۷ #آذر ۱۳۶۵ اسلام آباد غرب :
.
#خاطره خواهر شهید : هر وقت به خانه ی ما می آمد می گفت برایم ماکارونی درست کن خیلی ماکارونی دوست داشت بعد از شهادت او من تا یکسال ماکارونی درست نکردم و بعد از یکسال که درست کردم به نیت او خیرات کردم .
آخرین باری که می خواست به جبهه برود با مادرم خداحافظی کرد و به خانه ما آمد و از من هم خداحافظی کرد و گفت دعا کنید این بار شهید شوم گفتم حسین جان اگر مصلحت باشد شهید می شوی گفت به هر حال شما دعا کنید من دوست دارم شهید شوم وقتی از درب خانه رفت بیرون رویش را برگرداند و برایم دست تکان داد و خداحافظی کرد و گفت:« این آخرین خداحافظی من با شماست . »
.
#سالروز_شهادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 #بسیجی #شهید اسداله حقیقت اعزامی از #آمل( سن ۱۵ سال) #شهادت :۷ آذر ۱۳۶۲ #مریوان :
.
پدر شهید : ایشان تابستان ها پیش آقای خطیبی در چاکسر کاشی کاری می کردند. به خاطر صداقت و رفتار خوب او آقای خطیی هر روز با موتور می آمد دنبالش می گفت نمی خواهد کاری بکنی فقط بیا پیش من باش . بعضی وقت ها با شهید علی محمدی تابستان ها یخ می فروختند . هیچ وقت بیکار نمی نشست کار می کرد تا کمک خرج خانه باشد .
زمانی که می خواست به جبهه برود و رضایت نامه آورد که امضا بزنم این کار را نکردم و قبول هم نکردم همان شب خواب دیدم در بیابانی هستم و سگ ها به من حمله کردند و من می خواستم فرار کنم ولی نمی توانستم وقتی که پسرم اسدالله آمد سگ ها همه فرار کردند . وقتی صبح بیدار شدم رفتم به انجمن و گفتم من رضایت می دهم که پسرم به جبهه برود .
.
#خاطره
#سالروز_شهادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 #شهید مهدی فرجی کله بستی(بابلسر)_#شهادت ۱۱ آذر ۱۳۶۲_#مریوان _ #سن ۱۹ سال :
.
▪️ #خاطره گلتاج فرجی- خواهر شهید : وقتی برادرم برای آخرین بار داشت اعزام می شد، به من گفت: این 36 تا عکس را بگیر، من شهید می شوم ولی سر ندارم تو به مادر چیزی نگو، خودت برای شناسایی من بیا و از زخمی که روی بازویم است مرا شناسایی کن و بعد به خانواده بگو که من شهید شدم. انگار به او الهام شده بود که این بار به شهادت می رسد.( شادی روحش صلوات)
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh
💢 #پزشکیار_لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
.
#خاطره بیژن جعفرقلی زاده ،همرزم شهید:
شب ها دعای توسل و نماز جماعت در جبهه می خواندیم. یک شب دعای توسل خواندیم و بعد از آن مداح در مورد ائمه اطهار خواند. یک دفعه دیدم که یک نفر دوش مرا گرفت و بلند شد و بعد افتاد، دیدم که حسن است،انقدر گریه کرده بود که از حال رفت .
.
#سالروز_شهادت
#شهید_حسن_خاکپور
#محمود_آباد_سرخرود
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
💠 @hafttapeh