eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام 🇮🇷
3.2هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
9 فایل
اینجا از لشکری خط شکن گفته میشود از دلاوران لشکر ویژه ۲۵ کربلاااا... از گمنامان چادرنشینان خاکی هفت تپه .‌‌.. 👤ارتباط با ادمین کانال . ارسال مطالب ، عکس فیلم و خاطرات و ..‌. @ahmadiatouei
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 از عیسی عباسی( قائم شهر) هجده ساله از ۲۵ : .  📩 عزیزانم اگر مرا کفن و دفن کردند ، خواهشی دارم که حداقل چهل نفر از مومنین و دوستان و آشنایان که از حقیر راضی هستند روی کفنم بنویسند که از این بنده راضی هستیم و اگر مرا با همان لباس نظامی دفن کردید روی یک کاغذ شهادت بدهند و امضاء کنید و آنرا همراه جنازه ام داخل قبر بگذارید تا شاید خداوند از حقیر راضی گردد و حقیر را مورد لطف و رحمت بیکران خویش قرار دهد. انشاالله. در مورد دفنم هر کجا که پدرم گفت همانجا دفنم کنید. . 💠 @hafttapeh
📷 بهانه اند چ بخواهید و چ نخواهید ما به تماشایتان گره خورده ایم و این چه تلفیق زیباییست. اما چشم آلوده به گناه من کجا و صورت پاک شما کجا .... ( 📝احمدی اتویی) . 🚨 ۲۵ و که با برادر می‌گیرند... . 🔆 🆔 @hafttapeh
🇮🇷 مادری عشقش را داد تا بماند ... . 📷 حمیدرضا رامیار سوادکوهی از ۲۵ . عکس : ح احمدی اتویی . 💠 @hafttapeh
📩 از #سردار کمیل ایمانی (( ۲۵ )) : . ▪️مردم دلسوخته و دلسوز! تلاش اجتماعی و فردی شما چنگ زدن به حبل الله و وفاداری ماندن به خدمتگزاران صدیق و محبت بین خودتان باشد که وحدت کلمه را تشکیل می دهد.خداوندا! به ملت ما بینشی در حد معرفت به خود و کتاب خود و ائمه خود عنایت فرما چرا که راه ما، خط ما و ایده ما همه از توست. . 💠 @hafttapeh
🔧 که شد ... . 🔧⚙اگر بگویم آچار فرانسه‌ ی گردان بود اغراق نکرده‌ام. اگر یک نفر او را نمی‌شناخت و برای اولین بار او را می‌دید، خیال می‌کرد، نیروی خدماتی گردان است. چون از آرایش‌گری گرفته تا مکانیکی خودروها و ... همه را او انجام می‌داد.یک روز که داشت پلاتین انگشت‌های دستش را با انبر دست در می‌آورد، گفتم: «خلیل! چرا دستات این طوری شدند؟» خندید و گفت:«عملیات والفجر 8 با یک عراقی گلاویز شدم و او 16 تیر به شکم و دستانم زد.»گفتم:«خودش چی شد؟»گفت: «با این که منو سخت مجروح کرده بود با هزار بدبختی با سرنیزه او را از پای در آوردم.» . گفتم:- «چرا خودت پلاتین‌ها را در می‌آوری؟!»گفت: «خوشم نمی‌آد وقتم را در بیمارستان هدر بدهم.»شب عملیات کربلای 4 مثل یک شیر غران به دشمن هجوم برد. با این که دشمن از شروع عملیات با خبر بود، ولی او تا خاکریز سوم جزیره پیش رفت. وقتی او را دیدم دستانش باند پیچی شده بود. گفتم: «خلیل چی شد؟» گفت: «دوباره ترکش خوردند.» . 🕯 خلیل زالپولی اشتر لشکر ۲۵ #شهادت ۴ دی ۱۳۶۵_ ام الرصاص _شادی روحش .🇮🇷🌷 . 💠 @hafttapeh
📞 حاجییییی آتیش دشمن سنگینه صداتون به گوش ما نمیرسه بگین چیکار کنیم...!!! . 📷 توسط یکی از ۲۵ ۱۳۶۵_ :علی فریدونی... . 💠 @hafttapeh
🔖 ✨ . ▪️ همانا این وصیت نامه ی تکان دهنده شهید موسی علیزاده برای امروز ما نوشته شده است : . 📩 دشمن بیدار است و هر روز نقشه می‌کشد، یک روز در جنگل ؛ یک روز با ترور ؛ یک روز هم جنگ تبلیغاتی و امروز هم به شکل دیگر این انسان ها را اسیر نموده و به صورت بی بند باری هایی در آمده است که خودشان را پانکیست می‌دانند و در خیابان ها ویلون هستند و در بی غیرتی آنها همین بس که ناموس خود را نمی‌توانند کنترل کنند و در چهار راه ها به نظاره گری ناموس دیگران می ایستند.یقین دارم شما نیروی قوی و پرصلابت حزب اللهی این ننگ را تحمل نخواهید کرد و آنها را سرکوب خواهید کرد و آنها را به زباله دان تاریخ خواهید ریخت. . 🦋 روح ۲۵ شهید موسی علیزاده ... 🇮🇷 . . 💠 @hafttapeh
💢 ای تاریخ بشکند قلمت اگر ننویسی بر بسیجیان خمینی چه گذشت ... . پ ن : پیکر ۲۵ جلال الدین علا الدینی و علی ترکمان_ ۱۳۶۶ . 💠 @hafttapeh
💢 . هنوز هم برایم سوال است بدور از خانه و خانواده با آن همه حجم دلتنگی و دوری بدون هیچ امکانات رفاهی و تجهیزات امروزی ، با آن همه سختی چطور انقدر کنار هم حال خوش داشتید ؟؟؟ . 📷 دیده نشده از بن عقیل ۲۵ ... . 💠 @hafttapeh
🎞 . قشنگه نه ....!!! قشنگه سکانس پایانی فیلم زندگی آدم ، اونم تو اوج جوونی ، جوری تموم بشه که با پرچم کشورت با تو برای آخرین بار وداع کنند و دم تابوت زیر گوش بهت بگن: عزیز شفاعتمون کن.🇮🇷 . 📷 ۱۶ ساله ی ۲۵ ، سید جواد موسوی ( اهل ) : اسفند ۱۳۶۶ . . 🟪 @hafttapeh
🏷 . 🩸بیاد علی اکبر ( ) ، ۲۵ .(🌷 شهادت ۴ دی ۶۵ کربلای ۴) . ▫️در ۲۶ مهر ماه 1334 در روستای « ترا» از بخش لاريجان شهرستان آمل بدنیا اومد.: شبی خواب دیدم، فردی نورانی، قنداقه ای را به من هديه می دهد و می گوید: اين فرزند شماست، بايد نام او را "علی اكبر" بگذاريد، اين فرزند پاک است و در آينده دارای مقامی والا می شود. با ديدن اين خواب تا تولد علی اكبر، شبی را بدون وضو سر بر بالين نگذاشتم. . 🔖 : یه روز بهم گفت خواهر جان! همیشه قبر گمنام و بی شمع و چراغ حضرت فاطمه زهرا (س) در نظرم می آید؛ دوست دارم روزی بشود که من هم جسدی نداشته باشم و گمنام بمانم. اگرهم دارم، يک مشت خاک بیشتر برای شما سوغات نیايد.۳۱ سال مفقود بود و یک مشت خاک از برادرم برگشت. . 🔖 : شبی که علی اکبر شهید شد ، من تو بیمارستان بودم و پسرم اکبر بدنیا اومد.بعد از شهادت علی اکبر شبی اکبر خیلی گریه می کرد به همراه اکبر بقیه بچه ها هم گریه می کردند منم خیلی خسته شده بودم بچه را زدم گفتم: من که مردم، بابات هم که رفت تو چرا داری جون منو می گیری؟ خوابیدم. در عالم خواب دیدم علی اکبر به من می گه: من نرفتم، بلکه همیشه پیش شما هستم. دل بچه درد می کنه. پاشو یه نبات درست کن تا بچه بخوره. در همین حین احساس کردم بلند شدم و نبات درست کردم و دارم به بچه می دم ولی به خودم آمدم دیدم دارم به بچه شیر میدم لحظاتی نگذشت که بچه آروم شد. . 🟪 @hafttapeh