eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا تویی صاحب عزا، گریه ی ما مَرهم توست ناله و زمزمه تا هست، همه همدم توست ماتمِ جدِ غریبت، غمِ دیرینه ی ماست چشمِ ما، چشمه ی جوشانِ غم و ماتم توست همه ذراتِ جهان، گریه کنِ جدِ تواَند همه تسبیحِ فلک، ناله برای غم توست حاجتی در دلِ ما نیست، بجز یاریِ تو ارزشِ ما به همین همرهیِ هردم توست سالی یکبار حسینی شدنم، کافی نیست نوکر آن است که پیوسته دلش محرم توست با تو گشتیم ملازم که رهَت گم نشود وَرنَه دل مَحرمِ تو نیست، که نامحرم توست خط به خط، جبهه به جبهه، همه جا یارِ توئیم سحرِ آمدنت، بیعتِ ما محکم توست یارِ یارانِ تو بودن، اثرِ طاعتِ ماست راهِ پیروزیِ ما، پیرویِ ملزم توست □ □ □ گفتی از داغِ حرم، شام و سحر میگِریی چشمِ ما نیز کمی گریه کنِ نم نم توست ناله ی ما بخدا از نفَس گرم شماست وَرنَه دل یکسره، هرچند بنالد کم توست تکیه بر کعبه دهی و ز عطش میخوانی یاد لبهای ترک خورده، نوا و دم توست غصه ی عمه ی مضروبه، ز یادت نرود داغِ یک روضه ی مکشوفه، همیشه غم توست دختری گفت: بپاخیز و ببین یااَبَتاه... دستِ نامحرم و اُوباش، سوی محرم توست تازیانه به سر و روی حرم می‌بارند خواهرت منتظرِ یاریِ آخر دم توست مادرت منتظرِ آمدنت مانده هنوز انتقام حرمِ آل علی مرهم توست @hajmahmoodzholideh
یا مهدی ادرکنی، که در این ماهِ ماتم باشیم با تو، در مصیباتِ محرم قربانِ اشکِ چشمِ خونبارت، اِماما تنها نمی مانی در این انبوهِ ماتم غم خیمه در جانت زده، ای دادِ بیداد آقا خدا صبرت دهد، از اینهمه غم صبح و مسا، داری عزای کربلا را بلکه عزای عمه جانت را، عزیزم مُردم برایت، یوسفِ زهرای اطهر از اینهمه محنت که میریزی به قلبم عالم حسینی میشود بی شک، به یُمنَت با هیئت و با روضه و با اشک و پرچم ما طالبِ خونِ حسینیم و مطیعت جزوِ لِثاراتیم و یارانت، مسلّم تا این ندا آید ترا گوئیم: لبیک... لبیک یَابنَ الفاطمه، لبیک جانم با یک نگاهت، زیر و رو گردد ستمگر ما را کجا و یاری اَت، ای اسمِ اعظم شاید بکار آید غلامِ روسیاهت از خود مَران ما را چو جدَت، ای امامم کن روسفیدم، بعد از آنهم کن شهیدم مانندِ جوون، و قنبر و عمار و میثم امروز تیغِ ما زبان، فرداست شمشیر پای رکابیم، ای غمت فیضِ دمادم هجر تو ما را می‌کُشد، ای ماهِ کعبه بانگِ اَنَابنُ المصطفی دِه، یَابنَ خاتم با روضه ی عطشان و عریان، آشنائیم (۱) ای روضه خوانِ غربتِ مظلومِ عالم ما اهل کوفه نیستیم، ای قَلبَت آگاه ما امتحان پس داده ایم و با تو همدم گفتیم کوفه، وای از آن ازدحامی... که دورِ ناموسِ خدا بودند آندم از عمه زینب، تا سه ساله عمه جانت... را خارجی خواندند، بی دینانِ عالم یا منقم، آل علی در انتظار است تا انتقامی سخت، با قلبی پر از غم (۱) اَنَابنُ الحسینِ الشهید، الَّذی قَتَلُوهُ عَطشاناً و طَرَحوهُ عریاناً... @hajmahmoodzholideh
در شَانِ تو نیست نوکرت باشم من بگذار فقط خاک درت باشم من بگذار به هر جا که قدم بگذاری چون ذره، همی دور و برت باشم من بگذار که این گدا به کارَت آید تا کِی همه جا دردِ سرت باشم من در ماهِ عزای جدِتان می‌خواهم... همناله ی آهِ مادرت باشم من با اشک و دعا و توبه پاکم فرما تا جزوِ سپاه و لشکرت باشم من این است مقامِ قربِ درگاهِ خدا هر صبح و مساء، مضطرت باشم من ایکاش که باری از شما بردارم تنها نه همین منتطرت باشم من پیوسته تو درمانِ منی، اما کِی... درمانِ دلِ پر شررت باشم من؟ آیا به غمِ تو تا کنون یار شدم؟ تا مرهمِ سوزِ جگرت باشم من گفتی که ز داغِ جدِ خود، خون باری پس میشود اینکه یاورت باشم من از دیده ببارم اشک و از حنجر خون تا یارِ دو دیده ی ترت باشم من ما زنده و باز هم تو تنها باشی؟! هیهات که سربارِ درت باشم من گر همچو حسین، بی کس و یار شوی شرمنده ی روی مادرت باشم من دستی به سرم بکش که پای قدمت یک روز شهید بی سرت باشم من آنقدر مسیرِ قدمت می‌آیم تا روز دفاعت، سپرت باشم من روزیکه به انتقام کردی تو قیام قربانیِ جدِ اطهرت باشم من @hajmahmoodzholideh
یابن الحسن، که صبح و مسا گریه میکنی بر جدِ خود حسین، کجا گریه میکنی؟ دانم، ولی برای تذکر به جامعه... آقا چرا صباح و مسا گریه میکنی؟ آیا هنوز عمه ی تو در اسارت است؟ آیا به معجرِ اُسرا گریه میکنی آری شنیده ام، به حجابِ اسیرها... با اشکِ دیده ی شهدا گریه میکنی بر آستینِ پاره ی ناموسِ فاطمه بر چشم های بَد، به خَفا گریه میکنی داری بیاد، گریه ی بالای نیزه را بر اشکِ سیدالشهدا آقا گریه میکنی بر لحظه ی عبورِ اسیران ز قتلگاه بر زخمهای مانده بجا گریه میکنی بر تازیانه خوردنِ طفلانِ بی پناه در زیر دست و پای جفا گریه میکنی بر گریه های راسِ عمویت، به نیزه ها خون جای اشک، وقتِ عزا گریه میکنی این عقده ماند در دلِ مجروحِ اهلبیت بر کشته ی میانِ عبا گریه میکنی بر حنجری که تیرِ سه شعبه، بجای آب... خورده ز حرمله، همه جا گریه میکنی بر طفلِ زیرِ بوته ی، جا مانده از حرم بر شعله ی فتاده بپا گریه میکنی بر دست و پای سوخته ی زین العابدین بر خیمه های آل عبا گریه میکنی وقتِ نماز شب، به نمازِ نشسته ی... بانوی قد خمیده، سوا گریه میکنی گویا برای مادر خود، نیمه شب جدا... با دست های پر ز دعا گریه میکنی گویند: روزِ آمدنت تکیه بر حرم... بر تشنگانِ دشتِ بلا گریه میکنی @hajmahmoodzholideh
جمعِ همه، اَسماءِ حسنا یاحسین است ذکرِ خدا را عینِ معنا یاحسین است صوم و صلاتش، چون اِقامه شد به گودال درکِ نماز و روزه، یکجا یاحسین است حج را مبدل کرد بر عمره، از اینرو... حج و جهادِ کاملِ ما یاحسین است اِحیا شد از او، اصل و فرعِ دین اسلام ذکرِ همه شبهای اَحیا یاحسین است با دست و دل بازی، گذشت از هستیِ خویش پس هستیِ ما هر دو دنیا یاحسین است رمزِ عبور از سختیِ دنیا و عقبا فرمود پیغمبر به زهرا یاحسین است گریه کنانش روز محشر شادِ شادند خنده کنان، فریادِ آنجا یاحسین است روز ازل، با نامِ او در ما دَمیدند آب و گِلِ ما را مُصَفّا یاحسین است ما شِیءِ مذکوری نبودیم ای محبان آنچه بها داده به دلها یاحسین است ما توبه را از آدم و حوّا گرفتیم یعنی که بخشاینده ی ما یاحسین است صد بار اگر توبه شکستی باز، باز آی رمزِ قبولِ عذرها را یاحسین است از روسیاهِ سربزیری، حر بسازد این سربلندی چیست اینجا؟ یاحسین است آنکه سرش بر نیزه بود، اما یتیمش... پاسخ گرفت، از ذکر بابا یاحسین است ویرانه را آباد کرد، آن خورده سیلی خوابش اگر تعبیر شد، با یاحسین است هر کس گرفتار است در عالم بیاید آنچه گِره را میکند وا یاحسین است @hajmahmoodzholideh
زمین و زمان جمله درهم شده فلک، آسمان جمله درهم شده صفِ کهکشان جمله درهم شده جهان و جنان جمله درهم شده که زهرای مرضیه در غم نشست به دلها خیامِ محرم نشست اگر آسمان عقده وا میکند ز غم گریه بر کربلا میکند که شِکوه ز اهل جفا میکند اگر مهدی آید چها میکند بگیرد همه انتقامِ حسین که اِحیا نماید قیامِ حسین اَلا ای محبان، مهیا شوید به هیئت درآئید و شیدا شوید به گریه، به خون، یارِ مولا شوید کنید التماس، اَهل معنا شوید بگوئید لبیک را با حسین بخوانید با هم ز دل یاحسین سیاهی بکوبید در خانه ها بگیرید روضه به کاشانه ها بگِریید بر جمع دردانه ها بسوزید مانند پروانه ها که زهرا شده باز صاحب عزا نمانید از فیضِ روز جزا نوا، شور، شعر، آه، نوحه، صدا بیارید از داغِ خونِ خدا نگردید از اهلِ ندبه جدا که باشید در راهِ مولا فدا به نخهای پرچم تمسک کنید ز چادر، ز معجر، تبرک کنید علَم در خیابان بیارید باز کُتل ها به تکیه گذارید باز و با طبل و سنج، دسته آرید باز لب از خنده ها باز دارید باز بپوشید از دم، لباسِ سیاه که گردید، بی شبهه پاک از گناه محرم پر از روضه، روز و شب است علمدارِ هیئت به تاب و تب است دگر فصلِ برپاییِ موکب است هنر، گریه با گریه ی زینب است محرم، به شمشیر اشک و دعا بتازید بر ظالمین، هر کجا قسم بر صفات کریمِ حسین به احسان و جودِ قدیمِ حسین به گلدسته های حریمِ حسین جهان پر شود از شمیمِ حسین اگر چون شهیدان حسینی شویم و یارِ قیامِ خمینی شویم هر آنکس که عشقش، سلیمانی است دلش در ولیِ خدا، فانی است که او کیست؟ یارِ خراسانی است به سلمان، که عشقِ هر ایرانی است به سالارِ این قوم، بیعت کنید به هر کوی، دعوت به هیئت کنید هر آنکس که "هل من معین" را شنید ز رَاهدار، تبیینِ دین را شنید خود اَسرارِ صوتِ حزین را شنید ز فریاد زینب، نگین را شنید مَرو ساربان، باز کن مشت را بیانداز از دست، انگشت را ببَر همرهِ خویش انگشتری مَزن بر سرِ نیزه ها، هر سری ببَر دستبند از کفِ دختری مَبِر دست، بر غارتِ معجری به صحرای محشر در آن همهمه چگونه دهی پاسخِ فاطمه @hajmahmoodzholideh
کربلای عمر هرکس بی گمان خواهد رسید روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید عاقبت باید حسینی رفت از دارِ جهان ورنه در بستر بِسَر عمرِ گران خواهد رسید دست و پنجه نرم کردن با شهادت ساده نیست هرکسی کرب و بلایی شد ، به آن خواهد رسید نوکرِ ارباب پیوسته دلش باشد جوان پیر هم گردد به آقایش جوان خواهد رسید غم مخور ، پای پیاده ،کربلا ، روزی نشد عاقبت یک روز ، جا مانده ، دَوان خواهد رسید دستِ بی مهری نباید داد با ارباب، چون دستِ پر مِهرش به دست دوستان خواهد رسید آزمایشهای تو در تو ، به دل صیقل دهد وانگهی ، روزی ، جواب امتحان خواهد رسید اشک عاشق ، تازه روز اربعین گل می کند آشنا باشیم ،زنگ کاروان خواهد رسید ناله زینب کند کاری که بر "هل من معین" پاسخ لبیک از کلِّ جهان خواهد رسید گر بماند نزد حق یک روز از عمر جهان طالب خون خدا،صاحب زمان خواهد رسید @hajmahmoodzholideh
غمت را به دریا زدم غرقِ خون شد به کوه و به صحرا زدم غرقِ خون شد به دنیا به عقبا زدم غرقِ خون شد به چشمان و دلها زدم غرقِ خون شد چه سوزی، چه داغی، در این ماتم توست که عالم عزادارِ درد و غم توست برای تو کاری ندارد حسین جان که خونم بپایت ببارد حسین جان دلم حاجت اینگونه دارد حسین جان سرم را بدامن گذارد، حسین جان مرا هم به رخسارِ خود مبتلا کن شبیهِ شهیدان کرب و بلا کن چه زیباست در امتداد قیامت دمِ آخرِ خود، شوم هم کلامت دهم لحظه ی آخرم یک سلامت بگویم که راضی شدی از غلامت؟ غلامِ سیاهت شود روسفیدت شود باز هم جوونِ دوران شهیدت غلامی که پر آه آمد بسویت ز هر راه و بیراه آمد بسویت گنهکار و گمراه آمد بسویت هوادار و خونخواه آمد بسویت به امّیدِ اینکه قبولش نمایی فداییِ آل رسولش نمایی اگر من به دردِ تو اِصرار دارم ز غمهای ارباب خود بی قرارم به دل عقده، از دیدگان خون ببارم من از داغِ گودال، در انفجارم چگونه بگویم که با تو چها شد که راسِ تو بازیچه ی اشقیا شد منِ روضه خوان، با چه رویی بگویم چگونه ز پاره گلویی بگویم چسان از تنِ پشت و رویی بگویم ز بی رحمیِ یک عدویی بگویم سرت را به سَلاخی از تن جدا کرد به سختی سرت را جدا از قفا کرد به غمهای تو مادرت خون بگرید هنوز از غمت خواهرت خون بگرید نه تنها به نیزه سرت خون بگرید که هر حفره ی پیکرت خون بگرید مگر کوچک است این غم بی نهایت که مادر به مقتل نموده صدایت ز جسمِ تو هر نیزه ای پَر گشوده که آغوش بر زخمِ خنجر گشوده ز هر زخم، زخمی دگر سر گشوده عصادار هم زخمِ دیگر گشوده نمانده دگر بوسه گاهی به زینب بجز پاره ی حنجری نامرتب بمیرم که چون دید وضعِ بدن را تنِ پاره ی مانده بی پیرهن را تنِ بی سر و پیکر بی کفن را به هر سو جدا دید اعضای تن را قنوتی گرفت و صدا زد خدایا قبول از کرم کن تو این جسم کم را @hajmahmoodzholideh
روز اول، دور تا دورم پر از سرباز شد روز بعدش، روی زشتِ کوفیان اِبراز شد جسمِ "اَشباحُ الرّجال" انگار از جان شد تهی آن سلحشوری، دچارِ فتنه ای طناز شد آن قلم های محبت، شد بَدَل بر تیغِ تیز اهلِ ایثار و شهادت، با جفا همراز شد یابنَ حیدر، کوفه دیگر جای پای نور نیست فتنه ای تاریک، علیهِ حضرتت اِحراز شد کاش میشد با تو گویم: سیدی! کوفه میا هر که دَم زد از غمت، صیادِ تیرانداز شد میوه های باغشان، تبدیل شد بر سنگِ سخت دستِ کوفی، سوی گلهای پیمبر باز شد ای، یتیمِ من فدای تار موی دخترت سهمِ طفلان بعد از این، سیلی بجای ناز شد کودکِ شش ماهه را هم بی گمان، سر می‌بُرند ساختِ تیرِ سه شعبه، شغلِ تیرانداز شد نوجوان کُشتن در اینجا، صحبتی رایج شده هر گُلی بوی حسن دارد، پرِ پرواز شد هان! جوانت را میاور، اِرباً اِربا میشود وای از وقتی که راهِ حمله بر او باز شد پهلوان هم آید اینجا، تیرباران میشود ناگهان بیند که یک لشکر بهم همساز شد تازه وقتی راهِ تو بستند گوید اِبنِ سعد: قتلِ صبرِ نورِ چشمِ فاطمه، آغاز شد وای اگر زینب کند رخت اسیری بر تنش وای اگر گویند، او را ناسزا اِبراز شد بر سرِ دروازه، با سر انتظارت می کشم آه اگر بینم سرت، با نیزه ها دمساز شد @hajmahmoodzholideh