eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
6 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر سر بامِ فلک بیرق شد فجرِ پیروزی ما مطلق شد دیو چون رفت فرشته سر زد زَهقَ الباطل و جاءَالحق شد انقلابی که خمینی دارد تا ابد شور حسینی دارد حاصل خون شهیدان، فجر است فجر بر دوشِ تو دِینی دارد نور حق آمد و تابید به دل رفت در قعرِ جهنم باطل فجر آورد پیام شهدا مشو از خون شهیدان غافل نوش کن جام خراسانی را باده‌ی پیر جمارانی را چون خمینی است میِ خامنه‌ای مست شو راه سلیمانی را نهضت عشق عیانی شده است عشق را فاطمه بانی شده است انقلاب شهدا صادر شد غزه امروز جهانی شده است مرد رزمیم و نترسیم ز جنگ جبهه تا خاک فلسطین شد رنگ خون پاک شهدا گل کرده موشک فجر شده میوه‌ی سنگ صدفِ دین، شهدا را دُر کرد فجر صادق همه جا را پر کرد عالَمی مستِ میِ عشق شدند عشق، بس قافله ها را حر کرد انقلاب آیت عظمای خداست هر چه داریم ز خون شهداست خون یاران سر هر مرز رسید نوبتی هم که شده نوبت ماست ما که از یار اطاعت داریم از ستمکار برائت داریم بی تبرا به تولا نرسیم شکرِ حق، نور بصیرت داریم از اویس قرنی باید گفت از ولایت علنی باید گفت ای همه منتظران بسم‌الله از قیام یمنی باید گفت اسب رهوار ز ره می‌آید مرکب یار ز ره می‌آید می‌رسد منتقم خون خدا عطر دیدار ز ره می‌آید هر که دیدار کنون می‌خواهد دیدن یار جنون می‌خواهد قدس از کرب و بلا می‌گذرد کربلا جوششِ خون می‌خواهد @hajmahmoodzholideh
بنام نامیِ معبود، دارد شکرِ مسجودش حسین بن علی، گویی رسیده روزِ موعودش ز سجده برندارد سر، که باشد مستِ معبودش که اسماعیلِ خود را، ذبح سازد بهر مقصودش به ابراهیمِ آل الله بنگر، عشقِ سرمد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را عزیزِ فاطمه دارد، نماز عشق می‌خواند خدا را بینِ سجده، بر فراز عشق می‌خواند هزار و یک سحر، باشد که راز عشق می‌خواند به دستش سُبحه‌ی مادر، نیاز عشق می‌خواند به روی دست ثارالله بین، روحِ مجرد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را پیمبر از جمال هر علی، آئینه‌ای دارد که از وجهِ جلال حق، رخِ دیرینه‌ای دارد ز خَلقی واحده، از روی او، پیشینه‌ای دارد تجلیگاهِ رخسارش، به هر آدینه‌ای دارد علی اکبر عیان کرده کنون، فیضِ مجدد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را علیِ اکبرِ لیلا، که عالم هست مدیونش خودش مجنونِ بابا و حسین از عشق، مجنونش کدام عاشق در این دنیای هستی، نیست مرهونش تمام عالم و آدم، مطیعِ محض و بی‌چونش سراپا هیبتش بنگر، نِگر تمثالِ احمد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را علیِ عالیِ اعلاست، خشنود از ظهور او امیرالمؤمنین فرمود چون زهراست نور او را حسن لبخند می‌زد بر نگاه پر سرور او چِشَد لعلِ لبِ عباس، از جامِ طهور او ز عمه زینبش بنگر، تبسم‌های بی‌حد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را به خَلق و خُلق و منطق، احمد مختار پیدا شد به زورِ دست و بازو، حیدر کرار پیدا شد به مجد و خوی نیکو، سید ابرار پیدا شد به شور و عشق و مستی، صاحبِ ایثار پیدا شد ملائک می‌سرایند این سرود و ذکرِ ممتد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را زمین و آسمان، در جشن میلاد علی اکبر تمام انبیا مسرور و دلشاد علی اکبر جمیعِ خلقتِ کونین، در یاد علی اکبر دلِ هر عاشقِ شیداست، آباد علی اکبر ز بیتِ اُمِ لیلا، بشنوید آوای ایزد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را برای دین و قرآنِ مبین، احیاگری لایق به اُردوی جوانان، در دو عالم رهبری لایق ز اُستادانِ والایش، شده جنگاوری لایق ز عزم و رزمِ بابایش، شده رزم آوری لایق به میدانِ مصافِ دشمنان بین، کوهِ امجد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را برای جنگ با آزاده‌ی، شاهِ جوانمردان نفَس‌ها حبس در سینه، به میدانِ هَماوردان صفوف آراستند از شام و کوفه، قومِ نامردان ولی شهزاده، بر شاهِ شهیدانش بلاگردان شده تکرارِ صفین و جمل، این قوم مرتد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را عطش آتش بجانش زد، به هنگام مصاف او چو حاجی در طوافِ کعبه، مولایش مَطاف او شبیه راسِ مولا شد، به فرقِ سر شکاف او هزاران نیزه و شمشیر، گویی در طواف او کلامِ آخرش: بابا ببین جامِ زِبَرجَد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را برای آخرین بار است، بابا را صدا می‌زد که در دشت بلا، با نیزه‌ها جام بلا می‌زد پدر آمد، پسر اما به خونش دست و پا می‌زد اگر زینب نمی‌آمد، شرر بر کربلا می‌زد حسین انگار که، دید ارباً اربا جسم احمد را ببین در ذاتِ حق ممسوس، آن شبهِ محمد را @hajmahmoodzholideh
خبر آمد که گل فاطمه آمد به جهان صاحبِ عصر و زمان، دُرّگِران، شاهِ شهان گل نرگس، گل طاها، گل یاسین، گل یاس نهمین سبطِ حسین آمده، سلطان جهان جانِ عالم همه او، هستیِ خاتم همه او قبله‌ی قلب فلَک، قُلقُله اندازِ زمان چه امامی، چه مقامی، چه قیامی در اوست همه اهدافِ امامان، رسد از او به میان پرچمِ نَصرُ مِنَ الله، به دستِ علوی یاعلی نیز به لبهاش، عیان در هر آن غنچه‌ی لعلِ لبش، بُرده دل و جانِ پدر مادرش یکسره از شوق، شده اشک فِشان شورِ اوصافِ وجودش، نشود وصف پذیر که ز غیب آمده، آخر پسرِ هاشمیان جانِ جانان، شهِ دوران، ثمرِ آل نبی است ماه رویی که ندیدست فلَک، در دوران زاده‌ی احمدِ محمودِ اَبَاالقاسم را به محمد بشناسند، همه اهلِ جنان خُلق و خویش چو محمد، جَنَمَش همچو علی حسنی وصف و حسینی صفت است، این جانان اوست امّیدِ دلِ هر که، امیدش بخداست ز پسِ پرده طلوعی، به سَراپرده‌ی جان سیزده نور، ز رخسارِ لطیفش پیداست وَه، شده ماهِ شبِ چارده از پرده عیان انبیا منتظرِ او، همه با دستِ دعا اولیا دیده به راهش، همه او را نگران طاقِ کسرا نشکست، از قدمِ این مولود کاخِ ظلم از قَدمَش، تا به قیامت لرزان □ □ □ پس از این روزِ حضور است، یقین صبحِ ظهور آری آن‌روز که پایان بشود، شامِ خزان انتظارِ همه، سرآید و او آید و باز دوره‌ی عدلِ علی، جلوه کند بر همگان چشمِ عالم شود آن‌روز، به رویش روشن چه قیامی بکند، منجیِ دین و قرآن آری آن‌روز که پایان فساد است و عِناد می‌رهد از همه‌ی رنج و محن، هر انسان چونکه از ظلم و ستم‌ها، مُلِئَت اَرض شود قائم آل محمد بکند عدل، عیان عدل و دادش، همه‌جا پُر شود از سَلطنتش مِهر و قَهرش، همه جا را بکند اَمن و اَمان ظالمی هیچ، ز عدلش نتوان بگریزد سِتمی هیچ، نمانَد پس از آن عدلِ گِران با هجومی که کند، بر سرِ هر مستکبر سنگر و حِصن و حصارش، همه گردد ویران کید و مکرِ همه‌ی فتنه‌گران، محو شوند سرنگون هر علَم از آن، ثمرِ بت شکنان هر سپاهی که عدو ساخته، مقهور شود هر سلاحی، همه از کار بیافتد، یک آن دوستانش بسویش، از همه سو می‌آیند یالِثارات چو گوید، به همه صف شکنان تکیه بر کعبه، اَنابنُ الحَسَنِینَش برسد بر همه اهل جهان، یکسره هنگامِ اذان پُر شود دور و بَرَش در سحرِ روز ظهور مسجدِ کوفه و سهله ز سپاهِ ایران یوسفِ فاطمه از بعدِ نمازی به شُکوه می‌کند خطبه‌ی زهرائیِ خود را چو بیان همرهِ رهبر و آن سَروَر و یارانِ شهید راهیِ قدس شود قافله، گردان گردان □ □ □ مطلعِ شعر، مجدد کنم ای همسفران تا شویم از رهِ عَهدَش، همگی هم‌پیمان هر که با دوستی‌اَش عهد و وفایی دارد باید امروز کند یاری‌اَش، از دست و زبان همه یارانِ رهَش، پیر اگر هم باشند با نگاهی به جمالش، همه گردند جوان کاش می‌شد بشود، خونِ سرم، فرشِ رهَش کاش می‌شد به قدم‌هاش، بگَردم قربان □ □ □ اهلِ بالا، به گُلِ فاطمه مشتاق‌ترند او به نوزادیِ خود شد، سوی معراج روان اولین منتظرالمهدی است، نرجس خاتون که شد از دیده‌ی او، نورِ دلش زود نهان تا که بی‌تابیِ مادر، شد از این هجر زیاد بر سرِ دستِ ملائک، به حرم شد خندان آه از طفلِ رباب و گلوی پاره‌ی او سِپَهی خنده‌کنان و حرمی گریه کنان @hajmahmoodzholideh
در مَطلَعُ الفجری که امرِ داور آید با صد امانت، زاده‌ی پیغمبر آید یک چادرِ خاکی، بروی دست دارد بر دستِ دیگر، با گُلی که پرپر آید پیراهنی کهنه، امانت نزد آقاست شاید عبای پاره‌ای بر پیکر آید وقتی که می‌گوید: اَنابنُ الذِّبحِ اَعظم والله، با صوتُ الحزینِ حنجر آید صحبت ز چشمی تیر خورده دارد انگار شاید به همراهش، امیر لشکر آید گریانِ طفلِ تشنه‌ای باشد دمادم اشکش، بیادِ ارباً اربا اکبر آید □ □ □ آن وارثِ تیغِ دو دَم، الله اکبر با نعره‌ی صوتِ اَنابنُ الحیدر آید ذکرِ اَنابنُ الفاطمه، رمزِ خروجش یعنی به لب، با آیه‌های کوثر آید آندم ندا آید که: اَینَ الفاطمیّون هر کس که زهرائی است، نزد دلبر آید از هر طرف، مخصوصاً از ایرانِ زهرا با پا نه، بلکه هر فدائی با سر آید گردانی از رزمندگانِ نابِ اسلام پا در رکابِ حضرتش، با رهبر آید در اِعتلای آیه‌ی اَجراً عظیما هر کس مجاهد بود، با آن سَرور آید یارانِ بی‌سر، دور تا دورش قطارند همراهِ او، خیلِ شهیدِ پرپر آید ما راستی، در این صفِ یاران کجائیم؟ وقتی که مولا، از پسِ پرده درآید آن سیصد و آن سیزده یاران کیانند؟ آیا بما، حتی سیاهی لشکر آید؟ باید برای روزِ موعودش بکوشیم وقتی که از کعبه، به چشمانِ تر آید باید که در پای رکابش، سر بریزیم نوکر سزاوار است، صَلِّ وَانحَر آید □ □ □ محشر اگر، اربابِ عالم بی‌سر آید خیلی بد است آنجا، که نوکر با سر آید من سالم و بی‌درد، در محشر بیایم؟! آنجا ولی، پهلو شکسته مادر آید؟! من با چه توجیهی، سرم بالا بگیرم؟ روزیکه با فرقِ شکسته حیدر آید! شرمنده‌ام، بی‌اضطرار آیم به محشر آنجا، اگر مظلومه زینب مضطر آید امروز، فکرِ یاریِ اسلام باشیم وَرنَه، بزودی مهلتِ ما هم سرآید مظلوم را یاریم و ظالم را بکوبیم وَرنه به ظلمِ دیگری، دشمن برآید در دل برای انتقامش، انقلابی است در انتخابِ ما، همانا انتصابی است @hajmahmoodzholideh
برای آمدنت، التماس باید کرد چه گریه ها به کبودیِ یاس باید کرد برای آمدنت، همنشینِ غمهائیم تمامِ عمر، پیِ انتقامِ زهرائیم برای آمدنت، اُمتی شده مظلوم ز حقِ خویش، چنان مادرت شده محروم برای آمدنت، جنگ های تحمیلی نشانده بر رخِ ما، مثلِ مادرت سیلی برای آمدنت، شِعب ها تحمل شد و از عنایت تو، خارها همه گُل شد برای آمدنت، خونِ دل اگر خواهی ببین که همچو علی، حفر شد ز دل چاهی برای آمدنت، خونِ صبر جوشیده امامِِ راحلمان، جامِ زهر نوشیده برای آمدنت، فتنه ها گذشت از سر هزار فِرقه مهیا، به جنگِ یک کشور برای آمدنت، پاره پاره حنجرها نِگر به صحنِ خیابان، که سوخت پیکرها برای آمدنت، کشته ها اگر لازم فدائیِ تو ز فهمیده هاست، تا قاسم برای آمدنت، جان و سر دهیم آسان هنوز کشته دهیم، از زُراریِ سلمان برای آمدنت، لشکری شده مجروح برای آنکه شود، عقده ی فرج مفتوح برای آمدنت، جان چه قابل ای بفدات بپای مقدمِ تو، جان بِضاعتی مُزجات برای آمدنت رهبرم فراخوانده... بیا که من به تو گویم، سلام فرمانده □ □ □ فدای آمدنت، گفته اند آمده ای هزار و چارصد و سه شد و نیامده ای بیا که مادرت از پشت در ترا خوانَد بیا که جدِ غریبت، ز نیزه ها خوانَد بیا که با تو، به هر دیده نور می‌آید صدای قاریِ تان، از تنور می‌آید هنوز چادرِ خاکی در انتظار، بیا هنوز بینِ غلافِ تو ذوالفقار بیا هنوز حرفِ اسیریِ عمه اَت زینب میانِ مجلسِ نامحرمان، به شام و حلب هنوز غصه ی شامِ بلا و هیزی هست هنوز روضه تشت و غم کنیزی هست @hajmahmoodzholideh
من آن انسیه‌ی حوریه تایم که زیبا دخترِ خون خدایم شبیهِ فاطمه در ماجرایم رقیه، قهرمان کربلایم به عصمت، سِبقت از مریم گرفتم که از اوصافِ کوثر، یَم گرفتم شعاعِ نور زهرا هست، نورم فراتر از ملَک، برتر ز حورم چو عمه زینبم، چندان صبورم که در هر داغ و رنج و غم، شکورم منم آئینه‌ی، صبراً طَویلا شُکوهِ، ما رَاَیت اِلّا جَمیلا چو ابراهیم در آتش خلیلم چو موسی شاهد نوری جلیلم چو خضرِ پیر، بر مردم دلیلم که من، طفلِ برومندِ قتیلم مُصیبَت را، طریقت می‌شمارم مَشیَّت را، حقیقت می‌شمارم نه از خیلِ مصائب، عار دارم که من، با عشقِ دلبر کار دارم به یاریِ حسین، اِصرار دارم که از عشقِ پدر، اَسرار دارم از آن‌شب که، کنارم مانده بابا مرا پیرِ طریقت خوانده بابا در آن ویرانه چون، سُکنا گزیدم حرم، در قُربِ اَواَدنی خریدم لبِ لعلی، که از بابا چشیدم همه معراج، در یک‌بوسه دیدم چو طِی کردم معارج، بعد از آن شب شدم بابُ الحوائج، بعد از آن شب ز من، اَسرارِ عالم را بپرسید ستونِ حبلِ محکم را بپرسید رسیدن تا محرم را بپرسید غمِ انگشت و خاتم را بپرسید شَهی که خاکبوسَش، جبرئیل است برای قطره‌ی اَشکی، قتیل است منم اول قتیلِ اشک بابا به زیرِ چکمه‌ای، تنهای تنها به قدری گریه کردم بینِ صحرا که آمد یاری‌اَم، مظلومه زهرا ز بس‌که از عدو، چَک خورده بودم تو گویی، زیرِ دستش مرده بودم شبیهِ مادرم زهرا، خمیده قدم‌هایم، به بابایم رسیده چه دختر، دختری گیسو کشیده کنارِ راسِ بابا، شد شهیده اگر صاحب لوای مکتبم من همه مدیونِ عمه زینبم من @hajmahmoodzholideh
با تو اوقاتِ سحر، خوب آشنایم می‌کند نیمه‌شب انگار، محبوبم صدایم می‌کند من غريبه بودم و باور نمی‌کردم علی عاشقانه با نگاهی آشنایم می‌کند تازه‌وارد بودم و در خود، غروری داشتم لیلةالقدرِ تو را دیدم، ندایم می‌کند صاحبِ این سفره با لبخند می‌گوید: بیا تا بغل وامی‌کند، مدح و ثنایم می‌کند تازه فهمیدم که این ماهِ خدا، ماهِ من است ماهِ من، مهمانِ احسانِ خدایم می‌کند باوجودِ این‌که من، با روسیاهی آمدم روسفیدم، برقِ چشمِ مرتضایم می‌کند بعد از این هر نیمه‌شب، در می‌زنم این خانه را چونکه مولا، ساکنِ ایوان طلایم می‌کند دیگر از پایینِ پای مرتضی، کِی می‌روم عشقِ او، مستغرقِ آل عبایم می‌کند سائلِ شاهِ نجف بودن، عجب حالی دهد نوکری بهتر ز سلطانی، عطایم می‌کند در نجف که میروم، هر بار بابایم علی از رواقِ حضرت زهرا، صدایم می‌کند هرچه فرزندی نکردم، کرد زهرا مادری در قنوتِ خویش، با نامم دعایم می‌کند لطفِ زهرا را چه دیدی، گر شود راضی ز من با دعای خود، شهیدِ کربلایم می‌کند مطمئنم روضه‌ی ارباب تغییرم دهد گریه بر این بی‌کفن، اهلِ لِقایم می‌کند آری از روضه بَرَد، تا مقتلِ خونم حسین عاقبت شمرِ زمانه، سر جدایم می‌کند □ □ □ بی‌سرش کردند تا که، راحت عریانش کنند قتلِ صبرش، کشته‌ی کرب و بلایم می‌کند سَرورم، سر داد، تا غارت نگردد معجری روضه‌ی معجر، مرا آخر فدایم می‌کند گوئیا شمرِ لعین، دنبالِ بانو می‌دوید عاقبت این روضه‌ی زینب فنایم می‌کند @hajmahmoodzholideh
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله میزبانان سحر منتظر مهمانند هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله چشمۀ آب حیات است مناجات سحر هر که دارد طلب آب بقا بسم الله ماهها منتظر ماه مبارک بودیم آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله سفرۀ بندگی ماه خدا پهن شده سفرۀ ماست کنار شهدا بسم الله دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته همنشین است خدا با فقرا بسم الله شد هلال مه دلدار حلالِ همگان رویت یار حلال است ترا بسم الله سپر روزه سلاحی است برای مومن این امانی است ز طوفان بلا بسم الله دست ابلیس که بسته است امان از این نفس باید ای نفس کنی ترک جفا بسم الله یادی از تشنگی روز قیامت باید باب افطار گشوده است بما بسم الله میهمانخانۀ ارباب کرم باز شده ایها الناس ، سوی آل عبا بسم الله روزه یعنی عطش روضۀ لبهای حسین هر که دارد طلب خون خدا بسم الله رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله در رکاب پسر فاطمه باید جان داد هر که خواهد شود اینگونه فدا بسم الله @hajmahmoodzholideh
پروردگارِ من که خدای پیمبر است بخشنده‌ی عطای فراوانِ کوثر است خیرِ کثیر، عفوِ کثیرش بما رسد هرچند باز، بنده گنهکارِ مادر است یارب ببخش، یاریِ زهرا نکرده‌ام با اینکه این گناه، خطایی مکرر است با هر زبانِ پُر گِله، فرمود فاطمه: بالاترین گناه، جدایی ز حیدر است مادر که گفت: دستِ علی را رها مکن! باز این غلامِ سر به هوا، جای دیگر است یاری فقط، به روضه نشستن نمی‌شود حفظِ نظام، از همه احکام برتر است وقتی من از مسیر علی، دور می‌شوم چشمانِ فاطمه، ز غمِ هجرِ من تر است نوکر کنارِ سفره و حق را، اَدا نکرد ای وای بر کسی که، بسی دور از این در است آن مادری که گفت به هر ناله: یاعلی در هر قنوت نیز، دعاگوی نوکر است برگرد باز ای دلِ غافل، به اصلِ خویش اصلِ تو، یا شهادت و یا موت احمر است □ □ □ در بارگاهِ شاه نجف، اعتکاف کن ایوان طلا، تجلیِ زهرای اطهر است ماهِ علی است، هدیه‌ی زیبای فاطمه یعنی تمامِ هیبتِ حیدر، ز کوثر است صوم و صلات، آینه‌ای از حسینِ اوست افطار، با سلام به عطشان مطهر است تطهیر می‌کنم، دل خود را به کربلا آغازِ توبه، گریه به ارباب بی سر است @hajmahmoodzholideh
بار سنگین گناه، این‌همه رسوایی داشت من خطا کردم و لطف تو تماشایی داشت این‌همه کوهِ گنه، بر احدی فاش نشد دیده از مغفرتِ توست که دریایی داشت تو بغل واکنی و روی بگردانم من بنده انگار نه انگار، تمنایی داشت یاری‌ام کردی و گفتی به دلِ خسته، بیا سفره‌ی عفوِ من از بهرِ تو هم جایی داشت رحمتِ واسعه‌ات آمد و بخشید مرا یاحسین گفتم و عفوِ تو چه غوغایی داشت پسر فاطمه شد، منتظرِ آمدنم آنکه از حرِّ خطاکار پذیرایی داشت آنکه دستانِ زهیر و وهب و جوون، گرفت هیبتِ حیدری و جذبه‌ی زهرایی داشت رهنمون کرد، همه قافله را سوی علی آنکه در بینِ دو انگشت، تجلایی داشت خلقت عالم و آدم، به علی ختم شود از نجف کرب و بلا، جادّه پیمایی داشت کم شده صبر و قرارم، نجفم را برسان یاعلی گفتم و خود، حلِّ معمایی داشت ایدل ایوان نجف بین، چه صفایی دارد علقمه نیز از آن، جلوه‌ی مولایی داشت از رخِ حضرت عباس، علی پیدا بود تیغ اگر تا وسطِ ابروی او جایی داشت گفت: بی‌دست، به صورت به زمین افتادم لطفِ زهراست، که بالین سرم پایی داشت مادرت آمد و من، اَدرک اَخا سر دادم چون نشد آب رسانم، بخدا سر دادم @hajmahmoodzholideh
جز آستان سحر، ساحتِ نجاتی نیست به غیر اشک و دعا چشمه ی حیاتی نیست گناه را به دعا و ثناء می‌بخشند که جز دعا و بکا، هیچ التفاتی نیست اگر که در پیِ خُلقِ خوشی، بدان به یقین ز اشک و آهِ سحر خوبتر، صفاتی نیست بجز دلی که شکسته برای مظلومی میان بنده و مولا، مناسباتی نیست رسیدنِ به نجف، مقصدِ میان‌بُرِ ماست که غیر بوسه بخاکِ علی، حیاتی نیست شنیده اید حدیثِ "فَمَن یَمُت یَرَنی" بجز وصال علی، علت مماتی نیست هزار بار بمیریم، تا به او برسیم به غیر دیدنِ روی علی، مَناتی نیست رهِ شهید، لقای حسینِ فاطمه است که نابتر ز شهادت، دگر وفاتی نیست برای جلبِ رضای خدا، به کعبه قسم فراتر از سفرِ کربلا، براتی نیست میانِ اشکِ عبادات، روضه قیمتی است از این نمازِ تو، مقبول تر صلاتی نیست ز خوفِ قَهرِ خدا، گریه بر حسین کنید وگرنَه قُربِ خدا را مقدماتی نیست نه من بگویم عزیزم، روایتی است صریح برای گریه کنِ او محاسباتی نیست دو نهرِ آب کنارش، ولی به او گفتند: برای طفلِ تو، یک جرعه از فراتی نیست تو التماس نکن، حرمله دلش سنگ است به غیرِ تیرِ سه شعبه، رهِ نجاتی نیست پس از شهادتِ ارباب، خواهرش میگفت: چسان سوار شوم، محرمِ بناتی نیست برای دفنِ تنِ بی سرش، در آن گودال به غیرِ چند نفر مردم دهاتی نیست @hajmahmoodzholideh