#روضه_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
منکه تنها یادگار کربلای عترتم
حافظ دینم، امامم، پاسدار عصمتم
پیشوا از عصر عاشورا به کلِ خلقتم
شاهد نهضت، امین وحی، غرق محنتم
غربتم این بس، که در بینِ شهیدان مانده ام
با تنِ تبدار همراه اسیران مانده ام
با دلی غمبار، شد آغاز مسئولیتم
خورد در شام غریبان حکمِ ماموریتم
گرچه فرقی نیست در تعریفِ معصومیتم
فرق دارد با همه، واللهِ مظلومیتم
منکه بینِ حلقه ی آتش، امامت کرده ام
مثل بابایم به حفظ دین، قیامت کرده ام
از میانِ نیزه و شمشیر و خون و خاک و گِل
شد امامت، از تَهِ گودال، بر من منتقل
با همه سنگینیِ بار امامت، خسته دل
از زمین برداشتم آنرا، نگشتم منفعل
ابتدا با اذنِ حق، این امرِ سنگین را که دید
عمه ی مظلومه ام، بارِ ولایت را کشید
منکه بودم ناگزیز آنشب، به قلبی بیقرار
در پیِ الهامِ وَحیانی، به وضعِ اضطرار
امر کردم بر همه اهل حرم، حکمِ فرار
گم شدند از ترس، اطفالِ حرم در شامِ تار
عمه جانِ من، پیِ اطفال آل الله گشت
او بجای من، بدورِ کشته ی گودال گشت
من به چشم خویش دیدم در ضمیرِ قتلگاه
ریزشِ برگ خزان را در مسیر قتلگاه
غنچه های فاطمی را سربزیرِ قتلگاه
بیعت آل علی را در غدیر قتلگاه
اشک بود و آه بود و ناله بود درد بود
تازیانه بر یتیمان، سهم هر نامرد بود
کاروانی از حرم تا قتلگه آواره بود
هر سری بشکسته بود و هر دلی بیچاره بود
همچو معجرهای پاره، گوشها هم پاره بود
دستهاشان پر ز سیلی، ناسزا همواره بود
راسها بر نیزه بود و جسمها نقش زمین
کاروانی خسته بود و چشمهایی در کمین
چشمهای بی حیا، بدتر ز غارت بود، وای
تازه اینجا اولِ راهِ اسارت بود، وای
کارِ شمر و خولی و اَخنس جسارت بود، وای
قصدِ دشمن، طرحِ تحقیر و حقارت بود، وای
نسبتی دادند ما را، دونِ شَانِ ما و من
خارجی خواندند ما را، اُمتی پیمان شکن
من پیامِ روضه را از قتلگاه آورده ام
دستهای بسته را با سوز و آه آورده ام
آل عصمت را ز انبوهِ نگاه آورده ام
اشک را تا کوفه ی غرق گناه آورده ام
نان و خرما، خستگی را صد برابر کرده بود
آبروی آل زهرا را به کوفه برده بود
چونکه آوردند ما را بینِ مردم با عتاب
دخترانِ فاطمه، در ازدحام و بی نقاب
پرده های خانه ی اُم حبیبه شد حجاب
ناگهان زینب، علی گونه صدا زد با خطاب
وای بر مردانتان، مردانِ ما را کشته اند
حال بر زنهای آل الله گریان گشته اند
بارها در خطبههای ما سپاهی گریه کرد
دشمنِ غدّارِ ما با روسیاهی گریه کرد
گاه بر این افتضاح و این تباهی گریه کرد
گاه خندید و به ظاهر با نگاهی گریه کرد
اشکهای کِذبِشان، از ظلمشان مانع نشد
هیچ هتاکی ز پاسخهای ما قانع نشد
پاکیِ ما را، به تهمت ناروا پنداشتند
آیه های کبریا را ناسزا پنداشتند
احتجاجِ آل عصمت را خطا پنداشتند
با تمسخر، شام را هم کربلا پنداشتند
پاسخِ فریادِ ما، بارانِ سنگِ شام بود
بر سرِ ما شعله ی آتش ز درب و بام بود
وای از شامِ بلا، که آبروداری نکرد
بر درِ دروازه ی ساعات همکاری نکرد
بینِ بازارِ یهودیها بجز خاری نکرد
جز سرِ بر نیزه، ما را هیچکس یاری نکرد
آنچه ما دیدیم در این شهر، هیزی بود و بس
آنچه ما را کشت، اظهارِ کنیزی بود و بس
#روضه_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_دروازه_شام
کاروانی که در آن، داغِ محارم کم نیست
آمده شام، ولی هیچکسی محرم نیست
محرمان یا سر نی، یا تنِشان در خاک است
هیچ مشهود، بجز دیده ی نامحرم نیست
چه مصیباتِ عظیمی است، به دروازه شام
ازدحامی که چو او در همه ی عالم نیست
سرِ بازارِ یهودی چه شلوغ است، مگر
یک مسلمان که کند یاریِ شان یک دم نیست
پشتِ دروازه ی ساعات جگرها خون شد
هیچکس بر جگرِ آل علی مرهم نیست
به صراحت همه اِنکارِ حسینش کردند
همه گفتند که این سر، پسرِ خاتم نیست
سرِ سجاد، ز آتش چقدَر در هم شد
بخدا راسِ روی نیزه چنین درهم نیست
شامیان در زدنِ زخم زبان قهارند
زخمِ شمشیر کُشنده است، ولی هر دم نیست
آنقدر درد و غمِ مقنعه ی زینب هست
که دگر غصه ی پیراهنِ کهنه غم نیست
آستینی که خودش، زیرِ کتک پاره شده
دیگر این پارچه ی پاره، حجابی هم نیست
دختران در طلبِ یاریِ راسِ پدرند
سرِ بابا ولی انگار به نِی، محکم نیست
غیرِ سنگِ سرِ بام و شررِ آتشِ خصم
با سر و صورت زنهای حرم، محرم نیست
آنقدر سنگِ نوازش به یتیمان زده اَند
که نیازی به نوازشگریِ همدم نیست
خودبخود گوشه ی ویرانه شبی میمیرد
آن یتیمی که صدا زد ز چه بابایم نیست
#روضه_دروازه_شام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
فَابکِ عَلی' رقیه، که او را چه بد زدند
فَابکِ عَلی' رقیه، که بر او لگد زدند
منزل به منزل، عاطفه اَش غرقِ آه شد
هر جا رسید، کعبِ نِئی سدّ راه شد
وقتی شبیهِ مادرِ سادات شد مفید
از بسکه ضربه خورد، چو او قامتش خمید
کوچکترین، بزرگِ حرم شد ز داغ و درد
تاثیرِ اوست، بیشتر از صد هزار مَرد
از بسکه دید محنت و غمهای عالمین
شد پیر راهِ قافله ی زینب و حسین
حالا که اینهمه اثرش جاودانه شد
مانند فاطمه به تنش تازیانه شد
تا گفت یاعلی، کتکی خورد بی هوا
یافاطمه که گفت، چَکی خورد بی هوا
هر بار، ذکرِ یااَبَتا یاحسین گفت
سیلی جواب او شد و بَد ناسزا شِنُفت
خسته نشد از اینهمه دردی که میچشید
خسته شد از اِهانتِ زشتی که میشنید
مویی که بارها دلِ باباش، آب شد
در دستِ زجر، گیسوی پُر پیچ و تاب شد
از مُشتِ محکمی، که دهانش بخون نشست
دندان و لَثّه ها و زبانش بخون نشست
لَحنَش ز لَحنِ فاطمه زینت گرفته بود
شیرین زبانِ قافله لُکنَت گرفته بود
برگشته بود لهجه ی، بابایی گفتنَش
داداشی اَش کجاست، به لالایی گفتنَش
بر نیزه رَاسِ کودکِ شش ماهه را که دید
غَش کرد و خوش زبانیِ لالایی اَش پَرید
در آخرِ مسیر، شد از یک نظاره شاد
بابا ز نیزه خم شد و یکباره بوسه داد
این بوسه را دوباره سحر در خرابه دید
وقتی سری، به دیده ی تر در خرابه دید
بعد از یکی دو درد دل، انگار جان گرفت
در آخرین نفَس، لبِ بابا نشان گرفت
لب های پاره پاره به اشکش که شُسته شد
چشمانِ خسته اَش، ز همان بوسه بسته شد
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
@hajmahmoodzholideh
#روضه_های_سر_بریده_و_مجلس_یزید_لعین
ای شاه دین که شاهرگت زیر تیغ رفت
تا آسمان ز آل تو فریاد جیغ رفت
این سر، سری نبود که بر نیزه ها شود
این حنجری نبود که بر نیزه ها شود
بر شاخه ی درخت که جای سر تو نیست
در دیر راهبان که سرای سر تو نیست
راس ترا چگونه به خورجین گذاشتند
یا در تنور خولیِ بی دین گذاشتند
گاهی به زیر پای ستوران سرت فتاد
گاهی به دست نحسِ جهودان سرت فتاد
□ □ □
حالا میان تشت طلا جلوه کرده ای
در بزم شومِ شام بلا جلوه کرده ای
بزم شراب، جای تو و عترتت نبود
این جشنها سزای تو و عترتت نبود
آن ظلم ها که کوفه بما کرد بس نبود؟
ما را بنام خارجی آورد بس نبود؟
حالا میان خنده ی مستانِ بی نماز
ما دست بسته ایم و زبان یزید باز
بد زخمه ای به تاب و تبت میزند یزید
با چوب خیزران به لبت میزند یزید
با آستینِ پاره و بی معجر و نقاب
ناموسِ تو به لفظ کنیزی شده خطاب
کاری بکن برای دفاع از یتیم خود
دانم که حفظ میکنی آخر حریم خود
قرآن بخوان که آبروی کاروان تویی
تنها پناه قافله ی بانوان تویی
قرآن بخوان که ناله ی زهرا رسد بگوش
فریاد نازدانه ات آقا رسد بگوش
رحمی به حالِ این دلِ از غم کباب کن
آقا ترحمی به نگاه ریاب کن
#روضه_های_سر_بریده_و_مجلس_یزید_لعین
@hajmahmoodzholideh
#یادبود_شهدای_کربلای_پنج
بگوش دل رسد این نغمه بر ما
که شد در خاک جبهه شور و غوغا
شبی یاران درون خیمه بودند
همه آهنگ حمله می سرودند
که فرمان آمد ای یاران بیایید
برای حمله ای آماده باشید
به سر دوران هجر و رنج آمد
زمان کربلای پنج آمد
همه با اشک شوق و روی خندان
شدند آمادة دیدار جانان
عجب شوری درون خیمه ها بود
که ذکر حضرت زهرا بپا بود
یکی می گفت یا رب کن عنایت
دهم این جان ناقابل برایت
ره دشت و ره صحرا بگیرم
تقاص سیلیِ زهرا بگیرم
یکی می گفت با آوای خسته
کجایی مادر پهلو شکسته
قسم بر حیدر و بر کودکانت
بگیرم انتقام از دشمنانت
شب حمله شب معراج یاران
شب آزادیِ چابک سواران
همه خوشحال و خندان می دویدند
تو گویی سوی جانان می دویدند
در آن لحظه رخ دلدار دیدند
صدای مادرش زهرا شنیدند
بیائید ای عزیزانم بیائید
شما یاران و فرزندان مایید
شما شمع جهان افروز هستید
بحق محسنم پیروز هستید
#یادبود_شهدای_کربلای_پنج
@hajmahmoodzholideh
#روضه_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
دردی در این دل است که درمان نمی شود
داغ عزای کوچه که پایان نمی شود
درمانِ دل به زهر هلاهِل شنیده اید
دردم به غیر زهر که درمان نمی شود
من درد زخم سینة مادر گرفته ام
درمان زخم سینه که آسان نمی شود
اسرار خویش را به علی هم نگفته ام
افشای راز ، یار پریشان نمی شود
این غربتی که کرده خدا قسمت حسن
دیگر نصیب هیچ مسلمان نمی شود
یک یار هم برای سپاهم نمانده است
اینسان امام بی سر و سامان نمی شود
ایکاش یک جوان علمدار داشتم
آه و نوا که لشگر قرآن نمی شود
آری سپاه یک نفره لشگر من است
همچون حسین یار غریبان نمی شود
حتی میان خانه کسی نیست یاورم
قاتل که مرهم دل سوزان نمی شود
از داغ مادرم جگرم پاره پاره شد
این جسم و جان رفته دگر جان نمی شود
#روضه_امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
@hajmahmoodzholideh
#روضه_اربعین_حسینی
رسیده ام که بگویم سلام یاورِ عطشان
سلام شاه شهیدان، سلام سرور و سلطان
رسیده ام که پس از اینهمه مراحلِ دوری
دوباره سر بگذارم به آستانِ تو جانان
سلام کشته ی بی سر، سلام زاده ی کوثر
سلام میوه ی جانِ علی و ختمِ رسولان
رسیده ام که بگویم، به اقتدار و سلامت
رسیده اند به کویت، دوباره جمعِ غریبان
نه خسته است دلی، نه شکسته حرمتی از ما
نه بی تو هیچکسی، ناسزا شنیده ز عدوان
نه چادری شده پامالِ این و آن، تَهِ گودال
نه معجری شده غارت ز بانوان و صغیران
نه صورتی شده نیلی، نه حرمله زده سیلی
نه تازیانه کسی زد، به کودکان و یتیمان
نه کودکی به خرابه، کنار راسِ تو دِق کرد
نه دختری ز سفیری، شنیده لفظِ کنیزان
به اقتدار و سلامت رسیده ام ز قیامت
رسانده ایم پیامت، قسم بخون شهیدان
فقط بسنده به یک جمله میکنم ز فراقت
که کاش بود علمدار در کنار اسیران
□ □ □
تو هم بگو سخنی از خودت ز ساعتِ آخر
چها گذشت به جسمت، بزیرِ سمِ ستوران
چه شد که تکیه زدی تو، به نیزه های غریبی
نشد بجای تو خواهر، شود روانه ی میدان
به غیرِ طفلِ صغیرت که روی دست تو جان داد
کسی جواب نمیداد، بر ندای تو مهمان
اگرچه پیش پدر، روضه پسر نشود خواند
مرا اشاره ای از دل، تراست ناله ای از جان
به پیشِ چشمِ تو پرپر، که گشت شبهِ پیمبر
گرفت جانِ مرا هم شبیهِ جانِ تو جانان
مگو که یار نمانده، هنوز خواهر تو هست
که جانِ خسته چو موری است، هدیه نزد سلیمان
#روضه_اربعین_حسینی
@hajmahmoodzholideh
#مناجات_شب_جمعه
#روضه_عبور_از_قتلگاه
شب جمعه است صدایت نکنم پس چکنم
جان و سر را بفدایت نکنم پس چکنم
با حسینِ تو مناجات، شود زیباتر
در دلِ روضه نوایت نکنم پس چکنم
او سرش رفت به نیزه، بدنش عریان شد
من سری هدیه برایت نکنم پس چکنم
عاقبت خاک مرا کرب و بلا خواهی کرد
سینه را کرب و بلایت نکنم پس چکنم
مادری گفت شب جمعه، میان گودال
گریه بر راس جدایت نکنم پس چکنم
خواهری گریه کنان با بدنِ بی سر گفت
شکرِ درگاهِ خدایت نکنم پس چکنم
دختری ضجه زنان گفت که از کعب نی و
غربتِ عمه شکایت نکنم پس چکنم
با تنِ پاره ی بی پیرهنی، وقتِ وداع
از دلی خسته روایت نکنم پس چکنم
همه بر ناقه سوارند بجز دختِ علی
یااَخا فکرِ دعایت نکنم پس چکنم
بانکِ تکبیر ز رگهای بریده برخاست
از رگِ پاره حکایت نکنم پس چکنم
محرمان نقشِ زمین، خنده نامحرم سخت
اینچنین شرحِ جنایت نکنم پس چکنم
تازیانه زدنِ شمرِ لعین جای خودش
زین بلا ناله به غایت نکنم پس چکنم
گفت مضروبه ی گودال بزیرِ ضربات
از یتیمِ تو حمایت نکنم پس چکنم
#مناجات_شب_جمعه
#روضه_عبور_از_قتلگاه
@hajmahmoodzholideh
#واحد_لبیک_یا_زینب
#ویژه_ایام_اربعین_و_شب_جمعه
عشق دنیا مال ماست
عطای مولا مال ماست
حال عقبا مال ماست
دعای زهرا مال ماست
کی داره نصیبی که ما از دو دنیارو داریم
کی داره سرمایه ای مثل ما، مولا داریم
دلبری همیشگی، عزیز زهرارو داریم
تازه بعد زندگی شفیعِ فردارو داریم
گر مرد میدانی نسل شهیدانی
ای دل برو راه قاسم سلیمانی
ما اربعینی ها داریم چنین بر لب
لبیکَ یاارباب لبیکِ زینب
لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب
لبیکَ یارباب لبیکِ یازینب
¤ ¤ ¤
نینوا خانه ی ما
سوی حرم قبله ی ما
کعبه ی شش گوشه ی
کرب و بلا کعبه ما
ما به دل محبتِ اکبر لیلارو داریم
افتخارِ دوستیِ حضرتِ سقارو داریم
با امام و شهدا عشقِ دو دنیارو داریم
تا که ما بالای سر سایه ی آقارو داریم
گر مرد میدانی نسل شهیدانی
ای دل برو راه قاسم سلیمانی
ما اربعینی ها داریم چنین بر لب
لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب
لبیکَ یاارباب لبیکِ یازینب
لبیکَ یارباب لبیکِ یازینب
¤ ¤ ¤
شبهای جمعه خدا
دلم میره کرب و بلا
غمِ عالم میریزه
تو سینه ی اهل ولا
کی داره ندای یابُنَیَّ رو داد میزنه
قَتَلوکَ ذَبَحوکَ میگه، فریاد میزنه
کی داره مُنتقِمو صدا به امداد میزنه
ناله ای حزینه تو عالمِ ایجاد میزنه
این ناله ی زهراست از گوشه ی گودال
جسمِ حسینِش با مرکب شده پامال
شب تا سحر داره این ناله ها بر لب
گه یاحسین ذکرِش گه داره یازینب
لبیکَ یاحسین لبیکِ یازینب
لبیکَ یاحسین لبیکِ یازینب
#واحد_لبیک_یا_زینب
#ویژه_ایام_اربعین_و_شب_جمعه
@hajmahmoodzholideh
#روضه_ورود_به_مدینه
موکبِ اهلِ بِیتِ شاهِ شهید
چون به دروازه مدینه رسید
سیدالساجدین به صوتِ بشیر
بر اَهالیِ شهر داد سفیر
همه آیند سوی دروازه
که شده داغِ فاطمه تازه
خیمه های عزا بپا گردید
شهرِ یثرب چو کربلا گردید
زود مردم خبر شدند همه
بر سر و سینه میزدند همه
بینِ جمعیتی که آشفتند
طَرَّقوا طَرَّقوا بهم گفتند
اُمِ لیلا رسید و اُمِ بنین
ناله کردند با نوای حزین
دور تا دورِ زینب کبرا
حلقه کردند با همه زنها
این تو هستی، عقیله زینبِ ما؟
دختِ زهرا، جلیله زینبِ ما؟
چه بلائی ست بر سر آمده است؟!
کاروانت چه مضطر آمده است!؟
ای بقربانِ شور و احساست
کو حسینت؟ کجاست عباست؟
اینکه داری به کف در انجمنش
نکند هست کهنه پیرهنش
بینِ مردم که همهمه افتاد
جز علی، ناله ی همه افتاد
گفت سجاد با تنی خسته
با دلی از فراق، بشکسته:
همه ی اهل درد را کشتند
همه مردانِ مرد را کشتند
خیز از خاکِ قبر، یاجداه
خبری دارم از برای تو، آه
شد حسینِ تو کشته در گودال
زیرِ سمِ ستور شد پامال
آنکه جایش بروی سینه توست
شهرها دور از مدینه توست
دشمنت بسکه بی حیایی کرد
بر تنش راهپیمایی کرد
تا که سر از تنش جدا کردند
تنِ عریان او رها کردند
کرد در زیر نیزه ها ماوا
شد سرِ غارتِ تنش دعوا
آبروی حسین را بردند
عترتت را به هر کجا بردند
برد دشمن به افتخار و وقار
زینبت را به کوچه و بازار
حَرّمت را چه بد اسیری برد
کوفه تا شام با حقیری برد
آستین ها، حجاب زنها شد
پرده پاره، نقاب زنها شد
وای از کینه ها، به بزم شراب
آه از دیده ها، به بزم شراب
نه فقط کارِ شام، هیزی بود
دردمان تهمتِ کنیزی بود
#روضه_ورود_به_مدینه
@hajmahmoodzholideh