eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.4هزار دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
39 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غمهای این زمانه مرا پیر می کند از زندگی تمامِ مرا سیر می کند گاهی میان رفتن و ماندن مُخیَّرم دستم ولی بدست اَجَل گیر می کند طرفی برای رفتن و ماندن نبسته ام دل داده ام به آنچه که تقدیر می کند رویم سیاه و موی سر و صورتم سپید اما میان آینه تغییر می کند باور نمی کنم که دگر وقت رفتن است باری که مانده صحبت تأخیر می کند از یکطرف تمام حواسم به رفتن است از بسکه زنگ قافله تأثیر می کند تنهاییِ امام زمان می کشد مرا گاهی فراق و فاصله تحقیر می کند حضرت شبانه روز بیاد من و شماست این را عزیز فاطمه تقریر می کند تا کی چنین جداییِ ما طول می کشد وقتی کمندِ هجر ، به زنجیر می کند دشمن برای غربت او کار کرده است شیعه ولی به یاریِ او دیر می کند خطهای انحراف ، زمان را عقب کشید جریان فتنه هم شکمی سیر می کند ما هم که خوابمان همه سنگین و بی خیال گفتیم : کارِ یکشبه ، شمشیر می کند دستی به ذوالفقارِ بصیرت نبرده ایم هرکس بصیرتی است ، چه تفسیر می کند خود در غلاف ، تیغ زبان را نهاده ایم کاری نمی کنیم که اکسیر می کند روشنگری ، تملُّکِ عمّارها که نیست گه مالک اطلاعیه تکثیر می کند مقداد کو ؟ حُذیفه چه شد ؟ بوذرش کجاست؟ سلمان چرا مبارزه ای دیر می کند جُندَب چرا نشسته ؟ دلیران چرا سکوت؟ دارد عدو مبارزه با شیر می کند از یک طرف بساط مسلمان کشی بپاست یکسو به جنگ نرم زمین گیر می کند از یک طرف به جبهۀ فرهنگی آمده اهل فساد را همه تسخیر می کند از یک طرف محاصرۀ اقتصادی است خود نفت را مبادله با تیر می کند با هر وسیله حکم حجاب و عفاف را زیر سئوال برده و درگیر می کند هر کس دمی ز امر بمعروف می زند او را به سوی قبر سرازیر می کند هر کس که داشت لغزشی از خطِ مستقیم در خطِّ انحراف نمک گیر می کند دین را اگر به خدعۀ رمّال باخت هیچ ورنه به نام سانحه ای زیر می کند اینها نقاط قوّت حزب خدا که نیست این ضعفها نمایشِ تقصیر می کند باید برای دین خدا جان فدا کنیم وقتی علی ، خطابِ نفس گیر می کند خونهای پاک هست مهیّای ریختن خونِ شهید جامعه تطهیر می کند هر عاشق بصیر که حالا شود شهید راه حسین را به تو تدبیر می کند بنگر که شهریارِ شهیدان عَلَم بدوش چشمی به پرتو علم و میر می کند تا اقتدار کشورمان از شهادت است لبیک بر حسینِ زمانه عبادت است @hajmahmoodzholideh
ای دل بیچاره گره وا نشد پَرسه مزن تا شب احیا نشد توبه اَت ایدل به وفا بند نیست عیب ز درگاه خداوند نیست هرچه نوا می کنی العفو را بازکنی پشت به حکم خدا رسم مناجات همین توبه نیست توبۀ عشاق فقط ندبه نیست حق و حقوقی است به گردن ترا نیست همین زمزمه کردن ترا حقِ همین آبروی داشته این که خدا پَرچَمت افراشته حقِ نگهداریِ احکامِ دین حقِ هواداریِ دینِ مبین حقِ همین اشک و مناجاتها حقِ برآوردنِ حاجاتها حقِ همین جایگه و اِدّعا حقِ همین ملتمسین دعا حقِ گرفتاری مَردم چه شد؟ از ره دین یاری مردم چه شد؟ حق پدر مادرِ کرده وفات حقِ عزیزانِ به قید حیات حقِ شهیدان که فراموش شد حقِ امامی که نَه خاموش شد حقِ فداکاری و ایثارها یاد ز جانباز و علمدارها یاد ز گمنامیِ آن گُل رُخان یاد زا آن پیکرِ بی استخوان ایدل از این حقِ دگر الامان حق تولّای امام زمان دست من آمادۀ یاری است؟ نَه پای تو آمادۀ کاری است ؟ نه روح من آمادۀ رفتن نشد جسم تو آمادۀ مردن نشد ایدل از این قافله هم مانده ای؟ فاتحۀ جامعه را خوانده ای؟ امر به معروف که امری رهاست نهی ز منکر که دگر یک خطاست! فتنه گران را که رها کرده ای منحرفین را که دعا کرده ای جبهۀ فرهنگی عجب شد کِساد جامعه را سخت گرفته فساد همتِ یاران صمیمی چه شد؟ غیرت و ایمان قدیمی چه شد؟ ایدل از این سینه زدن فیض کو ؟ بهرِ یزیدانِ زمان غیض کو ؟ دین فلان شخص اگر سوخته فکر حرامی است که اندوخته اهل مناجات ! غدیرت کجاست ؟ جبهه کجا ! خطّ بصیرت کجاست؟ غفلت ما راه جدا کردن است رهبریِ خویش رها کردن است عمر کجا خرج شد ای مدعی!؟ وقت کجا درج شد ای مدعی!؟ مدعیِ اهل ولا یار کو؟ پیروی از خطّ علمدار کو؟ ای دلِ بیچاره ز احباب شو کلب در خانۀ ارباب شو برگ برات است فقط کربلا راه نجات است فقط کربلا میرود آزاده مسیر حسین زینبیونند اسیر حسین ای دلِ شیدا نشده بازگرد تا شب احیا نشده بازگرد @hajmahmoodzholideh
الهی سائلی پشت در آمد فقیر آمد فقیرِ حیدر آمد باذن الله تا در می زنم من دم از آقام حیدر می زنم من علی مشکل گشای هر غم ما علی در اصل اسم اعظم ما علی آئینۀ ذات و صفات است بَدَل گردان لوح سیئات است علی با سائلانت همنشین است علی با بی کَسان یار و معین است صدایت می زنم یا حیِّ سرمد بنام حیدر و نام محمد شب تقدیر چون با نور آیم تو گویی سوی کوه طور آیم شب قدر تو چون بی نور باشم من از آل پیمبر دور باشم اگر با روسیاهی تمامم رسد پرونده ام دست امامم چه حالی می شود آقای خوبم اَلی ای ربِ غفار الذّنوبم اگر امشب مقدر شد بمیرم چه خاکی بر سرم باید بریزم بخاک کربلا سوگند یا رب به احوال صبور قلب زینب به حق مجتبی نور دو عینش به گودال پر از خون حسینش به اشک چشم بارانیِ عباس به قلب پاک و نورانی عباس به محراب علی و سجده گاهش که در وقت سحر شد قتلگاهش بحق کوثر قرآن الهی به این پروندۀ ما کن نگاهی مبادا آبروی ما بریزد که اشک مهدی زهرا بریزد به یک العفو درد ما دوا کن بیا و خاک ما را کربلا کن که شاید پاک قرآن سر بگیرم پس از آن یار را در بر بگیرم الهی دوست راضی گردد از ما به لطفت بعد از این یاریم او را ندای یا لثاراتش چو آید نگاه تازه ای بر ما نماید اگر مهدی قیامش راه افتد بسیج انتقامش راه افتد قیام کوچه را امداد سازیم در و دیوار را آباد سازیم اگر آلوده دامن پاک گردد به زیر پای اکبر خاک گردد @hajmahmoodzholideh
احیای دل من دیدن نگاره با یوسف زهرا احیا مزّه داره خدا خدا در این دل شب بی قرارِ بی قرارِ بی قرارم ببین ببین با ذکر یارب ناله دار ناله دار ناله دارم الهی العفو منو ببخش خدا خدا خدا با گدا بسازی بسکه مهربونی گرچه بی نیازی بنده رو می خونی خدا خدا تویی گواهم روسیاهم روسیاهم رو سیاهم اگه منو از درت برونی بی پناهم بی پناهم بی پناهم الهی العفو منو ببخش خدا خدا خدا این دل شیکسته چاره ای نداره با نوای خسته قصد توبه داره خدا خدا بجون مهدی در و واکن در و واکن در واکن بیا بیا نصیب ایندل کربلا کن کربلا کن کربلا کن الهی العفو منو ببخش خدا خدا خدا همزبون من باش نیمة دل شب با حسین صِدام کن امشب جون زینب خدا خدا به ناله های بی قرار بی قرار آل زهرا منم می خوام مِثِ شهیدا خون بریزم تا که باشم مال زهرا الهی العفو منو ببخش خدا خدا خدا یا علی که گفتم غصه ای ندارم چون که وقت رفتن سر به پاش می ذارم علی علی ذکر تموم لحظه هامه لحظه هامه لحظه هامه حسین حسین دلیل آه و ناله هامه ناله هامه ناله هامه الهی العفو منو ببخش خدا خدا خدا @hajmahmoodzholideh
یا اله الحسن ، یا اله الحسین 2 ای بِدل مؤتَمن مونس جان من آمدم با حسین آمدم با حسن یا اله الحسن یا اله الحسین تو مرا میزبان من ترا میهمان تو مرا همنشین من ترا همزبان گرچه یارب بَدم با کریم آمدم ربّی یا سیّدی کِی کنی تو ردم مَه به نیمه رسید ماه زهرا رسید حق مبارک کند که حسن آفرید ایکه دادی رَهَم سر بر این در نَهَم در برویم مَبَند کَلبِ این درگهم یا اِله الکریم ای رئوف و رحیم ای به احسان و جود یار من از قدیم ای به عبدت مجیر کلُّ شیئٍ قدیر اَنَ عَبدُ الذّلیل اَنتَ نعم الامیر بنده در می زند گه به سر می زند نالۀ الدخیل تا سحر می زند با تو از روبرو می کنم گفتگو هر شبم تا سحر با تو سِرّی مگو ماه بخشندگی است گاه شرمندگی است ای فراری بیا موسم بندگی است گاه از اینجا مرا می بری ایخدا گه مدینه گهی می بری کربلا من بذکر حسین می کنم شور و شین با غمش می زنم شعله بر عالمین @hajmahmoodzholideh
تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است این خانه ای رسول خدا خانه من است دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است این خود دلیل اشک غریبانۀ من است مادر ندارد و نگرانم برای او بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است وقتی عروس می شود این نور چشم من آیا کسی ملازم ریحانۀ من است نُه ساله می رود به سوی خانۀ علی نُه سالِ بعد شعله به کاشانۀ من است گویا کسی به خانۀ من شعله می کشد آتش مگر حریف به پروانۀ من است اِنسیّه را به کوچه مگر خار می کنند سیلی مگر نوازش جانانۀ من است ای دخترم برای علی آبرو گذار یاریِ او دعای صمیمانۀ من است اَمّن یجیب بر لب من نقش بسته است ذکر علی دوای طبیبانۀ من است میمیرم و فدای رسول خدا شوم جبریل همکلامِ حکیمانۀ من است پیراهن رسول خدا را بیاورید این هدیه بر عطای فقیرانۀ من است این پیرُهن به هفت کفن بر تنم کنید زیرا گریز روضۀ غمخانۀ من است آیا حسینِ من کفن از بوریا شود؟ این اولین عزا به عزاخانۀ من است @hajmahmoodzholideh
ای خوش آن بنده که از خاکِ تو سر بردارد مرحبا بر اثری کز تو اثر بردارد هر دلی عشقِ تو آموخت خدا خواه شود که ز سر چشمة توحید خبر بردارد بر جمال تو قسم چهرة معصومِ ترا دست نقاش ازل وقت سحر بردارد صاحب کعبه تویی دورِ تو بایست طواف آنکه حاجی است ترا بار سفر بردارد آفتاب از نظرِ حُسن تو سر بر آوَرد شب ز گیسوی شما قرص قمر بردارد رطب از لعل تو در ماه مبارک رطب است بوسه آن بوسه که از کامِ جگر بردارد مشکل آن نیست که دل تا شب احیا نرسد مشکل آن است که جشن تو بما جا نرسد خانة فاطمه را مُشک ختن می ریزد یا گل یاس به دامان چمن می ریزد گفت پیغمبر اکرم که از الطاف خدا ماه پاره است که بر دامن من می ریزد ز کَرم خانة توحید خبر آمده است کَرم و جود ز احسان حسن می ریزد او گرفتار من و توست نَه ما عاشق او رحمتش وقت گرفتار شدن می ریزد گُلِ خوشبوی گلستان بهشت است حسن که ز سبزِ نفسش دشت و دمن می ریزد این همه نغمة زیبا که مؤذن دارد اَشهدِ اوست که از غنچه دهن می ریزد قاریِ فاطمه لب را به سخن بگشوده گو به قاری نَزَند درب دگر بیهوده سینه ها جای تو ای قبلة اَسرار حسن شیعه ها در طلب وصل تو ای یار حسن ما کجا و طلب روی تو ای روی خدا ما خریدار و تویی یوسف بازار حسن گفتگوی من و تو صحبت عبد و مولاست دارم اُمّید دهی رخصت دیدار حسن لا اقل این شده در نامة اعمالم ثبت همه عمرم به تمنای تو دلدار حسن بخدا هر دو جهان را به حسن مدیونیم شیعه را سیره و رفتارِ تو معیار حسن این وطن را که به ایرانِ رضا معروف است با قدوم تو شده فتح ، علمدار ، حسن ما اگر این همه در چشم جهان آقائیم ما مسلمانِ حسین و حسن زهرائیم بوی حج می دهد این قامت رعنا آقا یعنی اوصافِ طوافی تو به معنا آقا دست در دستِ قنوتِ تو به درگاه خداست چه صفایی است ترا وقت تمنا آقا رویت ای قرص قمر ماه شب چارده است شب میلاد تو ما را شب یلدا آقا چون علی توشة ما در دل شب پخش کنی سائلی روز ندید آن قد و بالا آقا با یتیمان همه جا دستِ نوازشگرِ تست دردها از تو پذیرند مداوا آقا دوستان را که خجالت زده فرمایی هیچ دشمنان همه ز تو بینند مدارا آقا خُلق نیکوی تو سوگند که دل را بِبَرد خم ابروی تو سوگند که دل را بِبَرد رشتة مِهر حسن جان جهان می خواهد بخدا معرفتت تاب و توان می خواهد نه به یک عصر ترا شیعة تو بشناسد لشگر کامل تو طول زمان می خواهد غربتت جمع کند اُردویی از دلها را این غریب است که اصحابِ گِران می خواهد صلحِ تو جاذب دلهاست خدا می داند و شناساندنِ تو نطق و بیان می خواهد هیچ کس مثل تو اَسرارِ دلِ کوچه ندید سرِّ حق لَختِ جگر داغِ نهان می خواهد به غریبیِ تو سوگند حسین است غریب وِرنه یک روز نه هفتاد و دو جان می خواهد دلِ مادر حسنی و دل تو مادری است با حسین و حسن آوازة ما حیدری است @hajmahmoodzholideh
رطب در رطب نوش ماه عسل را شراباً طهورا مِی بی مثل را از اینجاست ماه مبارک مبارک که رو کرده قرصِ مه بی بَدَل را شب خوب یلدای دلها رسیده دلا مست واکن به دلبر بغل را کمی از شب چارده بهره باید ز کام شب پانزده لااقل را کمند وفا را مهیای او کن و تعقیب کن این غزال غزل را کمی ذکر لاحول باید بخوانی که بینی جمال امیر جَمَل را ببین نجمِ ثاقب که را می شناسی به صفّین بنگر علمدار یَل را ز شمشیر اَلّاهیِ مجتبایی ببین برگِ ریزان سرِ هر دغل را حسودان یهودان جهودان بمیرند که نتوان ببینند مرد عمل را خدا را ز دل تا ابد شکر باید که محتاج او کرد کلّ ملل را که داند حسن کیست در روحِ خلقت که خلقاً و خُلقاً نبی شد بَدَل را جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت علی را فقط مصطفی می شناسد حسن را فقط مرتضی می شناسد تَقومُ السموات و الارض یعنی حسن را خدایی خدا می شناسد حسن را اگر از مدینه بپرسی علمدار خیر النسا می شناسد حسینا ! اگرچه غلام تو هستم تُرا هم دل از مجتبی می شناسد ز جبریل باید بپرسی که او را نمکدان آل عبا می شناسد به حبّ حسن مفتخر هرکه او را همان یوسف هل اَتا می شناسد ز کشتی و از نوح گیرم سراغش که او خوب این ناخدا می شناسد ز موسی بن عمران نما جستجویش که او را ز دست و عصا می شناسد نگاهی به آیات قرآن بیفکن که اوصاف شمس و ضحی می شناسد نه هر سینه نور ولایش بگیرد حسن را دل با خدا می شناسد دلِ عاشقِ با صفای خدایی حسن را نه از حق جدا می شناسد جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت حسن نور رحمان حسن ذکر سبحان حسن ذات ایمان حسن ختم قرآن حسن ماه بطحا حسن مِهر طاها حسن عشق زهرا ، وجودش درخشان حسن روح عزت حسن نوح عترت حسن عرش رحمت حسن حکم باران حسن چشم حیدر حسن وجه صفدر حسن جان کوثر حسن شهد رضوان حسن نور سرمد حسن خوی احمد حسن فیض ممتد حسن جان جانان حسن اعتقادم حسن اعتمادم حسن عدل و دادم حسن غرق احسان کریم دو عالم رئوفِ دمادم امامِ مسلّم ، پناه مسلمان شکوهِ امامت و کوه کرامت شفیع قیامت حسن خطّ میزان مقامش رفیع و خدا را مطیع و محب را شفیع و به غربت کماکان غریب مدینه غمش بی قرینه عدویش ز کینه شده قاتل جان دلش پر شراره جگر پاره پاره بریزد ستاره ز خوناب چشمان ولی با تمام غریبی که دارد حسن سبز پوش خداوند رحمان جلال و جمال سپهر امامت حسن آمده با قدی چون قیامت @hajmahmoodzholideh
بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی از ابتدای ماه نگاهم به این در است لاغر شدی نهیف شدی دل شکن شدی با من سکوتِ محض نمی کردی ای دریغ ای ناطق خدا چقدر کم سخن شدی بابا بجان تو دل من شور می زند با بانوی بهشت مگر هم سخن شدی این حالَتَت شبیه به حالات مادر است حالا چه شد که این همه فکر کفن شدی اینقدر ذکر آیة ((انّا اِلَیه)) چیست؟ گویا که حاملِ خبرِ پَر زدن شدی افطار تا سحر سخن از وصل می کنی آمادة ارادة کشته شدن شدی مرغان خانه هم دم از این داغ می زنند انگار خویش باعث این خواستن شدی بابا نگفتم از حرمِ زینبت مرو؟ رفتی ز پیش زینب و خونین بدن شدی گفتی بمن که زینبِ ام المصائبم باید کنم نظاره که چه خونین دهن شدی ضربت به فرق شاه ولایت روا نبود آیا همین مقدمة کربلا نبود @hajmahmoodzholideh
بابا بمان که هستی زینب فدای تو گویا نوشته اند شهادت برای تو مانند روز آخر زهرا شدی پدر قالب تهی مکن که نبینم عزای تو گویا جواب کرده طبیبت حسین را مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو دارد عجیب این دل من شور می زند این کاسه های شیر نباشد دوای تو انگار اعتماد ندارم به کوفیان گرچه نشسته اند یتیمان بپای تو گه گاه می رسد خبری از نگاهشان عهد ترا وفا نکند بی وفای تو □□□ این شیر را بنوش ولی یا علی! بدان کوفه دهد جواب همه خوبیای تو شبها که آمدی به در خانه های ما آید تلافی اَش به سر بچه های تو بسپار خوب چهرة ما را بخاطرت با زینبت حساب شود ماجرای تو حالا قرار ما سرِ دروازه های شهر سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو @hajmahmoodzholideh
امشب انگار به دل قالب غم ریخته اند همه آفاق و عوالم چه بهم ریخته اند هیچ جایی خبری نیست خبرها اینجاست خانة شیر خدا آمد و رفتِ زهراست گاه مولا به حسن داشت وصیت می کرد گاه این زخم سرش سخت اذیت می کرد حسنم ! اصل مداراست به دشمن حتی گرچه او ضربۀ کاری زده بر من حتی عمق این زخم زیاد ، است نمک جای خودش به یتیمان چو پدر لطف و کمک جای خودش کوفیان شیر بیارند ولی پیش کش است شیر آورد نشان ، نزد علی ، زجرکُش است کوفیان هرچه ببینند تلافی بکنند لیک در کفّة خود سنگ ، اضافی بکنند چه نگویند تشکر – چه تشکر بکنند شکم از لقمة ناپاک ، همه پُر بکنند بعد من کوفه پریشان تر از اینها بشود بر علیه تو گِره ها به جبینها بشود توشه هایی که سر دوش و تنم می بردم زیر لب نام حسین و حسنم می بردم نان خرمای مرا عاقبتش پس بدهند آنچنان فحش ، که انگار به ناکس بدهند بعد از این جان تو و دختر محرومة من وای بر حال دل زینب مظلومۀ من روز روشن به حرم تیرگی شب بزنند سنگها از در و دیوار به زینب بزنند هیچ حرفی به لبم نیست به غیر از یک آه نه به این شیر سفید و نه بر آن سنگ سیاه @hajmahmoodzholideh
دیدار یار حیدر کرار می رود نزد شهیدة در و دیوار می رود او میهمان بانوی بازو شکسته است با پرسشِ جراحتِ مسمار می رود فرق شکسته زائر پهلو شکسته شد دارد علی به موعدِ دیدار می رود از سینه خون نمی چکد اما چو مادرش دنبال یار زینب غمخوار می رود تابوت روی دوش حسین و حسن ولی جسم علی به وادی اسرار می رود دنبال نعش فاتح خیبر به چشم تر یک نوجوان ، امیر علمدار می رود جبریل در میان ملائک به سر زنان از کوفه تا نجف چه عزادار می رود یا رب چگونه باور این غصه ممکن است در خاک جسم حیدر کرار می رود با کوهی از شکایت و انبوهی از فراق مولا به نزد احمد مختار می رود وقتی امیر اشک و مناجات دفن شد دیگر حسن به غربت بسیار می رود @hajmahmoodzholideh