زبان عربی با هاتف🇵🇸
یه کارشناس آموزش جدی🙄 دعوام کرد هیچی دیگه داریم میریم خونشون🤢 یعنی مثلاً نمیخوام لو بدم کجاییم ک
اینم کارشناس آموزشتون خودتون ببینید👇🙄
کارشناس آموزش: الخبيرة التعليمية
زبان عربی با هاتف🇵🇸
یه کارشناس آموزش جدی🙄 دعوام کرد هیچی دیگه داریم میریم خونشون🤢 یعنی مثلاً نمیخوام لو بدم کجاییم ک
بفرما هر چی ظرف داشتن شستم 😑
ظرف شستن: غَسل الصُّحون.
اندر کوچه پس کوچههای #برازجان
بازار: سُوق
کوچه: زُقاق
خیابان: شارع
مَطَر هم میاد🌧
اینم نخلستانهای #دشتستان
خانم صمصامی مچکریم😄🖐
اون ظرفا هم مزاح بود خودمون صبحانه خورده بودیم به زور شستیمش اجازه نمیدادن بنده خدا...
زبان عربی با هاتف🇵🇸
داستان چهارم: داستان قبلی که یادتونه، اون ترمی که توی کلاس خودم گل کاشته بود😂 گذشت و درست شرکت نکرد
داستان پنجم آمادهاین؟
جاهزون👈آمادهاین
زبان عربی با هاتف🇵🇸
داستان چهارم: داستان قبلی که یادتونه، اون ترمی که توی کلاس خودم گل کاشته بود😂 گذشت و درست شرکت نکرد
داستان پنجم:
ترمی که وارد کلاس #مکالمه_عربی همکارم شده بود به پایان داشت میرسید و وقت آزمون شفاهی پایان دوره فرارسید. دریغ از اینکه مادر جان یک درس خونده باشن یا برای آزمون آماده شده باشن...
خلاصه روز آزمون فرا رسید و فراگیران باید تصویری به سوالای استاد به صورت شفاهی به عربی پاسخ میدادن. ترم مبتدی بودن
نوبت به مادر من رسید😵
فکر کردین چه اتفاقی افتاد🤢🤢
به من میگفت باید کمکم کنی😭
آخه مادر من چطوری من کمک کنم. آزمون تصویریه ایشونم همکارم هستن😑
انگار نه انگار... میگفتم خدایا چه اشتباهی کردم🙊🙈
معلومه اون ترم خیلی عصبی شدم نه؟🥵😃
سرتون درد نیارم تصویر رو روشن کردن استاد شروع کردن به سوال پرسیدن...
از استاد سوال و از مادر سکوت😂
مادر بالاخره سکوت رو شکست و شروع کرد🖐
🔜ادامه👇
زبان عربی با هاتف🇵🇸
داستان پنجم: ترمی که وارد کلاس #مکالمه_عربی همکارم شده بود به پایان داشت میرسید و وقت آزمون شفاهی
شروع کرد به جواب دادن؟!
نه خیرم سخت در اشتباهین😝
شروع کردن با ایما و اشاره به من که جوابشو بگو😂
ای خدااااا من چجوری بگم. اونم جواب تصویری شفاهی تشریحی اونم به #عربی 😂😤
مادر هی ابرو تکون میداد که من جواب سوالا رو بگم.🤨🤣🤣
استاد دیدن فایده نداره... شروع کردن به فارسی حرف زدن گفتن خانمِ .... مشکلی هست؟ مگه آماده نیستید؟
مادرم جواب داد...🙄👇🔜
زبان عربی با هاتف🇵🇸
شروع کرد به جواب دادن؟! نه خیرم سخت در اشتباهین😝 شروع کردن با ایما و اشاره به من که جوابشو بگو😂
از اونجایی که مادرم اعتماد به نفس خیلی بالایی دارن، گفتن نه مشکلی نیست آماده هستم اما نمیدونم چی میگید نمیتونم جواب بدم🖐😂😂😂
یعنی نه تنها نمیتونستن جواب بدن حتی متوجه سوالا هم نمیشدن😭🚶♂🤣
این بود داستان پنجم😐😑
داستان این ترم البته هنوز ادامه داره درباره نتیجه امتحانشون و پیام خانم صمصامی کارشناس آموزش بهشون و ماجراهای دیگه که کمتر از این خندهدار نیست😅