eitaa logo
لهجه عراقی با هاتف
1هزار دنبال‌کننده
331 عکس
38 ویدیو
2 فایل
آموزش حرفه‌ای لهجه عراقی🇮🇶 با موسسه بین‌المللی هاتف: ادمین: 🆔 @hatefadmin1 کانال اصلی: 🆔 @hatef_int رضایتمندی: 🆔 @hatefstudents فروشگاه هاتف: 🆔 @hatef_int_shop مشاوره تلفنی: 📱09365529920 آدرس سایت: 🌐http://Hatefint.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
قصة: "الولد والشجرة" باللهجة العراقية كان فد واحد ولد اسمه "سامي"، كان يحب يطلع ويگعد جوه الشجرة الكبيرة بالحديقة گدام بيتهم. الشجرة هاي چانت مميزة لأن كبيرة وظلها واسع كل ما كان سامي يحتاج یفکر أو يرتاح، يروح يگعد هناك. فد یوم وم من الأيام، قرر سامي يروح ويا أصدقائه للحديقة يلعبون كرة القدم. لكن قبل لا يروح، قرر يگعد شوي تحت الشجرة. جاب ویاه كتاب وبده يقرأ، لكن فجأة حس بشي غريب. التفت شاف شجرة ثانية حجمها صغیر گال سامي: "هاذي الشجرة صغيرة، بس أكيد راح تكبر وتصير مثل هاي الشجرة الكبيرة." الشجرة الصغيرة، كأنها سمعت كلامه، ردت وگالت: "إي سامي، وأنا راح أكبر إذا تهتم بيه وتحرص عليه." سامي استغرب وگال: "أنتي شلون تحجین عفیه علیچ ؟" گالت الشجرة: "إي، بس لازم تشيل عني الهم وتظل تساعدني وتسگیني ماي مثل ما الشجرة الكبيرة ساعدتك." سامي فكر شوي وقال: "إن شاء الله أظل أجيچ وأعتني بيچ." من هذاک الیوم سامي صار يجي كل يوم يشوف الشجرة الصغيرة ويعتني بيها. وكلما مر وقت، الشجرة كبرت وصارت أكبر وأقوى، ولما صار سامي كبر وصار شاب، صار يگعد تحت ظل الشجرة الكبيرة في نفس المكان اللي كان يگعد فيه وهو صغير.
داستان "پسر و درخت" به لهجه عراقی: یک روز پسری به نام "سامی" بود که دوست داشت بره و زیر درخت بزرگی در حیاط خانه‌شان بشینه. این درخت خیلی خاص بود چون بزرگ بود و سایه‌ی زیادی داشت. هر وقت که سامی نیاز به فکر کردن یا استراحت داشت، می‌رفت و اونجا می‌نشست. یک روز که سامی با دوستانش تصمیم گرفت برای بازی فوتبال به پارک بره، قبل از اینکه بره، تصمیم گرفت کمی زیر درخت بشینه. کتابی با خودش آورد و شروع به خواندن کرد، اما ناگهان حس کرد چیزی عجیب شده. برگرداند و یه درخت کوچیک رو دید. سامی گفت: "این درخت کوچیکه، ولی حتماً بزرگ میشه و مثل اون درخت بزرگ میشه." درخت کوچیک که انگار حرف‌های سامی رو شنید، جواب داد و گفت: "آره سامی، من هم بزرگ میشم اگه مراقبم باشی و از من مراقبت کنی." سامی تعجب کرد و گفت: "تو چطور حرف می‌زنی؟" درخت گفت: "بله، ولی باید از من مراقبت کنی و منو آب بدی، همونطور که درخت بزرگ به تو کمک کرده." سامی کمی فکر کرد و گفت: "ان‌شاءالله همیشه میام و ازت مراقبت می‌کنم." از اون روز به بعد سامی هر روز میومد و به درخت کوچیک رسیدگی می‌کرد. و هر روز که می‌گذشت، درخت بزرگتر و قوی‌تر می‌شد. وقتی که سامی بزرگ شد و به جوانی تبدیل شد، دوباره زیر سایه درخت بزرگ می‌نشست، همون جایی که وقتی کوچیک بود، اونجا می‌نشست.
العبره من القصة: القصة تعلمنا إن الاهتمام بشي صغير اليوم رح يصير شي كبير وفايدته رح تكون عظيمة بالمستقبل. مثل ما الشجرة الصغيرة، إذا اعتنيت بيها، رح تكبر وتصبح قوية.
داستان استاد میساء المحل☝️☝️
زمان: حجم: 48.9K
↻ ◁◁ ㅤ▐▐ ㅤ ▷▷ ↹ ❓جوک، قسمت اول: واحد راح للسوگ و شاف ابو زوجته عنده صخله و یرید یبیعها، اشتراها منه ورجع للبیت. ترجمه: یک نفر به بازار رفت و پدر زنش را دید که یک بزغاله دارد و می‌خواهد آن را بفروشد. او بزغاله را از او خرید و به خانه برگشت. 🧕صوت خانم میساء المحل 💠گروه چت عراقی💠 https://eitaa.com/joinchat/154927510C5265eecbbc 💌| @Hatef_int
زمان: حجم: 34.1K
↻ ◁◁ ㅤ▐▐ ㅤ ▷▷ ↹ ❓جوک، قسمت دوم: زوجته گالتله الي باعلک های الصخلة غشک. گالها ای والله غشنی مرتین😁 ترجمه: همسرش به او گفت: «کسی که این بزغاله را به تو فروخته، سرت را کلاه گذاشته!» مرد جواب داد: «آره، به خدا دوبار سرم کلاه گذاشت!» 😁 🧕صوت خانم میساء المحل 💠گروه چت عراقی💠 https://eitaa.com/joinchat/154927510C5265eecbbc 💌| @Hatef_int