بـاهمحرفبزنید
آدمهـابہاَندازھچیزهـایـیڪہ
بـایـدبِگنولۍنمیگنازهـمدور
میشـن ..
‹ حِـرمـٰان ›
ای که در کوچهی معشوقهی ما میگُذَری
بر حذر باش ، که سر میشکند دیوارش.
• حافظ •
وسطدعواهاتونیدونہدوستتدارمبگینتاثیرشانقدردلنشینہوجورۍبحثرومیشورھ
میبرهڪہدیگهاثرےازشنمیمونه : )!'
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب ...
- فصیحی هروی
‹ حِـرمـٰان ›
-
مناینجاازنوازشنیزچونآزارترسانم
ز سیلیزَن ، ز سیلیخور
وزینتصویربردیوارترسانم .
اینجا بعضیها زندگی نمیکنند، مسابقهی دو گذاشتهاند. میخواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند، و درحالی که نفسشان به شماره افتاده، می دوند و زیباییهای اطراف خود را نمیبینند. آن وقت روزی میرسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر، رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بیتفاوت است.
بزرگوارمیگفت :
هرکسیدرطولِروز،ازتهِاعماقِ
قلبشخطاببهحضرتمهدی
سهباربگه :
- بابیانتَوامییااباصالح .. ؛
جورخاصیبراشدعامیکنن : ))