تهش هممون باید بریم ...
پس بيا نترسیم ، تلاش کنیم ، ناامید نشیم ، بخندیم ، شادي کنیم ، ريسك کنیم ، گریہ کنیم ، بریم سفر ، ڪتاب بخونیم ، اصلا بیا بریم یه جاۍ دور توي یه ڪلبہ توي جنگل دور از همہ هیاهو ، دور از تجملات دور ، از رقابت ، دور از غصہ ، دست همو بگیریم با صدای نم نمه بارون با رقص حریره تو باد زندگی کنیم ، نفس بکشیم ، عشق ڪنیم ، عشق .. ! : )
میشه ؟
دوچیزشماراتعریفمیکند ؛
صبرشماوقتیچیزیندارید ،
رفتارشماوقتیهمهچیزدارید ( :
ابوتراب
مدت زیادی زمان برد تا بفهمم
تنها کسی که میتواند کاملم کند خودم هستم ؛
فقط خودم . خودم نقطه آغاز و پایان هرچیزی بودم .
انقدرحرصِحرفوحدیثهایپوچيکہپشتِسرتونمیزننرونخورینبه قولِ شیخِ بھایی :
آنکَسڪہبدمگفت ، بدۍسیرت اوست
و آنکَسکھ مراگفتنکـو ، خود نیڪوست
حالمتڪلمازکلامشپیداست
ازکوزههمانبرونتراودکہدر اوست ...
مهم همین است
که زبانِ یکدیگر را بدانیم
زبان فراتر از همه چیز است
زبانِ تنهایی
زبان دلتنگی
زبان اشک و لبخند
هر آدمي براۍ خودش داستاني دارد
اگر زبان هم را خوب بفهمیم
هیچ اتفاقۍ
مسیرمان را جدا نمیکند از هم ...
حسینعربی
‹ حِـرمـٰان ›
'! 🤍
± أنتَ الأمان وسط حَرب الحياة !
« درمياننبردزندگی تو نقطهیِاَمن منی . . . »