مثلِ ابری سپید بود در آسمآنِ آبی .
نمیشد لمسش کنی ،
یا او را به آغوشت بکشآنی ،
تنهآ میشُد نگآهش کنی ،
دوستش بداری ،
وَ اجآزه بدهی عبور آرام او از روز ،
جهآنت را کمی زیبآ کند !
تردیدنکنکهنوریهست،
شایدچناننباشدکهگفتهاند،اماآنقدرهستکه
ازپستاریکیاتبرآید🕊💚