گفت بر مصیبت پدرم گریه میکنم.
بر حق کشی این نامردا گریه میکنم.
به دردای خودم گریه میکنم.
اسماء گفت اگه کاری از دست من بر میاد بگو من برات انجام بدم.
گفت اسماء میترسم!
گفت میترسم نیمه شب بدن منه زهرا رو که میخواد علی دفن کنه...
حجم بدن زهرا رو نامحرم ببینه...😔
زمانی که من در حبشه کنیز بودم دیدم اونجا کسی میمرد جنازه ها رو توی تابوت های مخصوص میزاشتن.
قوطی های بزرگی درست میکردند با چندتا تخته مثل تابوت.
میگه فاطمه زهرا همونجا گفت اسما برید چوب تهیه کنید بدید امیر المومنین اینجا این تابوت رو بسازه.
امیرالمونین دنیای بغض..!❤️🩹
#فاطمیه
چشم اشک آلود تابوت درست میکنه
تابوت که درست میشه...
همه اینا رو گفتم که به خودت بیای خواهرم...!!!
یکم به خودت توجه کن...
یکم به پوششت توجه کن...