‹حُبُّ الْحُسِین›
حاج مهدی چه قشنگ میگفت :
ربناهای قنوتم همهش کربوبلاست
جز حرم بر لبِ من نیست دعایی ابدا . . .
‹حُبُّ الْحُسِین›
در گوشه خرابه،کنار فرشتهها با ناخنی شکسته،ز پا خار میکشد
دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح
بر روی خاک،عکس علمدار میکشد💔
‹حُبُّ الْحُسِین›
اینجاجایِرقیهآوردننیست
گشتمدیدمتوکوفهاصلاجایِزننیست!
‹حُبُّ الْحُسِین›
باتورفاقتمهمیشهسوده باتوعهکهمیشهخیالمآسوده
همهجارفتموبازممیگماونکه
دستمنوگرفتامامحُسینبوده..!(:
‹حُبُّ الْحُسِین›
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی.
اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها!