▪️ آمریکا مرد عمل!
✍️ علی کردانی
دونالد ترامپ: دستور کشتن ژنرال ایرانی را من دادم.
برههای در فضای مجازی عدهای میگفتند؛ چرا «مرگ بر آمریکا» میگویید؟!
سخنی بس عجیب و غریب بود!
عجیبتر آنکه همه فهمیده بودند که داعش ساخته و پرداخته آمریکاییهاییهاست!
داعشی که مردم بیگناه را به راحتی میکشت!
هدف آمریکا از ایجاد داعش تولد خاورمیانهای جدید بود که در آن خواب کشورگشایی آمریکاییها تعبیر میشد اما با ورود به موقع جمهوری اسلامی به فرماندهی سردار سلیمانی این خیال خام شکست خورد.
حاج قاسم با برقراری وحدت بین کشورها و احزاب منطقه طرح تشکیل خاورمیانه جدید را با شکست روبرو کرد و با کمک نیروهای مردمی عراق، افغانستان و سوریه جلوی کشورگشایی غربیها را گرفت.
تاریخ ورق خورد تا اینکه سردار دلها به دستور مستقیم «ترامپ» به شهادت رسید.
جالب آنکه به ما میگفتند چرا شعار «مرگ بر آمریکا» سر میدهید اما چند کیلومتر آن طرفتر آمریکا به راستی مردمان افغانستان، عراق و سوریه را میکشت و سردار حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند.
خدا را شکر که ما به سبک آمریکایی_اسرائیلی مرد عمل نیستیم اما آمریکا و اسرائیل مرد عملاند؛ آنها واقعاً مردمان و سرداران جهان را میکشند و به شهادت میرسانند.
آیا امروز هم جایی برای این سوال وجود دارد؟
که «چرا مرگ بر آمریکا؟!»
امام خمینی (ره) فرمود؛ «رئیس جمهور آمریکا بداند، بداند این معنا را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما.»
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
💠 دست و نشان
✍️فاطمه خانی حسینی
بچهتر که بودم دستهایش برام ملاک بزرگی و قدرت بود، با خودم میگفتم:« هر وقت دستام اندازه دستاش بشن یعنی دیگه من بزرگ شدم.»
دستان ظریف و کوچکم که فقط به اندازهٔ گردی کفدستش بود، روزبهروز با عروسک و بازیهای کودکانه بزرگتر میشد و دستهای او با کار و تلاش قویتر.
هرچه میگذشت درک معنای این سه حرف برایم دشوارتر میشد: «پدر»
«پدر» من، مردی بود که دستانش با اسلحه، دوربین و بیسیم، دوستی چندین ساله داشت و سد راه دشمنان بود. دستانی داشت که بخاطر مجاهدتهایش «نشان ذوالفقار» از دست رهبر گرفته بود. بهترین دست برای نوازش و زدودن اشکهای یتیمانی بود که پدرهایشان در آغوش او به مقصد آسمان پر کشیده بودند.
دستان قدرتمند «پدر» در روضهها هم دیدنی بود، همیشه میگفت:«افتخارم این است که خادم روضه حضرت زهرا سلام الله علیها باشم.» چه تناقض عجیبی! قدرت و خضوع!!
زمانی که دستانم را بین انگشتان خسته و گاهی زخمیاش میفشرد، آنها را برگ گلی حس میکردم که باغبانی پرحوصله و مهربان،نوازششان میکند و با محبت پرورششان میدهد.
حتی گلهای خانه مادر بزرگ در کرمان، هم از نوازش دستهای او احساس امنیت می کردند، از هر باد و طوفان و بورانی، و در وجودشان حس امنیت ریشه میکرد و بر سرشان جوانه میزد.
اما حالا! هرچند دستانش را نمیتوانم لمس کنم، تا در دریای آرامشش غرق شوم و نسیم ملایم مهربانیاش موهایم را نوازش کند، اما حسش میکنم؛ بهتر از هر زمانی! حتی بهتر از شبی که با دستان او از خوابی پریشان و هولناک، به دنیای آغوشش پناه بردم. آن وقت فهمیدم هر گاه او را نیاز داشته باشم هست، حتی زمانی که در دنیا نباشد.
آه از آن شب سخت! شب سردی که همه در خواب بودند و او مثل همیشه بیدار و مقتدر ایستاده بود به دفاع از تمام حریمها. چه حریم امنی میشد هرجا که او پاسدار آن بود! دستش جاماند، تا همیشه دستگیر نیازمندان باشد.
پدر! دستانم با هر بار نوازش سر یتیمی، با هر بار پاک کردن اشکی از گونهی مظلومی و با هر بار دست کشیدن بر سنگ مزار تو، با شیوهٔ زندگی این دنیا آشناتر میشود، رشد میکند و این من را بزرگتر از قبل میکند.
از آن شب به بعد، من، از دخترکی که برگ گلی در دستان پدرش بود، تبدیل شدم به دختری که اقتدار زینبی در وجودش بیدار شده بود، دختری که سیل احساسات انباشته شده در سد چشمانش را با شاخه گلی تقدیم به مزار پدر کرد و با دستانی گره خورده بر چادر، در آرامش و وقار زنانگی، زینبی شد؛ با روحی قوی مثل پدر، کلامی محکم مثل پدر و دستانی که روز به روز به دستان پدر شبیهتر میشد.
من زینبم از نوع سلیمانی همان سلیمانی که با وجودش لرزه بر تن دشمنان و امید به دل مظلومان روانه میکرد.
سلیمانیام یعنی منسوب به سلیمان، سلیمان نبی علیه السلام را میگویم همو که زمین و زمان مُسَخّر او بود، فرشته مرگ هم برای ورود از او اجازه گرفت، برای سلیمانی، شهادت شایستهترین نوع پرواز به سوی خالق بود.
من زینبم از نوع سلیمانی، همو که حتی با رفتنش انقلابی در دلها ایجاد کرد.
من زینبم پس با تاسی به بانوی صبر و وفا، شهادت را چیزی جز زیبایی نمیدانم، شهدا زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
#سردار_دلها
#قهرمان_من
#حاج_قاسم
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
📌 منظور، ما نیستیم!
✍️ بهروز دلاور
به نام آفریننده فرهنگ شهید و شهادت
سخت است سخن گفتن از بغض نشکفته میلیون ها انسانی که در فراقت به غم نشسته اند.
مرگ باد بر دشمنانی که درک وجود با عظمت تو را نداشتند. مرگ باد بر کسانی که به خون افتادن تو افتخار کردند و می کنند. آن ها حتی ارزش پیوستن به زباله دان تاریخ را هم ندارند. شرمشان باد و ننگشان باد.
با رفتنت جگرمان آتش گرفت اما در این سرزمین چشمان بیداری هست که راه دشمنانت را به آتش می کشند. آرام و قرار ندارند تا انتقامت را بگیرند. تمام آرزوی شان نابودی اسرائیل و آمریکاست.
منظورم آن هایی نیست که پشت میزشان می نشینند و حتی از درد نزدیکانشان هم آگاه نیستند.
منظورم آن هایی نیست که با اندک سختی و مرارتی تمام دینشان را یکجا به دنیایشان می فروشند.
منظورم آن هایی نیست که غیرت را در بی غیرتی می دانند، ترس و دلهره تمام وجودشان را ربوده است.
منظورم آن هایی نیست که انقلابی بودنشان تنها به یک ظاهر فریبنده است.
منظورم آن هایی نیست که می گویند خدمت به مردم، اما در میدان کارزار تنها به دنبال کفش هایشان هستند که از میدان بگریزند.
منظورم آن هایی هستند که دردشان درد اسلام و انقلاب اسلامی است. دردشان آن است که بر روی این سرزمین هیچ دردمندی نباشد، حاضرند جانشان را سپر کنند تا دیگر جان عزیزی آسیب نبیند.
درود بر تو و راه تو
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🔵 جاذبه و دافعه علامه مصباح یزدی
✍️مجتبی عباسی
🔸بر اساس آیات قرآن کریم، نقش علمای ربانی در جامعه، نقش کلان، راهبردی، راهبری و در تراز هدایتگری جوامع است و علاوه بر اندیشهها و خاطرهها، بر دلها و روحها، نور، نشاط و عشق میبخشند؛ بدین جهت همچون اولیاء الهی در جوامع مختلف جاذبه و دافعه ایجاد کرده و با عنصر محبت به معنای تبیین حقایق هستی، بر انسانها به شکل مثبت و منفی تاثیرگذار هستند.
🔸اصل محبت که زیربنا و بنمایه مکتب تشیع است باید با محوریت حقیقت، اطاعت از شریعت و در نظرگرفتن مصلحت جامعه و بشریت توامان باشد؛ از اینرو گاهی اصرار به مبانی اصیل با محوریت شریعت، خوشایند همه افراد و تودههای جامعه نیست و حتی در مواردی احیانا در مذاقها و مزاجها دچار دافعه و موضعگیری منفی میشود؛ بنابراین نه تنها جاذبه، علاقه و محبت همگان را نمیتواند جلب کند؛ بلکه در برخی موارد به دافعه نیز ختم میشود.
🔸بر همین اساس، شهید مطهری در اثری با عنوان «جاذبه و دافعه علی علیه السلام» بالاترین سطح جاذبه و دافعه را مربوط به شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام دانسته و به تفصیل بیان کرده است که جاذبه ایشان چه افرادی و از چه طرازی را جذب میکرد و دافعه ایشان چه سنخ افرادی را طرد میکرد.
🔸بنابراین از آنجا که انسانهای معتقد و علمای راستین، در راه عقیده و مسلک خود ثابت قدم بوده و عشق و محبت آنها به جامعه فراتر از غریزه و براساس حقایق و ماوراء هستی است، محبتشان به مردم همچون اولیاء الهی، خالصانه، واقعی و در راستای محبت الهی است.
🔸علامه مجاهد آیت الله مصباح یزدی نیز یکی از علمای ربانی معاصر و نظریهپرداز در فلسفه اخلاق، علمالنفس، هستی شناسی، معرفت شناسی، دینشناسی و فلسفه الاجتماع بود که به تاسی از مولایش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و همچون امامین انقلاب در جامعه اسلامی، جاذبه و دافعه ایجاد کرد.
🔸دانشمند متفکر، حکیم برجسته و استاد اخلاقی که همچون استاد گرامیاش آیت الله بهجت، مصداق الگوی شایسته عالمان دوران امامین انقلاب است و در زمان فتنهها با دفع علمی جبهه باطل و با مجاهدت و روشنگری در مقابل جریان تحریف، در کنار رهبری ایستاد و هرگز از مواضع انقلابی، تربیت دینی و سلوک اخلاقی خود کوتاه نیامد و همین امر موجب تخریبها و حتی بیاحترامی به آن شخصیت شد.
🔸بدین جهت سالها قبل از رحلتش از سوی جریان رسانهای غربگرا و سکولار حوزوی و دانشگاهی، مورد هجمه و تخریب قرار گرفت؛ چنان که هنوز هم جریانهای التقاطی و خط تحریف و تکفیر با دیکتاتوری در عرصه رسانه تلاش میکنند درباره مشی علمی، سیاسی و اجتماعی ایشان به جهت تاثیرگذاری، دافعه ایجاد کنند.
🔸رهبر معظم انقلاب در همین راستا به روایتی از امام صادق علیه السلام اشاره کردهاند: «هل الدّین الّا الحبّ و البغض»(۱) دین، عبارت از محبت و کینه است، از یک طرف، محبت به خوبان و خوبیها و مظلومان و انسانهایی که مورد جفای شیطانها قرار گرفتهاند و از طرف دیگر بغض و کینه نسبت به شیطانها و موجودات پلید و پلیدیها و کسانی که برای آنها، انسان و انسانیت و خدا، حرف مفت است؛ این هم جزو دین است، تولّی و تبرّی، جزو فروع دین و به قول بعضی از علما، جزو اصول دین است.(۲)
پینوشت:
۱. الكافی ،ثقة الاسلام كلینی ج ۲ ص ۱۲۵
۲. سایت دفتر رهبر معظم انقلاب؛ ۱۳۶۸/۶/۸
#علامه_مصباح
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
❤️ گفت آقایت: شهیدی تو
#با_شاعران
چه جانهایی که باغ لاله شد از داغ هجرانت
چه دلهایی که شد غمخانه تا در خون تپیدی تو
تو محبوب شهادت بودی و مشتاق او یک عمر
که پیش از رفتن تو، گفت آقایت: شهیدی تو
🔗 متن کامل در کانال شاعران حوزوی
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
☑️ همراهان خیمه فاطمیه سلام
✍️دلنوشته روحانی جانباز علی تقوی
فاطمه، کوثر خلقت، انسان کاملی بود که ای محمد! اگر فاطمه نبود نه تو را خلق می کردم نه علی را
*طاهره؛ صدیقه؛ مبارکه؛ زکِّیّه؛ راضیه؛ مرضیه؛ مُحدِّثه و زهرا* امین وحی خدا را به وجد میآورد.
در آسمانها به *نوریه؛ سماویه و حانیه* مشهور بود.
پس چرا در زمین، پهلویش را شکستند
*مگر چنین نازدانه آسمانی را با سیلی فرش زمین میکنند
مگر ضاربان، همان امت پدر نبودند
چرا با یگانه دخترش چنین کردند
کدام مذهب چنین میکنند که با میوه دل پیامبر خاتم کردند
چه داغ سنگینی که تنها یادگار پیامبر خاتم را بیش از سه ماه تحمل نکردند
و این داغ را تا ابد بر دل دوستانش گذاشتند که هیچ نشانی از قبرش نداشته باشند
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
#پویش_کتابخوانی
اولین و جامعترین کتاب در باز کردن گرههای ذهنی در بحث #جمعیت و #فرزندآوری با متنی روان، جذاب و کاربردی به قلم استاد #محسن_عباسی_ولدی
روشهای تهیه کتاب با تخفیف ویژه و ارسال رایگان:
1️⃣ از طریق سایت #پویش
https://iranjavanbeman.ir
2️⃣ ارسال کلمه "ایران" به سامانه ۳۰۰۰۱۵۱۵۱۰
3️⃣ تماس یا ارسال کلمه "ایران" در شبکههای اجتماعی به شماره ۰۹۰۵۲۳۵۹۴۳۰
#جمعیت #فرزندآوری
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
21.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
☘️مکتب سردار سلیمانی، قطره ای از کوثر مکتب فاطمی
💠شباهت ها و تفاوت های این دو مکتب
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
شاخصههای جامعه بصیر.docx
حجم:
20.8K
.
🔆شاخصههای جامعه بصیر
✍️ طاهره کنگازیان
آن روز آبستن وقایعی مهم و روشنگرانه بود که پرچم حریت و مردانگی ملتی حماسهساز، زمانشناس و دشمنشناس را به اهتزاز درآورد. ۹ دی ۱۳۸۸ که روز بصیرت و میثاق امت با ولایت نام گرفت، آیینهی تمامنمای شور و شعور مردمی انقلابی شد که حرکتی خودجوش را در پهنهی تاریخ ثبت کردند.
در این روز مردم هوشیار و همیشه در صحنهی سرزمین سرافرازمان، ایران، از هر طبقه و هر قشر با هر سلیقهی سیاسی خروشیدند و سه روز پس از اتفاقات روز عاشورا، خشم مقدس خود در برابر هتک حرمتهای عدهای غافل و مزدور اجانب را به جهانیان نشان دادند. مردم تبریز از طلایهداران این حرکت ولایی بودند. با این حرکت حماسهساز، دشمنان خدا و دینش مایوس گشته و قلب امام زمان (عج)و نائب برحقش، حضرت آیت الله العظمی خامنهای (دامت برکاته) شادمان شد.
🔗 متن کامل را در فایل👆 بالا بخوانید
#بصیرت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
💠 چند حبه شیرین امید
✍️ علیرضا قربانی
رفیقی چند روز پیش میگفت: نا امید شدهایم، کمی هم از امید بگو! از راهی که میتوان یافت یا ساخت.
🔹از من بپرسید، ناامیدی آفت ذهنهای ساده است؛ ذهنهایی که آنقدر هستی را ساده کردهاند که هیچ فرصتی در دل معادلاتش یافت نمیشود. یا از دریچه دیگر، ذهنهایی که تعادلی در نگاه ساختار-عاملی ندارند؛ یا همه چیز را معلول ساختار میبینند و به خود حق عاجز بودن میدهند، یا در نقطه مقابل، همهچیز را قابل تغییر میدانند و بعد از چند برخورد با دیوارهای شیشهای ساختارها، مایوس میشوند. ساختار که میگویم، منظورم عامِ عام است، از ساختارهای عیان و نیمهعیان اجتماعی، تا ساختارهای کاملا پنهان ذهنی و زبانی و غیره.
🔹امید، پاداشی است که به ذهنهای پیچیده و صبور میدهند. آدمی که هر روز فقط ۱ درصد از روز قبلش بهتر میشود، چقدر در پایان سال پیش افتاده؟
ذهن ساده این یک درصد را در ۳۶۵ روز سال ضرب میکند و میگوید ۳۶۵ درصد.
ذهن نیمهپیچیده میگوید این محاسبه غلط است. مثلا از روز دوم به سوم، این "آدمِ یکدرصد رشد کرده"، یکدرصد رشد میکند، نه آدم روز اول. پس جواب درست، به توان ۳۶۵ رساندن عدد ۱.۰۱ است. حساب کنی میشود حدود ۳۷۰۰ درصد یعنی سی و هفت برابر روز اول!
️ ذهن پیچیده میداند که حتی این هم غلط است. کسی که ۱٪ رشد کرده، در روز دوم به انسانی دیگر با مهارتهایی دیگر با افقی دیگر، با مدل تفکر دیگر تبدیل شده که جهان را طور دیگری میبیند و جهان هم طور دیگری به او نگاه میکند. او در جهان فرصتهای جدیدی مییابد و بقیه هم او در او فرصتهای جدیدی برای تعامل میبینند. ذهن پیچیده بازی را مثل مار و پله میبیند، که گاهی یک خانه جلوتر رفتن، سرنوشت بازی را زیر و رو میکند. ذهن پیچیده میگوید فقط راه بیفت و هیچ محاسبهای نکن؛ حتی اگر پایت شکسته، خودت را کشانکشان جلو ببر؛ جلوتر خبرهایی است که فقط با رفتن میتوانی ببینی و درکشان کنی.
🔹تتا اینجایش را خدا و پیغمبری ننوشتم. ذهن خیلی پیچیده میگوید: راه که بیفتی، خدا به کار تو ضریب میدهد. راه بیفت و بگذار ردّ پایت بر زمین، نامه درخواستی باشد که به خدا مینویسی.
🔹یک کاری بکن، یک چیزی یاد بگیر، یک چیزی بنویس، یک چیزی بساز، یک زنگی بزن، یک قراری بگذار، یک کاری بکن. راه برو، فقط یک درصد راه برو. ایدهات را مسخره میکنند؟ یک نمونه ولو مسخره از آن بساز و بفرست برای صد نفر که ۹۹ نفرشان به تو بخندند. نمیدانم، یک کاری بکن، یک کار حتی مسخره. یک چیزی یاد بگیر ولو یک چیز کوچک. سر و پا یک تعادلی با هم دارند. بزرگ شدن سر نسبت به پا، قلم پا را میشکند؛ زیاد فکر کردن، گاهی وزنه میشود برای راه رفتن..
امید، پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است.
🔹فقیر بود. آمده بود از پیامبرمان کمکی بگیرد. نشسته بود و منتظر بود که در فرصتی حرفش را بزند. آقا یک طوری که مثلاً مخاطبش عام است، فرمودند: "کسی که از ما چیزی بخواهد، به او میدهیم و کسی که بینیازی نشان دهد، خدا بینیازش میکند." مطلب را گرفت ولی بعدا همسرش گفت شاید برداشتت اشتباه باشد. دوباره برگشت و سه بار این ماجرا تکرار شد. فهمید ماجرا را. نه کاری بلد بود و نه پولی داشت. رفت یک تبر قرض کرد. از کوه و دشت هیزم جمع کرد و آورد فروخت. یک مدتی بعد، تبر را خرید، بعدتر دوتا شتر خرید و همینطور روز به روز غنیتر شد.
🔹راستش را بخواهید من باور نمیکنم کسی سراغ پیامبر ما بیاید و بعد آقا دست خالی برش گردانند. آقا کف دست او چند حبه شیرین "امید" گذاشتند. و این امید شد سرمایه اولیه تجارت او.
میدانید کجایش برایم جالب است؟ اینکه "...خدا بینیازش میکند..."، چطور در این داستان دارد رقم میخورد. خدا از طریق قدمهای کوچکی که خودت برمیداری، بینیازت میکند.
امید پاداش ذهنهای پیچیده و صبور است. امید پاداش دلهای با ایمان است.
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
🔆 شما از چشمهایش بگویید و من از موهایش
✍️ علیرضا قربانی
🔹جلوی آینه ایستادهای و موهایت را شانه میکنی. خیلی اتفاقی نگاهت میافتد به چند تار موی سپید روی شقیقه. حجم انبوهی از احساسات متفاوت به سراغت میآید. یک اتفاق معمولی میشود مبدا یکی از لحظات بسیار خاص زندگیات. در کسری از ثانیه، دهها حس متفاوت را تجربه میکنی؛ حس بزرگتر شدن، حسرت لحظات از دست رفته، دغدغه به سرانجام رساندن دغدغههایت، آلارمهای سفر بزرگی که در پیش داری، حتی نوعی حس وقار و دهها احساس دیگر.
🔹به گمانم اولین حس، اصیلترین حس است؛ همان حسی که کمتر در مسیر ساختار وجودت آلوده شده و قبل از اینکه تو وارد فرآیند ادراک شوی، به سراغت آمده. همان حسی که در مقابلش کاملا منفعل بودهای.
اولین حسی که تجربه کردم این بود: هرکدام از این موها انگار ما بهازاء بخشی از زندگیام است. انگار میکنی شمعهای کوچکی هستند که با گذشت زمان، دانهدانه فوتشان میکنی و تمام میشوند. موهای سپید برای من شمعهای فوت شده بودند و در همین کسری از ثانیه از خودم میپرسیدم: در چه راهی صرف شد؟ در همین کسری از ثانیه، پرسشی مهیب خورد در صورتم و من را برد به جایی دیگر.
🔹یاد موهای سیاه و سپید حاجی افتادم. شما از چشمهایش بگویید و من از موهایش. من جوابی برای موهای سپیدم نداشتم. فقط سرخوشانه شمعها را فوت کرده بودم، اما دستهایم خالی بود. اما فکر میکنم او برای تکتک موهای سپیدش جواب دارد، هرکدامش حتما حکایتی دارد. همین است که سپیدیاش به وقارش افزوده.
دوباره نشستهام و نامهاش به دخترش را میخوانم:
"دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند."
🔹نشستهام و غرق شدهام در دریای کلماتش. چقدر لطیفی مرد! بیاختیار ذهنم میرود سراغ روایت نبوی. آنجا که از حضرت از اجر عظیم جوانی میگویند که "أَفْنَى شَبَابَهُ فِي طَاعَةِ اَللَّه" جوانی که جوانیاش را خرج خدا کرده.
نگاهی به موهای سپید روی شقیقهام میکنم و نگاهی به موهای سپید او. من کجا و تو کجا..
شما از چشمهایش بگویید و من از موهایش..
#حاج_قاسم
#سردار_سلیمانی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
.
◾️زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش
✍ محمدتقی عارفیان
▪️صلی الله علیک ایتها الصدیقة الشهیدة
یکباره آتش شعله زد عالم سراسر سوخت
وقتیکه پیش چشم مردم ناگهان در سوخت
نامردمان مزد رسالت را عجب دادند
از ظلمشان، بعد از نبی، قرآن و کوثر سوخت
هم غنچهای از بوستان فاطمه افتاد
هم روح مابین دوپهلوی پیمبر سوخت
شد سورۀ کوثر سراسر شعلهور از کین
یعنی "فَصَلِّ" با "لِرَبِّک" سوخت "وَانْحَر" سوخت
وقتیکه آتش در سرای مرتضی افتاد
گویی که قرآن هم از اول تا به آخر سوخت
هم روی بانوی دو عالم شد کبود از ظلم
هم در میان آتش از او موی و معجر سوخت
در با لگد وا شد بهپا شد محشر کبری
روضه چه جانکاه است و کوتاه است: مادر سوخت
زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش
آری، علمداری که پیش میر لشکر سوخت
در حملۀ ظلم و نفاق و لشکر شیطان
افتاد از پا حیدر و محبوب داور سوخت
هر بیت آتش دارد از این داغ عالمسوز
از سوز آه فاطمه دیوان و دفتر سوخت
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN