شغلش چی بوده؟!
یه تعداد شترداشته
کرایــه میداده برای
مسافرت و حج و...
بخاطر همین بهش میگفتن جمّال!
یه روزی میره خدمت امام کاظم
و امام به صفوان میفرماد:
صَفْوَانُ کُلُّ شَیْ ءٍ مِنْکَ
حَسَنٌ جَمِیلٌ مَاخَلَا
شَیْئاً وَاحِداً
ای صفوان همه چیزِ
تو خوب و نیکو است
جز یک چیز
آقا بهش میگن:
إِکْرَاؤُکَ جِمَالَکَ مِنْ
هَذَا الرَّجُل یَعْنِی هَارُونَ
اینکه شتران خود را به این مرد
(یعنی هارون خلیفه وقت)
کرایه می دهی...!
خب صفوان تجعب کرد
گفت آقا بخدا چون میره
حج بهش شتر کرایه میدم
بعدش خودم بهش خدمتی
نمیکنم غلامم رو میفرستم
بعد آقا فرمودند:
أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّی یَخْرُجَ کِرَاؤُکَ؟
چقدر این جمله خطرناکه...
میدونید یعنی چی؟!
یعنی: صفوان آیا دوست داری
هارون زنده بمونه تا
طلبت رو
بده؟!
صفوان هم گفت بله دوست دارم!
بعد آقا تیر آخر رو زدن:
مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ و...
هرکس بقا(زنده موندن) اونا رو
دوست داشته باشه پس
از اون هاست...
یعنی از دشمنانه ماست...