حلقه وصل
🔴 گزارش تصویری اختتامیه اولین جشنواره بین المللی ساعت شنی 🆔 @hvasl_ir
✅ در مراسم اختتامیه اولین جشنواره بین المللی «ساعت شنی»؛
📌 تا روزی که هر وجب از خاک فلسطین را آزاد نکردیم از پای نمینشینیم
http://hvasl.ir/content/46535
🆔 @hvasl_ir
🔴 برای 17 شهریور فقط حرف میزنیم!
🔺حسام آبنوس: هفده شهریور، جمعه سیاه و کلی از این القاب دهانپرکن برای روزی که بسیاری از مردم به گواه تاریخ از دم جوخه آتش در میدان ژاله گذشتند و در خون خود رنگین شدند، در ادبیات میان مردم رایج است. به همین مناسبت تعدادی از دوستان از من درباره کتبهای مرتبط با این روز سوالهایی کردند تا بتوانند در رسانهها پرداختی داشته باشند و حتی یکی از رسانهها سفارش گزارشی داد تا برایشان مروری بر کتب منتشر شده با موضوع هفده شهریور بنویسم اما بیدرنگ رد کردم و پاسخ دوستان را هم جز با معرفی یک رمان نتوانستم بدهم.
🔺پیشنهاد میکنم شما هم مروری بر کتابهایی که احتمالا خواندهاید داشته باشید تا پی عمق به ماجرا ببرید. عمقی که خیلی عمیق نیست و اگر با دورخیز در آن شیرجه بزنید حتما با سر به کف آن برخورد میکنید، زیرا آنقدر قفسه کتبهای مرتبط با این موضوع تُنُک است که چیزی در ذهنتان نیست.
🔺به زبان ساده بگویم که کتاب با زبان هنری و در قالبهای جذاب مانند رمان و داستان در موضوعی مانند هفده شهریور یافت نخواهید کرد. (حداقل نگارنده در ذهن ندارد). نکته دردآور ماجرا این است که نهادهای بسیاری از محل هزینههای عمومی (بخوانید بیتالمال) وابسته به نهادهای حاکمیتی هم در طی چهل سال پس از پیروزی انقلاب و چهل سال پس از واقعه هفده شهریور هم اثری خلق نکردهاند و ...
🔺حالا اگر یک نفر یا نشری که باورهایش همسو با نهادهای رسمی وابسته به انقلاب نباشد دست به خلق اثر و ارائه روایتش از این موضوع بزند، حتما عدهای احساس وظیفه میکنند و ردیف بودجهای تعیین میکنند تا مبادا انقلاب به دست نااهلان بیفتد. حتی عباراتی نظیر تطهیر خاندان منحوس پهلوی را میچسبانند به یک اثر یا مجموعهای از آثار تا بتوانند بهتر کار کنند ولی در عمل بعید است اتفاقی بیفتد.
🔺 در این کوتاهنوشته در صدد این نیستم که علت چرایی تولید اثر از سوی اهل قلم را بررسی کنم که خب عوامل متعددی نظیر اینکه نویسندگان احساس نیاز نکردند که دست به خلق اثر بزنند، میتواند موثر باشد ولی آنچه هست این پرسش است که نهادهایی با وابستگیهای انقلابی چرا طی این همه سال، هیچ کار درخور (کیفی و کمی) تولید نکردهاند؟ و خب کسی هم پرسشی نمیکند که چرا؟
🆔 @hvasl_ir
2.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قیام خونین 17 شهریور سال 1357
🆔 @hvasl_ir
🔴 ماجرای نحوه معافیت سربازی سردار باقرزاده در شلوغی ایام ۱۷ شهریور
🔶 درچنین روزی و در اوج بهم ریختگی اوضاع شهر تهران که از کشتار۱۷ شهریور توسط رژیم منحوس پهلوی حسابی آشفته بود،براساس نوبت از قبل داده شده توسط بهداری ارتش شاه می بایست برای تکمیل سیراقدامات مربوط به معافیت پزشکی درتهران حضور می یافتم.
🔶خوب ازاول بنا نداشتم به سربازی شاه برم وخداهم کمک کرد تاضعف بینایی چشم مقدمه ای بشه برای درخواست معافیت پزشکی.
بوروکراسی اون زمان طوری بود که برای نوبت معاینه نهایی می بایست از شهرستان می آمدی تهران و خلاصه حسابی چند روز علاف میشدی
🔶من جای خاصی توی تهران نداشتم و فقط اخوی بدلیل اینکه دانشجوی علم و صنعت بود، اتاقی به اتفاق سه تا از دوستان دانشجو در نارمک کرایه کرده بود که اونجا می رفتم،
🔶با ورود من به خونه اخوی،صاحب خونه اخوی،به من گفت:چرا با این قیافه (ریش و کفش کتونی)اومدی؟
مگه نمیدونی رژیم همه رو میگیره؟!!
بعد هم توصیه کردکه :برو ریشت رو ازته بزن !
خیلی به حرفش اهمیتی ندادم وصبح روز ۱۹ شهریور در حالی که هنوز برخی از ساختمان ها از جمله فروشگاه زنجیره ای کوروش واقع در چهارراه کوکاکولا (پیروزی) وچندسینما درآتش قهر مردم انقلابی می سوخت؛
🔶در محل بهداری ارتش شاه واقع در چهارراه عزیزخان کمی بعداز بیمارستان نجمیه حاضرشدم
ناگهان با صفی طولانی مواجه شدم بدین صورت که: بعداز نخستین نفر، چندصدجوان مشمول وظیفه منتظر معافیت، از داخل حیاط بهداری که شبیه پادگانی بود به صف ایستاده بودندوصف بعداز چند دور پیچ و تاب ازحیاط به پیاده رو خیابان حافظ رسیده بود و در ادامه وارد کوچه بن بستی می رسید و از آنجا دوباره درپیاده روی خیابان حافظ امتداد پیداکرده بود، چاره ای نبود،با مصیبت تمام این صف مقدماتی برای نوبت گرفتن معاینه چشم رو طی کردم و رسیدم به سه چهارنفری که جلوی من و درمقابل یک جناب سرهنگ ایستاده بودند
🔶ایشون یعنی جناب سرهنگ درحالی که پرونده افراد روبررسی می کرد ودستوراتی به دستیارانی که در کنار او ایستاده بودندمی داد با یک حالت عصبی و بلند بلند غر می زد و هر چند لحظه یکبار فحش هایی رو نثار هویدا می کرد،با دیدن این صحنه متوجه شدم که طرف ،سناریوی تبرئه شاه ازحادثه ۱۷ شهریور رو داره اجراء میکنه
خوب که دقیق شدم دیدم تصریح هم میکنه و دائم اعلیحضرت رو مبراء از کشتار میکنه وقس علی هذا
حالا بنده شهرستانی غریب باقیافه آنچنانی (عکس بالا) توی این پادگان و محصور بین دهها مامور وسرباز و کادر ارتش شاه،باید با این جناب سرهنگ شاهنشاهی مواجه بشم،ودرحالی که بواسطه اینکه ازآداب نظامی و عناوین ونوع خطاب های نظامی ها هیچی نمیدونستم یهو درآستانه یک سوتی و آزمون بزرگ قرار گرفتم!
🔶 خلاصه نوبت به من رسید،طرف درحالی که هنوز غرولند می کرد،نگاهی به پوشه مدارک من کرد وگفت: شش تا عکس کم داره! بنده بی خبر ازآداب نظامی عنوانی رو که معمولا به سربازها خطاب می کنندرو به این سرهنگ بیچاره خطاب کردم و همین کافی بودتا ازشدت عصبانیت منفجربشه!
🔶 بهش گفتم : سرکار چند درچند باشه؟!!
با عصبانیت وصف نشدنی نگاهی به سر و بالایم کرد و درحالی که فهمیده بودپای ثابت تظاهرات علیه رژیم شاه هستم گفت: سرکار، باباته!
🔶 اندازه همون عکس خمینی که توی تظاهرات تو دستت می گیری!!!
هنوز جمله هاشو هضم نکرده بودم و اصلا نفهمیده بودم چرا از کلمه سرکار عصبانی شده وخلاصه آیا به امام توهین کرده که جوابش رو بدم یانه که دیدم یه بچه تهرونی داش مشتی زبر وزرنگ با لهجه تهرونی داش مشتی محکم جوابشو رو ازدو سه نفر پشت سر من داد و تکلیف رو ازمن ساقط کرد!
🔶 اون جوون بلافاصله بهش گفت: جناب سرهنگ ! عکس امام خمینی خیلی بزرگه، تو پرونده جا نمیشه!!!
🔶 گفتن این حرف همانا وخلاصه ازکوره در رفتن جناب سرهنگ همان وپسره بیچاره بود که بخاطر من به خطر افتاد و سریع از صف زد بیرون وصدای "آی بگیریدش آی این پسره پدر سوخته رو ای بگیردش"، بلند شد
🔶 اما اون زرنگتر ازاین حرف هابودو درحالی که همه دنبالش می کردند ناباورانه تونست خودش رو ازمهلکه نجات بده واز محوطه خارج بشه،
🔶لحظاتی بعد یه سرباز دیگه به من گفت:بابا عکس، یا سه در چهاره یا شش درچهار،ضمنا به سرهنگ نمیگن سرکار، میگن: جناب سرهنگ!!!
🆔 @hvasl_ir