🔴 تروریسم و امکان تماشاچی ماندن
🔺محمدعلی بیگی: یکی از شهروندان این ملک قهرمانپرور اخیرا در مصاحبه با یک تلویزیون اینترنتی گفته است که: «چرا باید با داعش یا امثال و اشباه او مواجه شد؟ مگر نمیشود در این منازعات تماشاچی ماند؟» کلیپ دیگری هم از نماینده اسبق مجلس و برادر یکی از روسایجمهور پیشین منتشر شده که میگوید: «با توجه به وضع فرهنگی و قومی و... ایران، داعش به ایران نخواهد رسید و اگر هم برسد کاری از پیش نخواهد برد بنابراین حضور ایران در منطقه یعنی در سوریه، عراق یا هرجایی مثل این، بیخود و بیجهت است یا لااقل نمیدانم چقدر موجه است.»
🔺 1 این سخنان، قولی علمی یا تحقیقی نیست بلکه یک زعم عمومی است که گاهی از زبان آدمی سیاسی بیرون میجهد و گاهی بر لسان یک شهروند جاری میشود. اما اولا: آیا مزاعم عمومی و همگانی را نباید آزمود؟ و ثانیا: آیا مزاعم همگانی بیاثر و هیچ و پوچند و نباید آنها را جدی گرفت؟
📌 برای مطالعه ادامه این یادداشت به لینک زیر مراجعه کنید
👇👇👇👇
http://hvasl.ir/content/48475
🆔 @hvasl_ir
حلقه وصل
📷 تصاویر منتشر نشده از شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد 📌 7 مهرماه سالروز شهادت این عالم بزرگوار 🆔 @h
✅ به مناسبت هفتم مهر ماه سالروز شهادت شهید هاشمی نژاد؛
📌 مروری بر زندگی و مبارزات شهید هاشمی نژاد/ از تبعید امام تا حادثه تروریستی هفتم مهرماه 60
http://hvasl.ir/content/48481
🆔 @hvasl_ir
🔴 محمدرضا شهبازی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام از حاشیه نگاری جلسه شب خاطره در حضور رهبر انقلاب می نویسد:
🔹 آخرین چیزی که قبل از خاموش کردن موبایل و تحویل دادنش نگاه می کنم، قیمت لحظه ای دلار است! محسن گفته اسمت رد شده و این بار بدون معطلی میآیی داخل. اما من که باور نکردهام ایستادهام و به بالا و پایین کردن کانال های خبری مشغولم تا صف میهمانان رد شوند و بعد سر فرصت بروم ، می ترسم اسمم رد نشده باشد و ضایع بشوم! حالم خوش نیست. ناراحتم و عصبانی. شاید هم کمی ترسان از اوضاع این روزها. این چه وضعش است؟ چه قرار است بشود؟ ما چه کار باید بکنیم؟ همینکه مثل بعضی ها در صف دلار و سکه نیستیم و پوشک احتکار نمی کنیم کافی است؟ هارت و پورت های این یکی دو روزه ترامپ در سازمان ملل چه میشود؟ ذهنم درگیر و خسته این سوال هاست. حالا من خیابان کشوردوست را آمده ام پایین تا بروم شب خاطره دفاع مقدس با حضور رهبر انقلاب. که چه بشود؟ لعنت بر شیطان!
🔹 محسن راست می گفت. این بار اسمم رد شده بود. سریع چشم از قیمت دلار می گیرم و موبایل را خاموش کرده و تحویل می دهم و میروم داخل. دارم خودخوری می کنم و راه میروم که مجدالدین معلمی از دور میآید. معاون هنری حوزه هنری شده جدیدا. با خنده می گوید «آقا بنویس ما رو راه ندادن» و میرود. بدجنس می شوم و دلم غنج می رود. اولین بار است که من دارم بدون معطلی میروم داخل و یکی دیگر را می بینم که باید اینور و آنور برود برای هماهنگیِ ورود. درِ بعدی را هم راحت رد می کنم؛ مثل آقاها! دیگر واقعا باورم شده برای خودم کسی هستم... اما یکدفعه یک نفر سر می رسد و با خنده، خودکار و دسته کاغذها را از دستم می گیرد: «داخل همه چیز هست. هم خودکار هم کاغذ». توضیح می دهم که برای حاشیه نویسی آمده ام و بدون اینها ول معطلم. می رود و من هم میروم داخل. دوباره غم دلار و... یادم می آید. اعصابم میریزد بهم. بدون خودکار و کاغذ دقیقا چه غلطی کنم من؟ شروع می کنم التماس کردن به حافظه ام که یاری کن و حاشیه ها را حفظ کن و آنقدر متکی به کاغذ نباش و از اینجور حرف ها که حافظهام میزند روی دوشم و وقتی برمی گردم می گوید با منی؟ قیافهاش را که میبینم خودم شرمنده می شوم!
🔹 داخل حسینیه میروم دنبال کاغذ و خودکار و گیر میآورم. همه جور آدمی در حسینیه نشسته است. انواع اقسام نظامیها با لباسهای رسمیشان. افرادی با لباسهای محلی جنوبی و بلوچی و کردی و... . هنرمندها هم هستند. شهریار بحرانی را میبینم. بعدا موقع نماز دیدم که نمازش را نشسته خواند. نشنیده بودم کسالت داشته باشد... حیف. معلمی را میبینم که وارد شده است. دکتر کوشکی وسط جمعیت نشسته است. پیرمردی در هیبت حاجی بخشی خدابیامرز دارد شعر میخواند و صلوات میگیرد. گلعلی بابایی دارد نویسنده ها را از میان جمعیت جدا میکند و میبرد جلو؛ یحتمل برای اینکه در چند دقیقه قبل از نماز، با آقا گپی بزنند و کتابشان را بدهند.
🔹 موقع نماز برادران اهل سنت را بین صفوف می بینم. بعد از نماز راه میفتم میروم وسط جمعیت که هم آقا را ببینم و هم تریبون را. جاگیر که می شوم، دستی می خورد روی شانهام. برمی گردم؛ جعفر دهقان است! بازیگر. چقدر پیر شده. میگوید «صاف اومدی نشستی جلوی این بنده خدا». به جانبازی که کنارش است و من دیدش را کور کردهام اشاره میکند. بلند می شود و جایم را عوض می کنم.
🔹 بعد از سخنرانی حضار نوبت آقا می شود. آقا ساعت جیبی را در می آورند و نگاه می کنند: «ساعت بیست دقیقه به دهه؛ حالا من هیچی ولی شما احتمالا بعضی هاتون خسته شدید و نمیشه اذیتتون کرد».
🔹 آقا از صحنه ای که دفاع مقدس از جهان ترسیم کرد حرف می زنند. از اینکه یک طرف جنگ حتی نمی توانست سیم خاردار بخرد و طرف مقابل مدرنترین تجهیزات را داشت. اینکه از همین اروپایی ها می گوید که الان بخاطر اتهام استفاده از سلاح شیمیایی چه «قرشمال» بازی هایی در می آورند اما آن روز خودشان سلاح شیمیایی دادند به صدام که نه فقط در جبهه ها که در شهرها هم استفاده کند. آقا از جنگ تبلیغاتی دوران دفاع مقدس می گوید که نمیگذاشت صدای ما به جایی برسد. آقا از لزوم ترویج و انتشار این واقعیتها میگوید.
🔹 انگار آقا دارند با من حرف میزنند. سرم را انداخته ام پایین. رویم نمیشود بلند کنم. میترسم آقا واقعا زل زده باشند در چشمهای من و این حرفها را بگویند! آقا اینجور ادامه میدهند: «اگر صدای شهیدان را بشنویم ما هم خوف و حزنمان برطرف خواهد شد و بهجت و شجاعت و اقدام را به ارمغان خواهد آورد...»
🔹 بیرون از جلسه به این حرف ها فکر می کنم. دنیای استکبار با تمام توانش جلوی ما ایستاده است. اوضاع ممکن است سخت هم به نظر برسد. اما دفاع مقدس نشان داد ما میتوانیم. به ماهی های لجنخوار اروند فکر می کنم. به جوان دست قطع شده پل ماهوت. بایدصدای شهیدان رابشنوم نه کانال های خبری که قیمت دلار را لحظه ای اعلام می کنند.
🆔 @hvasl_ir
⛔ چالش شهریههای میلیونی مدارس لوکس تهران در گفتگو با دبیران اتحادیههای دانشجویی؛
❌ مشکل مدارس لوکس آنجایی است که صاحبانشان از مدیران جمهوری اسلامی هستند
📌چگونه میتوانند خودشان را خارج از حکومت اسلامی بدانند و مدارسی غیرانتفاعی با عناوینی چون مدارس اسلامی، مدارس ویژهی توسعه و پیشرفت آیندهی انقلاب اسلامی تاسیس کنند، برعکس باید کارنامهی این افراد بررسی شود که چه میزان از اندیشههایی را که درموردش صحبت میکنند توانستهاند.
🔺گرچه فی نفسه به کسانی که در این مدارس مشغول تحصیل هستند اشکالی وارد نیست اما جالب اینجاست که اینگونه مجموعه های آموزشی گرانقیمت عموماً توسط بزرگان دو جریان سیاسی عمده تاسیس و اداره می شود.
👇👇👇👇👇👇👇
http://hvasl.ir/content/48482
🆔 @hvasl_ir