🔴 محمدرضا شهبازی در صفحه شخصی خود در اینستاگرام از حاشیه نگاری جلسه شب خاطره در حضور رهبر انقلاب می نویسد:
🔹 آخرین چیزی که قبل از خاموش کردن موبایل و تحویل دادنش نگاه می کنم، قیمت لحظه ای دلار است! محسن گفته اسمت رد شده و این بار بدون معطلی میآیی داخل. اما من که باور نکردهام ایستادهام و به بالا و پایین کردن کانال های خبری مشغولم تا صف میهمانان رد شوند و بعد سر فرصت بروم ، می ترسم اسمم رد نشده باشد و ضایع بشوم! حالم خوش نیست. ناراحتم و عصبانی. شاید هم کمی ترسان از اوضاع این روزها. این چه وضعش است؟ چه قرار است بشود؟ ما چه کار باید بکنیم؟ همینکه مثل بعضی ها در صف دلار و سکه نیستیم و پوشک احتکار نمی کنیم کافی است؟ هارت و پورت های این یکی دو روزه ترامپ در سازمان ملل چه میشود؟ ذهنم درگیر و خسته این سوال هاست. حالا من خیابان کشوردوست را آمده ام پایین تا بروم شب خاطره دفاع مقدس با حضور رهبر انقلاب. که چه بشود؟ لعنت بر شیطان!
🔹 محسن راست می گفت. این بار اسمم رد شده بود. سریع چشم از قیمت دلار می گیرم و موبایل را خاموش کرده و تحویل می دهم و میروم داخل. دارم خودخوری می کنم و راه میروم که مجدالدین معلمی از دور میآید. معاون هنری حوزه هنری شده جدیدا. با خنده می گوید «آقا بنویس ما رو راه ندادن» و میرود. بدجنس می شوم و دلم غنج می رود. اولین بار است که من دارم بدون معطلی میروم داخل و یکی دیگر را می بینم که باید اینور و آنور برود برای هماهنگیِ ورود. درِ بعدی را هم راحت رد می کنم؛ مثل آقاها! دیگر واقعا باورم شده برای خودم کسی هستم... اما یکدفعه یک نفر سر می رسد و با خنده، خودکار و دسته کاغذها را از دستم می گیرد: «داخل همه چیز هست. هم خودکار هم کاغذ». توضیح می دهم که برای حاشیه نویسی آمده ام و بدون اینها ول معطلم. می رود و من هم میروم داخل. دوباره غم دلار و... یادم می آید. اعصابم میریزد بهم. بدون خودکار و کاغذ دقیقا چه غلطی کنم من؟ شروع می کنم التماس کردن به حافظه ام که یاری کن و حاشیه ها را حفظ کن و آنقدر متکی به کاغذ نباش و از اینجور حرف ها که حافظهام میزند روی دوشم و وقتی برمی گردم می گوید با منی؟ قیافهاش را که میبینم خودم شرمنده می شوم!
🔹 داخل حسینیه میروم دنبال کاغذ و خودکار و گیر میآورم. همه جور آدمی در حسینیه نشسته است. انواع اقسام نظامیها با لباسهای رسمیشان. افرادی با لباسهای محلی جنوبی و بلوچی و کردی و... . هنرمندها هم هستند. شهریار بحرانی را میبینم. بعدا موقع نماز دیدم که نمازش را نشسته خواند. نشنیده بودم کسالت داشته باشد... حیف. معلمی را میبینم که وارد شده است. دکتر کوشکی وسط جمعیت نشسته است. پیرمردی در هیبت حاجی بخشی خدابیامرز دارد شعر میخواند و صلوات میگیرد. گلعلی بابایی دارد نویسنده ها را از میان جمعیت جدا میکند و میبرد جلو؛ یحتمل برای اینکه در چند دقیقه قبل از نماز، با آقا گپی بزنند و کتابشان را بدهند.
🔹 موقع نماز برادران اهل سنت را بین صفوف می بینم. بعد از نماز راه میفتم میروم وسط جمعیت که هم آقا را ببینم و هم تریبون را. جاگیر که می شوم، دستی می خورد روی شانهام. برمی گردم؛ جعفر دهقان است! بازیگر. چقدر پیر شده. میگوید «صاف اومدی نشستی جلوی این بنده خدا». به جانبازی که کنارش است و من دیدش را کور کردهام اشاره میکند. بلند می شود و جایم را عوض می کنم.
🔹 بعد از سخنرانی حضار نوبت آقا می شود. آقا ساعت جیبی را در می آورند و نگاه می کنند: «ساعت بیست دقیقه به دهه؛ حالا من هیچی ولی شما احتمالا بعضی هاتون خسته شدید و نمیشه اذیتتون کرد».
🔹 آقا از صحنه ای که دفاع مقدس از جهان ترسیم کرد حرف می زنند. از اینکه یک طرف جنگ حتی نمی توانست سیم خاردار بخرد و طرف مقابل مدرنترین تجهیزات را داشت. اینکه از همین اروپایی ها می گوید که الان بخاطر اتهام استفاده از سلاح شیمیایی چه «قرشمال» بازی هایی در می آورند اما آن روز خودشان سلاح شیمیایی دادند به صدام که نه فقط در جبهه ها که در شهرها هم استفاده کند. آقا از جنگ تبلیغاتی دوران دفاع مقدس می گوید که نمیگذاشت صدای ما به جایی برسد. آقا از لزوم ترویج و انتشار این واقعیتها میگوید.
🔹 انگار آقا دارند با من حرف میزنند. سرم را انداخته ام پایین. رویم نمیشود بلند کنم. میترسم آقا واقعا زل زده باشند در چشمهای من و این حرفها را بگویند! آقا اینجور ادامه میدهند: «اگر صدای شهیدان را بشنویم ما هم خوف و حزنمان برطرف خواهد شد و بهجت و شجاعت و اقدام را به ارمغان خواهد آورد...»
🔹 بیرون از جلسه به این حرف ها فکر می کنم. دنیای استکبار با تمام توانش جلوی ما ایستاده است. اوضاع ممکن است سخت هم به نظر برسد. اما دفاع مقدس نشان داد ما میتوانیم. به ماهی های لجنخوار اروند فکر می کنم. به جوان دست قطع شده پل ماهوت. بایدصدای شهیدان رابشنوم نه کانال های خبری که قیمت دلار را لحظه ای اعلام می کنند.
🆔 @hvasl_ir
⛔ چالش شهریههای میلیونی مدارس لوکس تهران در گفتگو با دبیران اتحادیههای دانشجویی؛
❌ مشکل مدارس لوکس آنجایی است که صاحبانشان از مدیران جمهوری اسلامی هستند
📌چگونه میتوانند خودشان را خارج از حکومت اسلامی بدانند و مدارسی غیرانتفاعی با عناوینی چون مدارس اسلامی، مدارس ویژهی توسعه و پیشرفت آیندهی انقلاب اسلامی تاسیس کنند، برعکس باید کارنامهی این افراد بررسی شود که چه میزان از اندیشههایی را که درموردش صحبت میکنند توانستهاند.
🔺گرچه فی نفسه به کسانی که در این مدارس مشغول تحصیل هستند اشکالی وارد نیست اما جالب اینجاست که اینگونه مجموعه های آموزشی گرانقیمت عموماً توسط بزرگان دو جریان سیاسی عمده تاسیس و اداره می شود.
👇👇👇👇👇👇👇
http://hvasl.ir/content/48482
🆔 @hvasl_ir
🎬«به وقت شام» مسافر لبنان شد
🔸فیلم سینمایی «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا از روز پنجشنبه ۱۱ اکتبر (۱۹ مهر ماه) به مدت یک ماه در کشور لبنان به روی پرده می رود.
🔸مراسم افتتاحیه این فیلم در لبنان روز دوشنبه ۸ اکتبر (۱۶ مهر ماه) با حضور مسئولان و هنرمندان در شهر بیروت برگزار میشود.
🆔 @hvasl_ir
حلقه وصل
📸 تصویری از دیدار خانم فرنگیس حیدرپور شیرزن کرمانشاهی با رهبرانقلاب در روز ورود آیتالله خامنهای به
🔰 بازخوانی ماجرای دیدار فرنگیس حیدرپور شیرزن کرمانشاهی با رهبر انقلاب
👈 در روز ورود آیتالله خامنهای به گیلانغرب؛ ۲۳مهرماه ۱۳۹۰
🔻 سال ۵۹ است. عراقیها از مرزهای ایران رد شدهاند و شهر، خالی از سکنه شده است. خانمی که چند دقیقه پیش هشت نفر از اقوامش جلوی چشمش شهید شدهاند، با پدرش به روستا آمده تا کمی آذوقه بردارد و برگردد به کوههای اطراف. اما با سه نیروی اشغالگر بعثی برخورد میکند. پایان این ماجرا، یک جسد بعثی است و یک اسیر بعثی و یک بعثی دیگر که فرار کرده و زنی که تمام این کارها را با یک «تبر» انجام داده است و حالا دارد سرباز بعثی اسیر شده و تمام تجهیزات همراهش را تحویل پاسداران انقلاب اسلامی میدهد.
🔹️ حالا بیش از ۳۰ سال از آن روز گذشته و «فرنگیس حیدرپور» شده است نماد زنان شجاع ایرانی. مجسمهاش را با همان تبر معروفش در میدان شهر گیلانغرب نصب کردهاند؛ هرچند خیلیها، اسم این نماد کشورشان را نمیدانند و او را به نام «خانومِ تبری» میشناسند. او در شهرش معروف است به «فرنگیس» و شده افتخار زنان و دختران شهر.
🔸️ سال ۹۰ است و رهبر آمده گیلانغرب. عدهای آمدهاند به استقبال و «فرنگیس» خانم هم. همین که اسمش را به رهبر میگوید، دیگر نیازی نیست از کارش بگوید؛ آقا شروع میکنند سیر تا پیاز ماجرا را برای اطرفیان تعریفکردن. فرزند «خانوم تبری» الان ۲۵ساله است و به من میگوید مثل مادرش شیرزنی است که به هیچ دشمنی اجازه چپ نگاهکردن به کشورش را نمیدهد. و همه دختران و زنان گیلانغربی هم همین طور هستند. زنانی که مردانگی از وجودشان میبارد. نه فقط گیلان غرب، بلکه از اسلامآباد گرفته تا سرپلذهاب و قصرشیرین و خلاصه تمام شهرهای مرزی. و حتی غیر مرزی.
🔺️ این را در همان حضور کوتاه در شهر هم میتوان فهمید. از شعرخوانی زیبای دختربچه ۸ساله در استقبال از رهبرش، با آن تکان دادنهای دستان که متنی طولانی را با مهارت تمام میخواند. از شور شعار دادن زنان در استقبال از مقتدایشان؛ که در شعار دادن و حتی تکبیر گفتن از مردان پیشی میگیرند. از زنانی که بیرون از ورزشگاه روی پلههای یک ساختمان رفتهاند؛ بلکه از آن فاصله دور هم که شده امامشان را ببینند.
📣 رهبر انقلاب در دیدار اخیر شب خاطره دفاع مقدس به این زن کرمانشاهی اشاره کردند.
🆔 @hvasl_ir
آقای وزیر بهداشت گفته: آیا مردم حاضرند برای دو سال طول عمر بیشتر یک نفر یک میلیارد هزینه کنیم؟
بله برای تک تک ثانیه های نفس کشیدنشون
#جانبازان_شیمیایی
🆔 @hvasl_ir