*تقویم عاشورا*
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»، واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجري شمسی میشود.
تاریخ شمسی هم مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و میشود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرفهای مقتلنویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
*روز عاشورا چگونه گذشت؟*
در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳-+ دقیقه اختلاف میتواند داشته باشد) را استخراج کردهایم و روایات مقتلنگارها را با این ساعتها تنظیم کردهایم.
*۵:۴۷ اذان صبح*
امام(ع) بعداز نماز صبح، برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب...
خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعداز نماز صبح، به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
*حدود ساعت ۶:۰۰*
امام حسین(ع) دستور دادند تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با خار بوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند.
*طلوع آفتاب*
کمی بعد از طلوع آفتاب، امام(ع) سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. رو به روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و فضایل خودش، پدر و برادرش را یادآوری فرمودند و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشتهاند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟
آنها انکار کردند!
امام(ع) نامههایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کردهاست.
یکی از سران جبههی مقابل، از امام(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمیپذیرد و آنها را از جنگ مقابله با پسر پیامبر(ص) نمیرهاند؟
اینجا بود که امام(ع)، آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه...
فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده! ذلت از ما دور است.»
سخنرانی امام(ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیدهاست.
*حدود ساعت ۸:۰۰*
بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت، به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» (آقای قرآن خوانهای کوفه بود _ الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان، سخنان مشابهی گفتند.
بعداز سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر دادند.
چند نفری دچار تردید شدند! از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.
بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
*حدود ساعت ۹:۰۰*
روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل میکند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد.
اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد:
«نزد عبیدالله، شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.»
بعداز انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند:
«اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.»
چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمیدانیم. تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شدهاست.)
*حدود ساعت ۱۰:۰۰*
بعد از تیراندازی، «یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن، در ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود:
«به گمانم حریف کشندهای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع کردند.
همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.
بعداز عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)، تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کردهاست.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت.
امام(ع) او را دعا کرد.
👇👇👇👇
🆔 @hvasl_ir
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
*حدود ساعت ۱۱:۰۰*
بعداز این حملات، امام(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.
اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند که کسی از بنیهاشم به میدان برود.
انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند.
بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند.
یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم.
مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار، هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.
*اذان ظهر*
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد.
چون که نوشتهاند، امام(ع) خطاب به اصحاب فرمودند:
یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم.
یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمیشود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر میکنی نماز شما قبول میشود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمیشود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد.
امام(ع) از شهادت حبیب متأثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو میگذارم.»
امام(ع) نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند.
نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»
*حدود ساعت ۱۳:۰۰*
۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند.
بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر(س) بود.
البته الفتوح، عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خواندهاست. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانهای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود:
«ای پسرعموهای من، بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»
*حدود ساعت ۱۴:۰۰*
عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند.
عباس(ع) اجازه میدان خواست، اما امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمهها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت، در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام(ع) برای دومین بار، بعداز مرگ برادر عزیزش، گریه کرد و فرمود:
«اکنون دیگر پشتم شکست.»
*حدود ساعت ۱۵:۰۰*
امام(ع) به طرف خیمهها برگشت تا خداحافظی کند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنهاش نکنند.
وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخوارهاش علی اصغر(س) را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.
امام(ع) به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان میشد. بعضی تیر میانداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب میکردند.
شمر و ۱۰ نفر به مقابله با امام(ع) آمدند.
بعداز شهادت امام(ع)، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.
در مقاتل نوشتهاند: زمانی که امام(ع) در آستانه شهادت بود، کسی جرأت نمیکرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان (ذوالجناح) متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن(ع) دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند:
«خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»
*۱۶:۰۶ مقارن با اذان عصر*
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفتهاند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایعنگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین(ع) کشته شود، شنیدم که میگفت:
«به خدا پس از من، کسی را نخواهید کشت که خداوند از کشتن او، بیش از کشتن من بر شما خشم آرد.»
گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما! منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!»
گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام(ع) فرو برد...
*حدود ساعت ۱۷:۰۰*
بعداز شهادت امام(ع)، عدهای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشتهاند تمام این افراد، بعدها به مرضهای لاعلاج دچار شدند.
غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبان برای خیمهها گذاشت.
👇👇👇👇
یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بنمطاع بعداز شهادت امام(ع) به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام(ع) جنگید تا شهید شد.
*نزدیک غروب آفتاب*
سر امام(ع) را از بدن جدا میکنند و به خولی میدهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد.
آنگاه، به دستور عمر سعد، بر بدن مطهر امام(ع) و یارانش اسب میدوانند تا استخوانهایشان هم خرد شود.
*۱۸:۴۹ مقارن با اذان مغرب*
داستان روز غمانگیز عاشورا، اینطور تمام میشود! در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را میداده، سنان بن انس بین مردم میتاخته و رجز میخوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید! چرا که من بهترین مردمان را کشتهام!»
🆔 @hvasl_ir
#هواشناسی
🌧پنجشنبه و جمعه با تقویت جریانات شمالی بر روی دریای خزر ضمن مواج شدن دریا، بارش در سواحل این منطقه نیز تقویت میشود.
🌦طی این دو روز در برخی مناطق شمالی استان های آذربایجان شرقی و غربی ارتفاعات البرز شرقی و خراسان شمالی نیز رگبار پراکنده باران گاهی با رعد و برق و وزش باد پیش بینی می شود.
🌧شنبه بارش در سواحل دریای خزر از ارتفاعات البرز مرکزی و همچنین خراسان شمالی ادامه خواهد داشت و از اواخر وقت این روز از میزان اراکی در این مناطق کشور کاسته می شود.
💨از امروز تا ابتدای هفته آینده در برخی مناطق شرق کشور افزایش سرعت باد پیش بینی می شود که در منطقه زابل در بعضی ساعات همراه با خیزش گرد و خاک خواهد بود.
🌤آسمان تهران امروز صاف تا کمی ابری گاهی وزش باد پیش بینی میشود.
🆔 @hvasl_ir
☑ حسینیه حلقه وصل/ 11
⚫ بگذارید بمانم به برش یک امشب/ تا نگویند بر این کشته عزاداری نیست
📌 آیا می شود رنج و سوز و مصیبت باز ماندگان حضرت را در آن شب بیان کرد ویا حتی تصور نمود؟ آیا کسی درک می کند که دیدگان خونفشان عمه امام زمان علیه السلام و اهل بیت چقدر و چگونه برآن حضرت گریستند؟ آیا می تواند تصویر کند که آه و ناله سوزناک آن عزیزان چگونه بوده است؟
http://hvasl.ir/news/99596
🆔 @hvasl_ir
✅ پدر « #دختر_آبی» اعلام کرد:
♨ هیچ حکمی برای دخترم صادر نشده بود
💢 با این وجود برخی افراد در اقدامی عجیب در حالی که طبق اعلام دستگاه قضا هیچ حکمی درباره این دختر صادر نشده بود، حتی از صدور حکم 6 ماه حبس برای این دختر خبر داده و خودسوزی این دختر را به همین حکم خیالی نسبت دادند. حتی با استفاده از تصویر یک دختر دیگر به جای دختر فوت شده سعی در تحریک احساسات جامعه داشتند.
http://hvasl.ir/news/99608
🆔 @hvasl_ir
✅ در آستان مقدس امامزاده جعفر(ع)؛
💢 تجمع بزرگ رهروان زینبی
📌 تجمع بزرگ رهروان زینبی ویژه ی بانوان یزدی فردا 21 شهریورماه در آستان مقدس امامزاده جعفر(ع) صورت می گیرد.
http://hvasl.ir/news/99613
🆔 @hvasl_ir
🔻 پیشنهاد علیرضا پناهیان برای پیادهروی اربعین
🌀 بیایید مسیر پیادهروی را از «مسجد سهله» آغاز کنیم
🔹 همانطور که زندگیِ ما، جامعۀ ما و سیاست ما باید امامزمانی باشد، روضۀ امامحسین(ع) و اربعینِ ما هم باید امامزمانی باشد؛ یعنی با امامزمان(ع) و ظهور، پیوند داشته باشد.
🔹 بیایید امسال، پررنگتر از هرسال، اربعین و این پیادهروی باشکوه و باعظمت را با امامزمان(ع) پیوند بزنیم. اساساً هم این پیوند وجود دارد، کمااینکه در زیارت اربعین میخوانیم: «وَ نُصرَتی لَکُم مُعدَّة» من آمدهام شما را یاری کنم؛ یعنی من آمدهام فرزند امامحسین(ع) را یاری کنم.
🔹 نمیشود که ما غصهدار خودِ امامحسین(ع) باشیم اما با فرزند ایشان-که پشت پردۀ غیبت است- کاری نداشته باشیم! نمیشود که ما سوگوار گذشتۀ اهلبیت(ع) باشیم اما به آیندۀ ایشان و ظهور آخرین امام، کاری نداشته باشیم!
🔹 عدهای از رفقا که برای اربعین برنامهریزی میکردند، دور هم جمع شدند و گفتند: ما امسال پیادهروی را از «مسجد سهله» شروع میکنیم؛ یعنی جایی که بناست خانۀ امامزمان(ع) باشد! به نظرم این پیشنهاد بسیار خوبی است؛ برای آنهایی که توفیقش را پیدا کنند.
👤علیرضا پناهیان
🚩دانشگاه امامصادق(ع)- ۹۸.۶.۹
🆔 @hvasl_ir
✅ در ماه محرم و صفر؛
💢 جلسات هفتگی کانون رهپویان وصال با نوای مهدی سلحشور و مهدی رسولی
📌 اطلاعیه جلسات هفتگی هیئت کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز در محرم و صفر منتشر شد.
http://hvasl.ir/news/99630
🆔 @hvasl_ir
✅ نگاهی به دومین ساخته در حال اکران راما قویدل
🔴 یک قصه لاغر که نام «چاقی» بر آن نهادهاند!
💢 دومین فیلم راما قویدل پس از پنج سال به نمایش درآمد. دلیل اینکه چرا از سال ۹۳ این فیلم نتوانسته اکران شود معلوم نیست.
💢 مهمترین ضعفی که فیلم چاقی دارد از فیلمنامه میآید. احتمالاً چاقی قرار بوده یک تلهفیلم باشد و بعد تبدیل به یک فیلم سینمایی شده، اما از آنجایی که قویدل کارگردانِ تلویزیونی است با همان متر و معیار سراغ ساخت فیلم بلند آمده و به نظر میرسد از نظر تایمینگ (زمان فیلم) نتوانسته به سینما نزدیک شود به همین دلیل ما با فیلمی مواجهیم که از نظر محتوایی دچار ضعف است و همین ضعف به ساختار هم آسیب رسانده است. چاقی فیلمِ سینما نیست، قصهای لاغر و کم جان دارد، شخصیتپردازیها الکن و ناقص هستند، بسترسازی و قالب داستانیاش تکراری است و فیلمساز تلاشی برای کیفیت موضوع نکرده است چراکه چاقی نیاز به دوبارهنویسی فیلمنامه داشته و امتناع از این کار این اثر را تبدیل به یک فیلم موقعیتمحور تکراری کرده که نمونه آن را بارها دیدهایم که از آن جمله میشود به فیلم زندگی خصوصی حسین فرحبخش اشاره کرد.
💢 اساساً فیلم چاقی پیش از اینکه مسئله آن خیانت باشد یک اثر انسانی است و این برای مخاطب تا حدی قابل درک است، اما عناصر دراماتیک در گرهافکنی و رویارویی شخصیت اول با بحران غیرقابل تصور است. فیلمساز طرح موضوع کرده، اما از نشان دادنِ دلایل طفره رفته است، حالا مخاطب از کدام زاویه باید چاقی را ببیند، آیا موضوع اصلی فیلم چاق بودنِ امیر است؟ یا خیانتِ امیر به همسرش؟ در فیلم دلایل منطقی برای عاشق شدن امیر به مخاطب ارائه نمیشود، در همان اوایل فیلم همه چیز خوب پیش میرود و امیر رابطه خوبی با همسرش دارد، رستوران نرفتن در شب سالگرد ازدواج یا تیکه انداختن بهار به امیر به دلیل چاقی که اساساً اهانتی رخ نمیدهد نمیتواند دلیلی برای خیانت باشد، حالا اضافه کنید که امیر از نوشین دل خوشی ندارد، چرا؟ ما نمیدانیم! چطور یک باره با یک صدای ضبط شده دلباخته نوشین میشود؟ چه دلیل منطقی دارد؟
💢 فیلمساز سعی کرده فیلمی در ارتباط با مشکلات زناشویی بسازد، اما عملاً هیچ مشکلی در فیلم روایت نمیشود و خیانتِ امیر به همسرش تعمدی است. قویدل میتوانست مسئله چاقی امیر را پررنگ کند که دلیل مهمی باشد برای دعواهایشان، اما روابط آدمها گل و بلبل است و مخاطب نمیداند چه کمبود یا حفرهای در زندگی امیر به وجود آمده که او به زن دیگری فکر میکند.
💢 فیلم شخصیتپردازی ندارد. امیر به عنوان کاراکتر اصلی حرفهاش معرفی میشود او صداگذار است، رامین هم دوست ۲۰ ساله اوست که فیلمساز است، اما حتی یک پلان از فیلمی که ساخته به مخاطب نشان داده نمیشود، نوشین در دفتر رامین چه کاری انجام میدهد؟
💢 در سکانس بعد حدس میزنیم که نوشین پرستار یک آدم سالخورده است، همان شب امیر ترجیح میدهد به جای اینکه به خانهاش برود در دفتر کارش شب را صبح کند و تلفنی به همسرش دروغ میگوید، این همه الکنگویی و نبود علت و معلول در روابط چه دلیلی دارد؟ فیلمساز چرا از منطق فراری است و نمیتواند تصویرِ درستی از گسستگی روابط زناشویی به مخاطب نشان بدهد؟ فیلمساز حتی نمیگذارد مخاطبش بفهمد امیر در استودیو به نوشین چه میگوید که او یک باره میرود و در چند سکانس جلوتر برای امیر ناز و عشوه میکند! موضوع درد پای امیر چه کمکی به فیلم میکند؟ همچنین دعوای او با همسایهاش یا در باشگاه بدنسازی؟! اساساً این نکات چیزی را به فیلم اضافه یا کم نمیکند، فقط نشان میدهد این فیلمنامه بر اساس نگرش غیرسینمایی نوشته شده و به همین دلیل چاقی با چراهای بیش از حدی مواجه شده که هیچ پاسخی به آنها داده نمیشود
💢 رابطه امیر و همسرش مشخص نمیشود، هیچ گفتوگویی میان آنها شکل نمیگیرد و مخاطب با سؤالهای بیجوابی از سینما خارج میشود. چاقی را نمیشود به عنوان یک اثر سینمایی پذیرفت، این فیلم در محتوا و ساختار با ضعفهای زیادی همراه است و اساساً فیلمی است که انگار کوتاه شده، منطق در بافتِ محتوایی فیلم به شدت مجهول است، به همین دلیل فیلم چاقی ممکن است تنها بتواند برای ۹۰ دقیقه وقت مخاطب را پر کند وگرنه کارکرد مهمی در سینما و عنصر تاثیرگذاری روی مخاطب در آن دیده نمیشود و پس از پایان از ذهن مخاطب برای همیشه پاک میشود، نکته مثبتی نیز به لحاظ هنری نمیتوان یافت. از نظر بازیها علی مصفا همان همیشگی است، اما با فیزیک چاقتر که البته ویژگی محسوب نمیشود چراکه کارکردی برای فیلم ندارد، بازیگران دیگر هم نتوانستهاند نقشِ مستقل و منسجمی را ایفا کنند.
🆔 @hvasl_ir