تو مسیر پیاده روی اربعین بودم

یه موکب معروفی به اصرار یکی از رفقا که خادم اونجا بود چند ساعتی استراحت کردم

یه پسره ۱۷ یا ۱۸ساله رو دیدم از خادمین موکب

که از موکب در اومد رفت تو مسیر پیاده روی

یه دختری هم از یه موکب دیگه با دو اومد سمتش و خلاصه کلی خوش بش باهم کردن دست همو گرفت و رفتن

چنان عاشقانه با عشوه هم حرکت میکردن که آدم نگاه اینا میکرد شرمش میشد مذهبیه

خلاصه رفتن و برگشت من داشتم استراحت میکردم دختره رفت! پسره اومد تو موکب!

یکم شک کردم آخه به سنشون نمیخورد متاهل باشن به رفیقم گفتم بیا اینو می‌شناسی؟ متاهله؟ گفت نه بابا اینو که پفکش هم باباش میگیره

گفتم بابا من همین الان دیدمش با یه دختری چنان عاشقانه حرکت میکردن که انگار ده ساله باهم زن و شوهرن!

گفت نه بابا این دختره دوستش بود... اون اینجا خادمه حیف اسم خادم دختره هم یه موکب بغل ما! اینا باهم قرار دارن هرشب این ساعت

پسره گفته به نیت حضرت زینب پای برهنه هرشب چند عمود میریم و برمیگردیم

الان که دارم میگمش یاد اون لحظه می افتم قلبم تپش میگیره درد میکنه!