eitaa logo
ایران جوان بمان
6.3هزار دنبال‌کننده
941 عکس
640 ویدیو
13 فایل
🔹محتوای ویژه فرزندآوری و جمعیت، ازدواج، همسرداری، تربیت فرزند و.. ایتا | روبیکا | آپارات 🆔 @iranjavanbeman_ir 🌐 iranjavanbeman.ir 👤ادمین: @admin_ijb
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 💥 3️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻 اصلا حساب کتاب‌های خدا با ما خیلی فرق می‌کند. مثلاً ما فکر می‌کنیم فقط با درآمد کسب کردن رزق‌وروزی مان بیشتر می‌شود اما در روایت داریم با صدقه دادن، رزق‌وروزی را به سوی خود جلب کن یا صله رحم و مهمانی دادن، رزق‌وروزی را زیاد می‌کند. به‌صورت ظاهر، صدقه دادن و مهمانی دادن اموال ما را کم می‌کند، اما قاعده خدا انگار این‌طور است که می‌خواهد ایمان به غیب ما بیشتر شود و ما به او و رازق بودن او باور داشته باشیم. چند سالی از ازدواجمان می‌گذشت. وضع مالی خوبی نداشتیم. ماشین و خانه که آرزو بود، حقوقمان هم به نیمه ماه نرسیده تمام‌شده بود و هیچ پیشرفتی در زندگی نمی دیدیم. تااینکه با تولد تک‌تک فرزندانم وضع مالی ما هم به‌جای این‌که با حساب کتاب دنیایی، بدتر شود و زندگی بااین‌همه گرانی و تعداد فرزندان بیشتر، بر ما تنگ‌تر شود، بهتر هم شد! الان بعد از گذشت دوازده سال از تولد اولین فرزندم، خدا را شکر هم خانه داریم، هم ماشین، وضع مالی هم بد نیست. خوب که نگاه کنیم می‌بینیم اطرافمان پر است از این نمونه‌ها که با تولد فرزندانشان یا شغل بهتری پیدا کرده‌اند یا ماشین خریده‌اند یا خانه‌دار شده‌اند یا وضع مالی بهتری پیدا کرده‌اند. پس به این آیه قرآن باور داشته‌باشیم که خدا در سوره اسرا فرمود: فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما آن‌ها و شما را روزی می دهیم. 🔺🔺🔺 ╭━━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━━╮ https://iranjavanbeman.ir ╰━━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━━╯
💥 💥 5️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻 نارگیلی که از دست خدا گرفتم میخوام براتون یه خاطره باور نکردنی بگم😁 به برکت پسری👶🏻 که خدا بهمون داد از خونه 60 متری طبقه چهارمی اونم بدون آسانسور، منتقل شدیم به یه خونه دو خوابه بزرگتر که یه حیاط مشترک با واحد مجاورمون داشت☺️ اما این تازه آغاز ماجراست و من میخوام شما رو ببرم به چند سال بعدش⏳که پسر کوچولوی من تقریباً 4سالش شده بود⤵️ اون موقع ها خیلی مراقب خورد و خوراک مون بودیم و سعی می کردیم بیشتر از چیزهای طبیعی🍎🍇🍗🍖🍳 مصرف کنیم . به خاطر همین هم هر وقت میرفتم میوه فروشی، از پسرم میپرسیدم چی دوست داری و براش میخریدم.یه بار که رفتیم میوه فروشی پرسیدم: 🧔🏻بابا جون چی دوست داری❓ 👶🏻نارگیل 🧔🏻مطمئنی چیز دیگه ای نمیخوای⁉️ 👶🏻بله باباجون. نارگیل میخوام❗️ 🧔🏻باشه یوقت دیگه. آخه باباجون نارگیل الان خیلی گرون شده😔 👶🏻چشم😭 همون روز بود یا یکی دو روز بعدش که نشسته بودیم داخل خونه یهو یه صدای بلندی💣 اومد، انگاری که چیزی افتاده باشه توی حیاط❗️پسرم رو فرستادم ببینه چیه. با عجله رفت و با خوشحالی برگشت. گفتم چی بود؟ گفت: نارگیل🥥 راست میگفت! یه نصفه نارگیل افتاده بود توی حیاط. قبل از این که بخواد به فکر خوردنش بیفته براش توضیح دادم که این مال ما نیست و باید برگردونیم به صاحبش. پرس و جو کردیم و فهمیدیم مال همسایه طبقه بالایی بوده که وقتی میخواسته نارگیل رو نصف کنه، نصفش پریده توی حیاط و هر چی اصرار کردیم پس نگرفت و گفت روزی شما بوده پسرم اون روز خیلی خوشحال شد و همۀ ما درس بزرگی گرفتیم که روزی دست خداست از اون جایی که فکرش هم نمیکنی... @iranjavanbeman_ir
💥 💥 6️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻🔻 سلام رزاقیت الهی رو توی خیلی از تنگناهای زندگی به طور خاص دیده بودم اما وقتی در اوایل شیوع کرونا مجبور شدیم که از آپارتمان استیجاری که زندگی میکردیم اسباب کشی کنیم ودنبال یک خونه باشیم کاملا لمس کردم. ۱۰ماه دنبال خونه گشتیم در حالی که فرزند هفتم رو باردار بودم وکسی راضی نمیشد خونه‌اش رو به ما اجاره بده اگر هم راضی میشه پول پیش اونقدر زیاد بود که برامون اصلا امکان تهیه‌اش نبود .تا اینکه لایحتسب یک خانمی که ما نمی‌شناختیمشون با واسطه حاضر شدن پول رهن خونه ما رو به صورت قرض کامل بدن .اگه این روزی نیست پس چیه؟ ۱۵۰ میلیون تومان رو حتی نزدیکترین افراد هم به راحتی قرض نمیدن. ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 7️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻🔻 بسم الله، روزی دست خداست و اینو از ابتدای ازدواج بارهاااا تجربه کردم... وقتی همسرم به خواستگاری اومد با وجود کلی خواستگار که شرایط مادی و دنیایی خیلی بهتری داشتن ، ایشون رو فقط بخاطر ایمان و اخلاق انتخاب کردم و هیچ سوالی در مورد دارایی هاشون نپرسیدم ایشون گفتن درامد پایینی دارن و پدرو مادر پیر گفتم سختی پدر و مادر پیر به دیده منت و درامد هم که :«روزی دست خداست...» تمام ملزومات دوران عقد و عروسی و جهیزیه و... رو به مختصر ترین وجه ممکن گذروندیم و خیلی زود فهمیدیم که باید به انتظار سه نفره شدنمون بنشینیم... تو اون روزا که خییییلی دستمون تنگ بود کاملا {من حیث لم یحتسب} روزیمون شد سفر کربلا... گاهی که جاده باریک می شد و تو تنگنای معیشتی بودیم با همسرم بعد نماز صبح دعای «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک » رو می خوندیم و واقعا عجیب ، به شب نرسیده خدا گشایشی می کرد و مارو مورد مرحمت کریمانه ی خودش قرار می داد... پنج سال ابتدای زندگی گذشت و سعی کردیم با کمک خدا هم تو مشکلات مالی صبور باشیم هم تو مراقبت از پدر و مادر همسرم چیزی کم نذاریم ، هرچند خیلی زود هر دو به رحمت خدا رفتن و از برکت وجودشون محروم شدیم اما با دعای خیرشون همسرم مشغول برنامه ها و کارهای خیر و پر برکتی شد و با اومدن فرزند دوم لطف خدا و برکت تو زندگیمون زیاد شد و هم صاحب یه خونه دلباز و خوب شدیم و هم الحمدلله کم کم خیلی از چیزهایی رو خریدیم که نیاز داشتیم و اول زندگی نتونستیم تهیه کنیم و برای داشتنش عجله نکردیم. واقعا با [دو دو تا چهارتای] دنیایی ما بدون داشتن پدر و مادر پولدار و حامی ظاهری، غیر ممکن بود که بعد ده سال به اینجا برسیم که الحمدلله الان فشار مالی و سختی نداریم که هیچ به لطف خدا برکت تو زندگی مون خیلی زیاده و شاکریم. یاعلی ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
🎉🎈🎊🎉🎈🎊🎉🎈 💥در ایام میلاد امام مجتبی علیه السلام، براتون یه عیدانه داریم☺️ یه مسابقه دیگه💫 برای شرکت در شماره2 با عنوان ، کافیه خاطرات خودتون رو در زمینه «تقدیر خدا بالاتر از تدبیر ماست»، در یکی از قالبهای : 📝 متن 🎙صوت 🎞 فیلم آماده و به @smmh110 🆔 یا info@iranjavanbeman.ir ارسال کنید🙂 🙏🏻امیدواریم بهترین مقدرّات الهی در شبهای قدر برای همۀ شما رقم بخوره ان شاء الله. ✳️ با ارسال خاطرات خودتون یا دوستان و بستگانتون یا حتی خاطرات علما یا شهدا میتونید در مسابقه شرکت کنید ⏳عجله کنید، فقط تا 15 اردیبهشت مهلت دارید. شاید شما برنده جایزه 1 میلیون ریالی یا 3کارت تخفیف این مسابقه باشید🤩🤩🤩 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 8️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻🔻 ما از وقتی ازدواج کردیم شاهد بودیم که چقدر عجیب هیچ وقت دستمون خالی نشده، با اینکه با شهریه طلبگی زندگی میکنیم مستاجریم و ماشین هم نداریم، وقتی بقیه میفهمن شهریه طلبگی چقدره فکر میکنن دروغ میگیم!! اما دو سال با همین شهریه هم سطح بقیه ی مردم جامعه ، بلکه بهتر زندگی کردیم و زندگی مون پر از لحظه هایی بوده که پول لازم بودیم و دقیقا" من حیث لایحتسب" روزی مون رسیده و ما نمیدونستیم از شدت شوق چیکار کنیم، شوق اینکه خدای قادر این طوری هوامونو داره و پای حرفش که گفته روزی تونو میدم وایساده...(و چه کسی در وعده اش از خدا راستگو تر است؟) اما خاطره ای که میخوام بگم در مورد بچه است، ما بچه ی اولمون بعد دو سال زندگی مشترک قراره به زودی دنیا بیاد، هیچ وقت دغدغه ی مالی در موردش نداشتیم و به دلایلی حتی سیسمونیش رو هم خودمون تهیه کردیم!!! تو این دوسال همیشه پیگیر قرعه کشی های خودرو بودیم ، اما اخیرا به اسممون در اومد و ما از همین الان میدونیم این از برکت این بچه است😍 پولش هم خیلی خیلی راحت جور شد طوری که هنوز باورمون نمیشه.. مشکل ماها اینه که میخوایم فکر کنیم از کجا پول بیشتری در بیاریم، در حالی که خدا میگه از جایی که فکرشو نمیکنی میدم... ما به یقین رسیدیم که فرزند آوری یکی از راه های باز شدن در های رزق خداست ان شاءالله که همه با اعتماد به خدا طعم شیرین "پای سفره ی خدا نشستن" رو بچشن یاعلی ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 9️⃣1️⃣ 🔻🔻🔻🔻 سلام. خدا قوت.برای پویش روزی دست خداست،چندتا مطلب داشتم خدمتتون. ما۲۶ساله ازدواج کردیم.اون زمان همسرم کارمند قراردادی بودن ولی تا قبل از عروسی،رسمی شدن.موقعی که عروسی کردیم اومدیم تهران و اجاره نشین بودیم و هر سال اسباب کشی و... در این دوران خداوند بزرگترین لطفها رو به ما کرد و الحمدلله همیشه صاحب خونه های خوبی نصیبمون شد.سخت بود خیلی هم سخت بود ولی ما هر دو مون زیبایی ها و خوبیهاشو می‌دیدیم. ضمن اینکه بسیار بسیار ساده و باقناعت زندگی میکردیم.گاهی که دوستان یا اقوام میومدن منزل ما،باورشون نمیشد انقد ساده باشه زندگی مون. در تمام اون سالها من همه ش فکر میکردم ما هرگز نمیتونیم خونه دار بشیم چون نه پشتوانه ای داشتیم نه پولی که بذاریم بانک مسکن و.... دوستامون مثلا نصیحتمون میکردن که خوب یه پولی بذارین بانک مسکن و شروع کنین ولی باور نمیکردن که ما واقعا هیچی نداریم. تا اینکه یه بار که دنبال خونه اجاره ای بودیم و داشتیم با یه بچه ی سه ساله دنبال خونه میگشتیم،ناگهان یه وامی جور شد برامون و همسرم گفتن حالا که این جور شد بریم دنبال خرید و باز به لطف خدا یه آپارتمان کوچک ولی مناسب پیدا کردیم،البته طبقه ی چهارم و بدون آسانسور و من توی همون خونه باز باردار شدم و سزارین و....... وقتی قرار شد برگردیم شهر خودمون هیچ امیدی به فروش خونه نداشتیم ولی بالاخره فروختیم و اومدیم شهر خودمون یه آپارتمان کوچیک دیگه گرفتیم و باز خودمون مستاجر شدیم و چند سال بعدش اونم فروختیم و یه آپارتمان بزرگتر گرفتیم که همه ی اینا با تولد دوتا بچه ی دیگه همراه بود. ولی می‌خوام بگم،بیشترین شکر و سپاسگزاریم از خداوند به خاطر رزق های دیگه هست: صاحب خونه های خوب،همسایه های خوب،مساجد و محل های خوب،سفرهای زیارتی خوب که البته کوتاه بوده و کم ولی از سر ما زیاد بوده چون هیچ وقت فکرشو نمی‌کردیم. و بزرگترین و بزرگترین و بزرگترین نعمت برای ما سلامتی خودمون و عزیزامون بوده. چند روز پیش یه بنده خدایی با خوندن اولین ماجرایی که شما تو کانال گذاشته بودین راجع به رسیدن رزق و روزی،میگفتن ما که سالهای سال هست داریم با قناعت و سازش و....زندگی میکنیم و ۴تا هم بچه داریم و همیشه گفتیم رزق اینا دست خداست ولی هر چی پیش رفته بدتر و بدتر شده.بهشون گفتم از کجا میدونین که خداوند به واسطه ی این چهار فرزند چه بلاها و مصیبتایی رو ازتون دور نکرده. امیدوارم هر روزه روز،خداوند بر رزق معنوی همه مون اضافه کنه، یاعلی. 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 ⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 .همسرمن بعداز این که چندسال به صورت قراردادی در مخابرات کارمیکردبالاخره یه سری از نیروها رو بیرون کردن وهمسرمن هم یکی از اونهابودما درخانه پدرشوهرم زندگی میکردیم ونگهداری وخرج ایشون چندسالی به عهده شوهرم بود ایشون سال ۸۷بیکارشدن وسرمایه ای هم نداشتن درضمن فرزند دوم ماهم چندماه بودکه به دنیا اومده بودو واقعا روزهای سختی داشتیم..تابه پیشنهادیکی از اقوام کارگری یه مغازه راقبول کردن اوایل براشون خیلی سخت بود چون برای کسی کارمیکردن که ازخودشون کوچکتربودوخیلی امرونهی میشدن وحتی وسیله ای نداشتن تا با آن سر کار بروندصبح زود میرفتن سرکار وساعت ده شب برمیگشتن..ازخانه تا محل کارشون حدود چهل کیلومتر مسافت بود(ازرباط کریم تا تهران) که خستگی راه خیلی اذیتشون میکرد..همون زمان بود که پایبندبه نمازخوندن شدن وکم کم کار را یاد گرفتن..بعداز دو سه سال باکمک یکی ازفامیل مغازه ای رو برای خودشون اجاره کردن..ویه ماشین مدل پایین خریدن.. ویواش یواش مشتریهاشون زیاد شدوقرضهاشون رو هم دادن..حالابعداز گذشت ده سال کارشون رونق گرفته وخدابهشون لطف وعنایت کرد طوری که حتی به فامیل هم پول قرض هم میدهند..وماشین مدل بالاگرفتن..وهنوزهم یه سری ازفامیل باورنمیکنن که چطور کسی که اون همه قرض وبدهکاری داشت حالا وضعش خوب شده..ازخداوند سپاسگزارم که بالطف ومهربونیش کمکمون کرد. 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
21.mp3
زمان: حجم: 2M
💥 💥 1️⃣2️⃣ ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯
💥 💥 2️⃣2️⃣ 🔻🔻🔻🔻 رفتم خواستگاری ۱ دی ۱۳۹۹ ، همین دو سال پیش خیلی شنیده بودم که خدا خرج ازدواج رومیده و روزی چند برابر میشه و....و چون تو دوران مجردیم برای کار های که برای خدا کردم (علی ظاهر) و ثمرش رو دیدم و روزیم از در و دیوار می رسید پا جلو گذاشتم. کلا ۳۵۰ تومن داشتم و دروغ نگم یک حلقه دو‌گرمی که اونم داستان داشت. کارم نداشتم اونم دلیل داشت ولی خب مدرک تحصیلیم بد نبود.دانشجویی دانشگاه تهران بودم. پدر ومادرمم گفتن ما متاسفانه نمی تونیم کمک کنیم بهت خیلی مراقب باش چه می کنی... از اون ۳۵۰ تومن ۱۵۰ تومنش اومدم گل بخرم دوستم زنگ گفت گل نخریا من مادرم دست گلت رو درست می کنه. خلاصه روز خواستگاری یک دست گل آورد قد باغچه خیلی گنده بود هرچی اصرار کردم هیچی ازم نگرفت. رفتم شیرینی بخرم پدرم یهو کارتش رو داد گفت یه مقدار تو این هست فعلا از این بکش. گفتم خداروشکر هنو هیچی نشده داره میاد. خلاصه بگم رفتم خواستگاری همون شب بله رو گرفتیم و نشون و رو گذاشتیم و عقدم کردیم😳. بله نمی دونم چی شد ولی خدا خودش همه چیو چیده بود. هممون تعجب کرده بودیم که چقدر زود به تفاهم رسیدیم و تموم شد همه چی... بعد از عقد تازه پدر عروس پرسید کارتون چیه؟ بعد خودش گفت کار اصلا مهم نیس عرضه مهمه که داره و من موندم یه دنیا فکر که ای خدا چه کنم از این جا به بعد رو .. بعد یک ماه پول نداشتم حلقه بخرم به خانومم الکی زنگ زدم بیابریم یه حلقه بخریم تو دلم این بود امروز میریم یکم ویترین نگاه می کنیم و میایم بعد یک هفته دیگه وام می گیرم می ریم. قبل از اینکه راه بیفتم برم بازار یکی از بزرگان مسجد صدام کرد و گفت می ری بازار گفتم بله گفت این کارت دستت باشه بازار بهم زنگ بزن خرید دارم. منم کارت رو گذاشتم جیبم گفتم چشم حاجی‌. رفتم دنبال خانومم خداروشکر اونم مثل من بدش می اومد تو بازار بچرخیم. گفت من تو اینترنت سرچ زدم حلقه مورد علاقم رو پیدا کردم. رفتیم مغازه یه آشنا اونم گفت این حلقه حدود ۵ تومن هزینشه ساختش.😱 منم من من کردم تو همون اثنا اون حاجی زنگ زد گفت پ چرا زنگ نزدی؟ گفتم ببخشید الانا می خواستم زنگ بزنم. گفت عیبی نداره از اون کارت که دستته ده میلیون بکش برا خودت. گفتم حاجی آخه... گفت حرف نباشه همین که میگم.😔😊. خلاصه همون جا کارت حلقه رو کشیدم و پنج تومنم گذاشتم جیبم. فردا یه سری خریدای دیگه رو مثل لباس و لوازم عقد رو خریدم دو تومن اضافه اومد. زنگ زدم به حاجی ریختم به کارتش. گفتم من ۸ تومن بستم بود باقیش رو بده به یه جوون دیگه خب قانعیم دیگه چی بگم...😁 🔺🔺🔺🔺 ╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮ @iranjavanbeman_ir ╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯