#خاطره_نگاشت
#دهه_شصت
🔻منتظری: در ماجرای مهدی هاشمی من زیر فشار داخل خانه هستم!
📌 روایتی از حجتالاسلام ناطق نوری
@markaz_asnad
🔖به بهانه سالروز رحلت آیتالله محیالدین حائری شیرازی
🔻مبارزه دوجانبه آیتالله حائری شیرازی در مسجد شمشیرگرها
🔻جذب و هدایت جوانان شیراز توسط آیتالله حائری
🔹مسجد شمشیرگرها یکی از پایگاههای انقلاب اسلامی در شیراز بود. آیتالله حائری شیرازی از جمله روحانیونی بود که با ایجاد ارتباط با جوانان و هدایت آنها علاوه بر مقابله با بهائیت، درصدد مبارزه با رژیم پهلوی برآمد.
🔹مهندس رجبعلی طاهری در کتاب خاطرت خود با عنوان «لبخندهای زمستانی» میگوید: بنده و انجمن حجتیه این مسجد را محل مبارزه با بهائیت کردیم؛ افراد را دعوت میکردیم و سخنرانی میشد. آنها افراد متناسب با خود را عضوگیری میکردند من هم افراد متناسب با خودم را جذب میکردم، ولی در تاسیس این جلسه با هم رابطه حسنه داشتیم.
🔹سپس آقای حائری را دعوت کردم تا در آنجا سخنرانی کنند. آقای حائری تحصیلاتش تمام شده بود و حالت انزوا داشتند نه مسجدی میرفتند نه منبری. هر کسی هم پیشنهادی میداد نوعاً به سختی قبول میکردند... به وی گفتم شما در این مسجد سخنرانی کنید و جوانها را از خطر بهائیت نجات دهید. گفتم اگر به استخاره مقید هستید استخاره کنید، مطمئنا خوب میآید.
🔹در هر صورت ایشان استخاره کرد و استخارهاش هم خوب آمد و در مسجد از وجودش استفاده شد. بعد هم ایشان به این کار علاقمند شد و به خاطر همین جلسات هم تبعید شدند. در ۱۹ تیر ۱۳۵۱ بازداشت شدم و پس از آن، تمام اعضای مسجد شمشیرگرها هم دستگیر شدند.
📚منبع: کتاب «لبخندهای زمستانی» خاطرات رجبعلی طاهری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
@markaz_asnad
🔖 به بهانه درگذشت راوی کوچه نقاشها
🔻روایت سید ابوالفضل کاظمی از عنایت امام خمینی به طیب
🔹انقلاب که پیروز شد، بارفروشها، هیأتی به نام بنیاد ۱۵ خرداد برگزار کردند. مداحشان، حسن عابدی و منبریشان، آقای صالحی بود. آنها گفتند: اتفاقی افتاده است و باید به قم برویم. اسماعیل خلج، حسین کاتی، طالاری و... بودند.
🔹امام گفت: محمدعروس، کدامیک از شماهاست؟ بعد از ۱۶ ـ ۱۷ سال، محمدعروس گفت، امام من را دید و گفت: چقدر پیر شدی؟ محمدعروس گفت: دست امام را بوسیدم و گفتم: یک پیغامی از طیّب برای شما دارم. جریان آن شب را برایش تعریف کردم.
🔹امام فرمود، وظیفه به جای خود، من به حوزه علمیه قم، نجف و مشهد اعلام کردم، سه شبانهروز برای ایشان نماز قضا بخوانند و روزه قضا بگیرند. ۱۵۰ هزار تومان هم، برایش رد مظالم دادند. محمدعروس هروقت تعریف میکرد، گریه میکرد. امامحسین علیهالسلام دست طیّب را گرفت.
📚منبع: کتاب «طیب خان» جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
🔸سید ابوالفضل کاظمی جانباز دفاع مقدس و فرمانده گردان میثم در ۲۸ آذر ۱۴۰۱ دار فانی را وداع گفت.
@markaz_asnad
🔗سندی از مبارزات دکتر عباس شیبانی در ایام نهضت اسلامی
🔹دکتر عباس شیبانی، مبارز باسابقه و از مسئولین صادق بعد از پیروزی انقلاب، چهره در نقاب خاک کشید. او همزمان با نهضت ملی نفت، با فضای سیاسی ایران آشنا شد و در سالهای بعد، به صفوف مبارزه با رژیم پهلوی ملحق گردید. مرحوم شیبانی در ایام مبارزات نهضت اسلامی، چندین بار بازداشت و زندانی شد و از جمله باسابقهترین زندانیان قبل از انقلاب است.
🔹در سال ۱۳۴۳، شیبانی به خاطر فعالیتهای سیاسی یا به زعم ساواک اقدامات «مضره»، به شش سال حبس محکوم شد. او از اسفند ۱۳۴۱ در بازداشت بود. در نامه اداره دادرسی ارتش به سازمان اطلاعات و امنیت کشور به تاریخ ۸ مرداد ۱۳۴۳، نام عباس شیبانی در کنار افرادی چون آیتالله سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی و ... آمده است. براساس سند مذکور، هر یک از این اسامی به زندانهای ۴ تا ده ساله محکوم شده بودند.
@markaz_asnad
photo_2022-12-26_09-02-36.jpg
حجم:
34.3K
🔖برگی از خاطرات دکتر عباس شیبانی
🔻روایت جالب دکتر شیبانی از حکومت نظامی در دانشگاه تهران پس از کودتای 28مرداد
🔹 دکتر عباس شیبانی در اول دی ماه 1401 دار فانی را وداع گفت. دکتر شیبانی (https://irdc.ir/files/fa/news/1401/10/4/30348_945.jpg)از باسابقهترین فعالان سیاسی در سده اخیر است. وی که از دهه سی وارد مبارزات دانشجویی شد در خاطرات خود دربارهی جو حاکم بر دانشگاه پس از کودتای 28 مرداد میگوید: «بیشتر فعالیتهای سیاسی در دانشکده فنی انجام میشد و مهندس بازرگان و دیگر اساتید مذهبی آنجا بودند...
🔹بیشتر حرکتهای دانشجوئی در آنجا مستقر بود، و برای همین هم بود که در روز 16 آذر 1332 رژیم برای زهر چشم گرفتن از دانشجویان آن حملهی وحشیانه را به دانشکده فنی انجام داد و سه تن از دانشجویان آن دانشکده را به شهادت رساند.
🔹پس از کودتا حکومت نظامی اعلام کردند و دانشگاه اشغال نظامی شد، و خیلی سخت میگرفتند. در آن زمان در دانشکده پزشکی که ما بودیم، وقتی که استادمان از کلاس بیرون میآمد و به سمت پلههای دانشکده پزشکی میرفت و دانشجویان میخواستند از او سؤال کنند، سربازها دانشجویان را متفرق میکردند، تا جمع نشوند. سختگیری تا این حد بود.»
📚منبع: پرستوی دهلاویه (تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات شهید مصطفی چمران)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
@markaz_asnad