#داستان_کوتاه
💭 مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.
👈 مواظب قضاوتهایمان باشیم👇
چه زيبا گفتند:
برای ڪسی ڪه میفهمد
هیچ توضیحے لازم نیست
و
برای ڪسی ڪه نمیفهمد
هر توضیحے اضافه است
آنانکه می فهمند عذاب میکِشند
و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند .
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
8.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شعر
*«حدیث چشم مگو با جماعت کوران»
رضایتی مطلب از گروه رنجوران
قرار و راحت دل در سکوت و گمنامیست
شبی قرار ندارد جهان مشهوران
حقوق خلق خدا را تو پایمال مکن
به عرش می رسد ای ظالم آه مزدوران
گره مزن تو به کار کسی که فردا روز
ذلیل می شوی از نالههای مهجوران
برای صبح قیامت چه کردهای خواجه
سیاه تا نشود چون شب خدادوران
حساب روز جزا دقت است در کارش
که نار بهر خطا و ثواب را حوران
#علی_جباری
۷شهریور ۱۴۰۰
*مصرع اول متعلق به مولوی است.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
مردی سگش را در خانه گذاشت تا از طفل شیر خوارش مواظبت کند و خودش برای شکار بیرون رفت. زمانی که به خانه برگشت، سگش را دید که در جلو خانه ایستاده و پارس میکند و پنجه هایش خون آلود است.
مرد با تفنگش به سوی سگ شلیک کرد، او را کشت و با سرعت وارد خانه شد تا باقی مانده ی فرزندش را ببیند.
زمانی که وارد شد دید که گرگی غرق در خون غلتیده و فرزندش بدون هیچ آسیبی سالم است.
👈قبل از اینکه عکس العملی نشان دهید به حرف های طرف مقابل گوش كنيد
تا به دلیل قضاوت اشتباه تا آخر عمر گریان نباشید...
👇👇👇
@jabbarnameh
#تلنگرانه
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند
🔹 یه "فلج قطع نخاعى" از خواب كه بيدار میشه، منتظره تا یک نفر بيدار بشه، با خجالت ببردش دستشويى و حمام و كاراى ديگهشو انجام بده...
میدونى آرزوش چيه؟
فقط يکبار ديگه خودش بتونه راه بره و كاراشو انجام بده...
🔸يه "نابينا" از خواب كه بيدار میشه، روشنايى رو نمیبينه، خورشيد رو نمیبينه، صبح رو نمیبينه.
میدونى آرزوش چيه؟
فقط يكبار و فقط يک روز بتونه نزديكان، عزيزان، آسمون و زندگى رو با چشماش ببينه...
🔹يه بيمار "سرطانى" دلش میخواد خوب بشه و بدون شيمىدرمانى و مسكنهاى قوى زندگى كنه و درد نكشه...
🔸يه "كر و لال" آرزوش هست بشنوه و بتونه با زبونش حرف بزنه...
🔹يه "بيمار تنفسى" دلش میخواد امروز رو بتونه بدون كپسول اكسيژن نفس بكشه...
🔸يه معتاد در عذابه و آرزوى ۲۴ ساعت پاكى رو داره...
🔹الآن مشكلت چيه دوست من؟
دستتو ببر بالا و از ته قلبت شكرگزارى كن.
با تمام وجودت از نعمتايى كه خدا بهت داده استفاده كن.
تو خيلى خيلى خوشبختى، غر نزن و ناشكرى نكن
✔️ﺧﺪﺍﯾﺎ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ!
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ!
✔️ﮐﻪ
ﺩﺍﺩﻩﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ!
ﻧﺪﺍﺩﻩﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ!
ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ!
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
👈همه میگن کاش جلوی کرونا رو توی همون چین میگرفتن تا وارد کشورمون نشه
👈 حالا فهمیدین چرا جلوی داعش رو توی همون سوریه گرفتن تا وارد کشورمون نشه
⁉️ نمیدونم چرا رادیو و تلویزیون این ایام اینقدر برای دکترا و پرستارایی که توی بیمارستانهای کرونایی کار میکنن، تبلیغ و تشکر و قدردانی میکنن؟!
👌 دلتون براشون نسوزه! اولاً اینا وظیفهشونه، دوماً حقوق و اضافهکار میگیرن بابت کارشون، سوماً به بعضیهاشون وعده استخدام دادن.
👌خیلی ذهنتون رو درگیرشون نکنید! اینها برای پول کار میکنن، مزدشون رو هم میگیرن!
👈 دیدین جملههای بالا چقدر حال بههمزن و انزجارآور بود.
👈هموطن گرامی!
همین حس رو خانوادههای شهدای مدافع حرم داشتن؛ وقتی که بعضیا میگفتن مدافعان حرم برای پول میرن میجنگن.
⁉️ واقعاً شما برای پول حاضری بری جلوی گلوله؟! حاضری بری از بیماران کرونایی پرستاری کنی؟!
💯 این بود تبلیغات مسموم علیه مدافعان حرم!
🌹پس دم همهٔ مدافعان حرم و مدافعان سلامت، اعم از دکترا، پرستارا، خدمه بیمارستان و نیروهای جهادی بیمارستانها گرم!
همهشون مشغول جهاد توی فضای کاری خودشون بودن و هستن و مرگ در این راه بهمنزله شهادته براشون انشاءالله
👈همه میگن کاش جلوی کرونا رو توی همون چین میگرفتن تا وارد کشورمون نشه
👈 حالا فهمیدین چرا جلوی داعش رو توی همون سوریه گرفتن تا وارد کشورمون نشه
🌹🌹 شادی روح شهدای مظلوم، شهدای امنیت، شهدای خط مقدم درمان صلوات
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
🌼خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه
زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست.
خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوه خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد.
🌺مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد.
خانم معلم دوباره مادرش را خواست. این بار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به
خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟!
دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم.
چطور؟
هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده.
🔹خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نینداز...
این تو هستی که نیاز به تغییر داری.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh