#داستان_کوتاه
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺩﻩ ﺑﻪ اسم مش مراد
به ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺐ ﺍﺯ ﻗﻀﺎ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ
ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﻩ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
"ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، ﻣﺶ مراد ﯾﮏ ﺷﯿﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ.
ﻣﺶ مراد با ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺳﮓ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻣﺶ ﺗﯿﻤﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ.
✅ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ "ﻣﺸﮑﻞ" ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ...
🔺تو زندگی مشكل وجود نداره
همه چيز مسئله است و قابل حل...
📚کانال داستان های کوتاه
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
🔻آدم خوب هیچوقت عوض نشو
رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم ببخشید این تبلت من صفحهش یهویی تاریک شد. مغازهدار گفت:
بله حتما یه نگاهی بهش می ندازم ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم.
بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم.
فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین
روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد.
هزینهاش را پرسیدم گفت:
هیچی چیز مهمی نبود، فقط کابل فلشش شل شده بود سفت کردم همین.
تشکر کردم و اومدم بیرون.
نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد
میتونست هر هزینهای را به من اعلام کنه.
خودم را آماده کرده بودم.
کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود، یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش، گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره.
هیچوقت عوض نشو.
از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد.
لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت.
تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم. در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته تنها چیزی که میتونه ما را در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه.
آدم خوب، هیچوقت عوض نشو.
آرزو میکنم که همواره اطرافتان آدمهای خوب باشند که مشکلات عوضشون نمی کنه.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از گلستان
✅موضوع هفته:
💠 #قرآن
🔴تصاویر کودکان خود را در حال قرآن خواندن تا روز چهارشنبه به آیدی:👇👇👇
🌺https://eitaa.com/mahta_128🌺
ارسال کنید تا در کانال:
@golestannnn
نمایش داده شود.
#داستان_کوتاه
شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد:
در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت.
سریع استغفار كردم و به راهم ادامه
دادم.!
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم میگذشتند...
ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمیكشیدم، خطرناك بود.
به مسجد رفتم و فكر میكردم همه چیز حساب دارد، این لگد شتر چه بود؟!
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی!
گفتم: اما من كه خطاییانجامندادم، گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد!
اثر کارهای ما در عالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی می تواند تاثیری منفی ایجاد کند.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
749K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ کاربر لبنانی این ویدئو رو توییت کرده و نوشته:
⭕️ ایرانیا میخوان فوتبال بازی کنن اینطوری آماده میشن، اگر بخوان برن جنگ چیکار میکنن پس؟😄
🔻کانال افسران
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
دهان پر از "کرم" پیرزن
❌یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید:
مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.
⬛️یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندشآور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.
#تا_زنده_ایم_خوب_باشیم🌹
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
⭕️از بصره هدیه ای گران بها برای حضرت علی ع فرستادند.
🍁دخترش ام کلثوم گفت: آیا اجازه می دهید آن را به گردن بیاویزم و خود را با آن زینت دهم؟
✅حضرت به مسؤول بیت المال فرمود: ابو رافع آن را به بیت المال ببر و کسی حق ندارد از آن استفاده کند، مگر آن که همه زنان مسلمان مانند آن را داشته باشند.
📚آشنایی با نهج البلاغه، ص ۲۲۵_۲۲۸.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh