#تک_بیت
رسیده جای تو را در دلم اجاره کند
خبر نداشته این دل تمام رهن تو بود
#علی_جباری
۱۱ دی ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#دوبیتی
یا رب دو دست ظلم و تجاوز بریده باد
یا رب زبان نیش و تمسخر بریده باد
آنان که شادی از دل مردم بریده اند
یا رب خوشی ز خاطر آنها بریده باد
#علی_جباری
۱۲ دی ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
پیرمردی شبی به پسر جوانش گفت: بیا با هم به خانۀ خواهرم برویم. پیرمرد عصای خود را برداشت و با پسر جوانش راه افتادند. در تاریکی شب ناگاهان عصای پدر شکست و پدر بر کتف پسر دست نهاد و ادامۀ مسیر دادند تا به خانۀ خواهر رسیدند. ساعتی صلۀ ارحام کردند و خواستند برگردند که پسر از خانۀ عمّه شاخه درختی برید و برای پدر عصایی ساخت تا به منزل برگردند. پدر در راه گریه کرد. پسر جوان پرسید: چرا گریه میکنی؟! پدر گفت: عمری تو را زحمت و رنج کشیدم و بعد از مرگ مادرت، مادر شدم و نفس خویش بر خود حرام کرده و تو را بزرگ کردم، ساعتی نتوانستی سنگینی مرا بر کتف خود تحمل کنی! قربان خدای خود بروم از درختی شاخهای بریدی که من بر آن درخت هیچ رنجی نکشیده بودم که بیمنّت سنگینی مرا بر خود خواهد کشید.
👈چه دیر آموختم که باید همیشه فقط بر قدرت خدای خود تکیه کرد و بس...
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#دوبیتی
آیینه مدتیست که دلتنگ روی توست
دست نسیم شانه گر داغ موی توست
سنگ جفا که شیشه عمر تو را شکست
جان و دل زمانه پر از عطر و بوی توست
#علی_جباری
۱۲ دی ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
❄ تقاضای حضرت موسی و کور شدن مرد کشاورز
روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم میخواهد یکی از بندگان خوبت را ببینم.
خطاب آمد: در صحرا برو، آنجا مردی هست که در حال کشاورزی کردن است. او از خوبان درگاه ماست.
حضرت آمد و دید مردی در حال بیل زدن و کار کردن است. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسید.
جبرئیل عرض کرد: الان خداوند بلایی بر او نازل میکند ببین او چه میکند. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. فورا نشست، بیلش را هم جلوی رویش قرار داد.
گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم، حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم.
اشک در دیدگان حضرت حلقه زد، رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبر خدا هستم و مستجاب الدعوه. میخواهی دعا کنم تا خداوند چشمانت را دوباره بینا کند ؟
مرد پاسخ داد: نه.
حضرت فرمود: چرا ؟
گفت:
آنچه پروردگارم برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خود برای خودم می خواهم.
📚کانال داستان های کوتاه
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh