🔹حضرت ام البنین(س)، زنی از تبار دلیران
نام وی فاطمه فرزند حزام بن خالد از قبیله کلاب است. او از زنان صدر اسلام، ادیب و شاعری فصیح است. ایشان از خانواده ای ریشه دار و دلاور بود. جدّ مادریش (عامر بن مالک) که هم عصر پیامبر آنچنان شجاع بود که به وی ملاعب الاسنه (کسی که نیزه ها را به بازی می گیرد) می گفتند.
عامر بن طفیل: برادر «عمره»، مادرِ مادر بزرگ «ام البنین» بود که از معروف ترین سواران عرب بشمار می رفت تا آنجا که اگر هیئتی از عرب نزد «قیصر روم» می رفت در صورتی که با عامر نسبتی می داشت مورد تجلیل قرار می گرفت و الا توجهی به آن نمی شد.
اینان برخی از اجداد ام البنین بودند که دارای صفات والای انسانی و به حکم قانون وراثت، ویژگی های والای خود را به ام البنین و از طریق او به فرزندان بزرگوارش منتقل کردند.
فضائل حضرت ام البنین(س)
1. همسری مولا علی علیه السلام
یکی از فضائل حضرت ام البنین(س) لیاقت همسری با مولا امیر المومنین علیه السلام است. بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، علی (علیه السلام) به عقیل فرمود: زنی را برایم پیدا کن که از خانواده ای نجیب و شجاع باشد. برایم فرزندی شجاع و قهرمان بیاورد تا سالار شهیدان را در کربلا یاری کند. عقیل گفت: با فاطمه دختر حزام کلبی ازدواج کن که در میان عرب شجاع تر از پدرانش وجود ندارد.
2. فداکاری نسبت به اهل بیت پیامبر علیهم السلام
به جز حضرت ام البنین(س)، این بانوی پاک، تاریخ کسی را به یاد ندارد که فرزندان هووی خود را بر فرزندان خود مقدم بدارد. حضرت ام البنین(س) توجه به اولاد پیامبر را فریضه ای دینی می شمرد؛ زیرا خداوند در کتابش به محبت خاندان رسول الله امر کرده است. ام البنین این عظمت را درک کرده بود لذا حق آنان را ادا کرد. «شهید» از بزرگان فقه امامیه می گوید: ام البنین از زنان با فضیلت و عارف به حق اهل بیت علیهم السلام بود.
حضرت ام البنین(س) محبتی خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستی آنان کرده بود. آنان نیز برای او جایگاهی والا قائل بودند. زینب کبرا پس از رسیدن به مدینه به دیدار حضرت ام البنین(س) رفت و شهادت چهار فرزندش را به او تسلیت گفت و همچنین در اعیاد برای عرض تسلیت نزد او می رفت. رفتن نواده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، شریک نهضت حسینی و قلب تپنده ی قیام حسین (علیه السلام) زینب کبرا، نزد ام البنین و تسلیت گفتن فرزندان برومندش، نشان دهنده ی منزلت والای ام البنین نزد اهل بیت (علیهم اسلام) است.
3. ولایت مداری حضرت ام البنین(س)
زمانی که بشیر از کربلا برگشت و اخبار کربلا را آورد خدمت حضرت ام البنین(س) رسید. خبر شهادت فرزندانش را یکی یکی به او می داد. ام البنین هر بار می گفت: از حسین چه خبر؟ فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان کبود است به فدای حسین. وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید با آهی سوزان گفت: بشیر با این خبر بندهای دلم را پاره کردی. این اوج معرفت و ولایت مداری حضرت ام البنین(س) نسبت به امام زمانش را نشان می دهد.
4. شاعری فصیح و اهل فضل و دانش
زمانی که زنان به خاطر سوگ فرزندانش به حضرت ام البنین(س) تسلیت می گفتند، در جواب آنها در قالب شعر این چنین سرود: که ای زنان مدینه دیگر مرا ام البنین نخوانید که با این نام مرا به یاد شیران بیشه ی شجاعت می اندازید. مرا فرزندانی بود که به خاطر آنها مرا مادر پسران می گفتند ولی اکنون دیگر برای من فرزندانی نیست.
از ویژگی های مهم اشعار حضرت ام البنین(س)، توجه به رویدادهای سیاسی زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثیه خوانی توانست ندای مظلومیت و حق طلبی حماسه آفرینان کربلا را به گوش نسل های آینده برساند و مردمان غفلت زده را بیدار کند.
5. پرورش دهنده پرچمدار کربلا
سِمَتِ مادری، برای شخصیتی همچون عباس بن علی که پرچمدار صحرای سوزان کربلا بود، افتخارِ بزرگی است که نصیب بانوی شایسته ای همچون ام البنین شده است. فرزندی همچون ابوالفضل العباس باید در دامان مادری پاک طینت و نیکو سیرت پرورش یافته باشد که چنان رشادت ها و شجاعت های بی نظیری را از خود بر جای گذارد که تاریخ همتای او را به خود ندیده یا به ندرت دیده است.
6. صبر بی نظیر حضرت ام البنین(س)
مورّخان نوشته اند روزی که امیرالمومنین علیه السلام، عباس را در دامن خود گذاشت آستینش را بالا زد و در حالی که به شدّت می گریست، بازوانش را می بوسید. ام البنین حیرت زده شده از امام پرسید: چرا گریه می کنید؟ حضرت جریان شهادت عباس را در رکاب برادر توضیح دادند. ام البنین هم گریست اما عظمت ایمان خود را نشان داد و با صبر و بردباری خدا را سپاس گفت که فرزندش فدایی سبط گرامی رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) و ریحانه ی او خواهد شد.
منبع: tebyan.net
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روضهخوانی قدیمی رهبر انقلاب در مصیبت حضرت امالبنین (س) ۱۳۵۲/۱۱/۱۲
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
شخصی نزد عارفی دانا رفت و از سختیهای زندگی برایش گفت: ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ؟ چرا با وجود تلاش فراوان به اقتدار نمیرسم؟ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
عارف پاسخ ﺩﺍﺩ: ﺁﯾﺎ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ؟ زمانی که ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻭ ﺳﺮﺧﺲ ﺭﺍ خداوند ﺁﻓﺮﯾﺪ، ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ کرﺩ …
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﺳﺮﺧﺲ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺧﺎک ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺭﺷﺪ ﻧﮑﺮﺩ …
خداوند ﺍﺯ ﺍﻭ ﻗﻄﻊ ﺍﻣﯿﺪ ﻧﮑﺮﺩ، ﺩﺭ ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺳﺎﻝ ﺳﺮخس ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ ... ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺳﻮﻡ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻡ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﻣﺒﻮﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ ...
ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺟﻮﺍﻧﻪ ﻛﻮﭼﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻋﺮﺽ ﺷﺶ ﻣﺎﻩ ﺍﺭﺗﻔﺎﻋﺶ ﺍﺯ ﺳﺮﺧﺲ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺭﻓﺖ. ﺁﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻣﺒﻮ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻗﻮﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ!
ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ سختی هاﻭ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺑﻮﺩﯼ، ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﺴﺘﺤﻜﻢ ﻣﯿﺴﺎﺧﺘﯽ؟ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﻓﺮﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ به اقتدار ﺧﻮﺍﻫﯽ رسید.
🔹از رحمت و برکت خداوند هیچ وقت نا امید نشوید.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
🔰آیت الله احمدی میانجی ميفرمودند:
در اطراف آذربایجان شخصی به نام شیخ
محمد طاها زندگی میکرد. آدم فوقالعادهای
بود. آیت الله محل بود.
خانمی هم داشت که به او محبت و خدمت
میکرد؛ شیخ معمولاً مشغول درس و بحث و عبادت بود.
یک روز مشکلی در خانه پیش آمد. سابق
معمولاً از چاه آب میکشیدند. خانم شیخ
از دست آقا ناراحت شده بود و دلو و ریسمان
را مخفی کرده بود. شیخ سحر که
برای نماز شب بلندمیشد، همیشه آفتابه پر از
آب برای او آماده بود، ولی آن شب نه از
آفتابهی آب خبری بود نه از دلو و
ریسمان. اطراف را میگردد و دلو ریسمان
را پیدا میکند. دلو را در چاه مياندازد
میبیند خیلی مشکل است. پیرمرد است
و ناتوان. بهسختی دلو آب را از چاه بالا
میکشد ولی از دستش ميافتد.حال شروع
میکند گریه کردن. خانم دلش به
حالش ميسوزد میگوید:
اینکه گریه ندارد من برایت آب میکشم.
میگوید:من برای آب گریه نمیکنم؛ گریه من
برای این است که تو چهل سال برای من آب
كشيدي و من قدر تو را نميدانستم و اصلاً
توجهی به این کارت نداشتم.
📚محبت به زنان و کودکان در سیره پیامبر اکرم، حجتالاسلام فرحزاد،ص ۹
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
(امير تيمور گورگانی ) در هر پيشامدي آن قدر ثبات قدم داشت كه هيچ مشكلي سد راه وي نمي شد. علت را از او خواهان شدند، گفت:
وقتي از دشمن فرار كرده بودم و به ويرانه اي پناه بردم، در عاقبت كار خويش فكر مي كردم؛ ناگاه نظرم بر موري ضعيف افتاد كه دانه غله اي از خود بزرگتر را برداشته و از ديوار بالا مي برد.
چون دقيق نظر كردم و شمارش نمودم ديدم، آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمين افتاد، و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر ديوار برد. از ديدار اين كردار مورچه چنان قدرتي در من پديدار گشت كه هيچگاه آنرا فراموش نمي كنم.
با خود گفتم: اي تيمور تو از موري كمتري نيستي، برخيز و درپي كار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به اين پايه از سلطنت رسيدم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
گاهی علاج درد من در لاعلاجی است
لطفی کن و بگذار بیمارت بمانم
#علی_جباری
۲۸ دی ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
قطعا بخشی از آینده زندگی هر کسی را خود او خواهد ساخت. برنامه ریزی منطقی، تحصیل علم، ازدواج مناسب، انتخاب دوستان خوب، دوری از خطا و اشتباه و امیدوار و شاد زندگی کردن از عواملی هستند که تأثیر بسزایی بر آینده ما خواهند داشت.
برای آنچه که در محدوده اختیارات و امکانات شماست تلاش حداکثری کنید و برای آنچه که فراتر از اختیارات و دایره تصمیم گیری شماست غصه نخورید و نگران نباشید. چه بسا آینده زندگی شما، بسیار روشن تر و درخشان تر از چیزی باشد که انتظارش را دارید.
#علی_جباری
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
دل را که می بری ز ره رفته بازگرد
این زندگی که بی تو و بی دل نمی شود
#علی_جباری
۲۹ دی ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
# داستان_ کوتاه
عيسي و زارع
گويند حضرت عيسي ع نشسته بود و نگاه مي كرد به مرد زارعي كه بيل در دست داشت و مشغول كندن زمين بود.
حضرت عرض كرد: خدايا آرزو و اميد را از زارع دور گردان. ناگهان زارع بيل را به يك سو انداخت و در گوشه اي نشست.
عيسي عليه السلام عرض كرد: خدايا آرزو را به او بازگردان. زارع حركت كرد و مشغول زارع شد. عيسي عليه السلام از زارع سؤال نمود: چرا چنين كردي؟ گفت: با خود گفتم تو مردي هستي كه عمرت به پايان رسيده، تا به كي بكار كردن مشغولي، بيل را به يك طرف انداخته و در گوشه اي نشستم.
بعد از لحظاتي با خود گفتم: چرا كار نمي كني و حال آنكه هنوز جان داري و به معاش نيازمندي، پس بكار مشغول شدم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh