جبارنامه
سلام
وقت بخیر
امروز از ساعت ۱۰ صبح، جهت استفاده از مطالب و مقالات همایش بین المللی حضرت حمزه ع پس از کلیک روی لینک همایش:
https://vc.miu.ac.ir/tarikh
یک نام (نام خود یا هر نامی) وارد کنید و پس از آن طبق تصویر گزینه open in browser را انتخاب کنید.
(ارائه مقاله بنده ساعت ۱۰ می باشد.)
#داستان_کوتاه
دو تا بچه بودن توی شکم مادر، اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟
دومی: آره حتما یه جایی هست که میتونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم.
اولی: امکان نداره، ما با جفت تعذیه میشیم، طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمیرسه، اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تا حالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده.
دومی: شاید مادرمونم ببینیم، ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟
اگه هست پس چرا نمیبینیمش؟
دومی: به نظرم مامان همه جا هست، دور تا دورمونه.
اولی: من مامانو نمیبینم پس وجود نداره.
دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو میشنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس میکنی.
👈مثل دنيای امروز ما و خدايی كه همين نزديكيست.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
1.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹همایش بین المللی حضرت حمزه ع و انتخاب مقاله بنده با عنوان « جایگاه حضرت حمزه ع در فضای دیجیتال» به عنوان مقاله شایسته تقدیر
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
روزى در يك دهكده كوچك، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اوّل خود خواست تا تصوير چيزى را كه نسبت به آن قدردان هستند، نقاشى كنند. او با خود فكر كرد كه اين بچههاى فقير حتماً تصاوير بوقلمون و يا ميز پُر از غذا را نقاشى خواهند كرد؛ ولى وقتى «داگلاس» نقاشى ساده كودكانه خود را تحويل داد، معلم شوكه شد!
او تصوير يك «دست» را كشيده بود، ولى اين دست چه كسى بود؟
بچههاى كلاس هم مانند معلم از اين نقاشى مبهم، تعجب كردند! يكى از بچهها گفت: من فكر مىكنم اين دست خداست كه به ما غذا مىرساند و يكى ديگر گفت: شايد اين دست كشاورزى است كه گندم مىكارد و بوقلمونها را پرورش مىدهد. هركس نظرى مىداد تا اينكه معلم، بالاى سر داگلاس رفت و از او پرسيد: اين دست چه كسى است، داگلاس؟
داگلاس در حالى كه خجالت مىكشيد، آهسته جواب داد: «خانم معلم، اين دست شماست.»
معلم به ياد آورد از وقتى كه داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانههاى مختلف نزد او مىآمد تا خانم معلم دست نوازشى بر سر او بكشد...
👈شما چطور؟! آيا تا به حال بر سر كودكى يتيم، دست نوازش كشيدهايد؟ بر سر فرزندان خود چطور؟ 🤔
📚 برگرفته از كتاب «تو، تویی؟!»
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
🔹پادشاهی بر سر سفره نشسته بود و میخواست طعام بخورد.
🔸خدمتكار او با سینی غذا وارد شد اما ناگهان پایش به لبه فرش گرفت و دستش لرزید و مقداری آش روی سر پادشاه ریخت.
🔹پادشاه خشمگین شد و خواست خدمتكار را مجازات كند.
🔸خدمتكار بیدرنگ سینی را روی زمین گذاشت و كاسه آش را برداشت و همه را روی سر پادشاه خالی كرد.
🔹پادشاه از شدت خشم از جا پرید و فریاد زد:
این چه كاری بود كه كردی احمق؟!
🔸خدمتكار با خونسردی پاسخ داد:
ای پادشاه، اگر بهخاطر ریخته شدن كمی آش بر سرت مرا مجازات كنی، نفرت مردم از تو زیاد میشود چون تو بهخاطر یک اشتباه به این كوچكی مرا مجازات میكنی!
🔹این است كه به فكرم رسید تا تمام آش را روی سرت بریزم تا گناه بزرگی بكنم و تو بهخاطر چنین گناهی مرا مجازات بكنی، آن وقت اگر مردم بدانند این مجازات حق من بوده، نفرت آنها از تو بیشتر نمیشود!
🔸پادشاه از این حرف خدمتكار خوشش آمد و او را بخشید.
🔹گاهی این زبان میتواند وسیلهای برای نجات دادن افراد باشد، گاهی هم وسیلهای برای هلاکت، مهم این است که در برخورد با دیگران چگونه از آن استفاده کنیم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔹امام هادی ع:
اُذکُر حَسَراتِ التَّفریطِ بِأَخذِ تَقدیمِ الحَزمِ
به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیتهای گذشته، با گرفتن تصمیم و اراده قوی جبران کن. (میزان الحکمه ج ۷ ص ۴۵۴)
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
زندگی ما طبق شرایط، امکانات، استعدادها، انتخاب ها، تلاش ها، انگیزه ها، پشتکارها و استفاده از موقعیت ها پیش خواهد رفت.
قرار نیست هر روز در زندگی ما معجزه رخ دهد و کارها روال غیر طبیعی داشته باشند.
بسیاری از وقایعی که ما گمان می کنیم غیر طبیعی بوده، باز هم اثرات فعالیت هایی است که انجام شده است.
چند لحظه عبادت خالصانه، دست نیازمندی را بدون جار و جنجال گرفتن، دل والدین را شاد کردن، حقی را پایمال نکردن، از لذت حرامی گذشتن و ... روزی در زندگی جبران خواهد شد و ممکن است کسی فکر کند شانس یا اعجاز بوده است.
خدا عادل و جبران کننده است، پس خوب باش.
#علی_جباری
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔶🔸تفاوت کرونا و اُمیکرون :
1⃣ کرونا؛ ریه را درگیر میکرد و مأموریت اصلی اش؛ تجمع بلغم فاسد (آب عفونی) در ریه بود.
✍ لذا در کرونا از بخور جوش شیرین، و داروها و دمنوش های گرم و خشک مانند داروی امام کاظم (ع)، زنجبیل، فلفل، آویشن، گلپر، دارچین، سیر و امثالهم استفاده میشد ...
2⃣ لکن درگیری ریه در امیکرون بسیار ناچیز است و مأموریت اصلی امیکرون؛ خشک کردن و التهاب گلو و لوزه ها میباشد.
✍ لذا در امیکرون میبایست از موارد رطوبت بخش ضد عفونی کننده و ضد التهاب؛ مانند « آبلیموعسل نمک »، « شربت بنفشه »، « به دانه»، « میوه جات سیب پخته عسل، آب سیب عسل، شلغم پخته با عسل » و امثالهم استفاده کرد.
👈 امیکرون بیماری بی خطری است که برخلاف کرونا، کاهش سطح اکسیژن را بهمراه ندارد و با کمی مراقبت های صحیح خانگی، ظرف دو الی سه روز به پایان میرسد.
یکی از بهترین درمان های امیکرون؛ قرقره مداوم «آبلیمو عسل نمک» و خوردن آن میباشد.
مواظب سلامتی خودتون و خانواده محترمتان باشید ...
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
🔹اسكندر و ديو
هنگامي كه (اسكندر)، به عنوان فرماندار كل يونان انتخاب شد، همه براي تبريك نزد او آمدند اما (ديوژن) حكيم معرف نزد او نيامد.
اسكندر خودش به ديدار او رفت.
او در برابر آفتاب دراز كشيده بود، وقتي احساس كرد كه افراد فراواني، به طرف او مي آيند كمي برخاست و چشمان خود را به اسكندر كه با جلال و شكوه پيش مي آمد خيره كرد، ولي هيچ فرقي ميان اسكندر و يك مرد عادي كه به سراغ او مي آمد نگذاشت و بي نيازي و بي اعتنايي را همچنان حفظ كرد.
اسكندر به او سلام كرد و گفت: اگر از من تقاضايي داري بگو!
ديوژن گفت: يك تقاضا بيشتر ندارم. من دارم از آفتاب استفاده مي كنم و تو اكنون جلو آفتاب را گرفته اي، كمي آن طرف تر بايست!
اين سخن در نظر همراهان اسكندر خيلي ابلهانه آمد و با خود گفتند: عجب مرد ابلهي است كه از چنين فرصتي استفاده نمي كند!
اما اسكندر كه خود را در برابر مناعت طبع و استغناي نفس ديوژن حقير ديد، سخت در انديشه فرو رفت.
پس از آن كه به راه افتاد به همراهان خود كه حكيم را مسخره مي كردند گفت: به راستي اگر اسكندر نبودم، دلم مي خواست ديوژن باشم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh