#بهترینها
🌹❤️🌹
انسانهای عجیبی هستیم
وقتی به #دستفروش_فقیری می رسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست می دهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم
بعد به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی می رویم و یک #فنجان_قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز می گذاریم و شادمانیم
شادمانیم که فقیران را #فقیرتر میکنیم
شادمانیم که ثروت مندان را #ثروتنمندتر میکنیم و.....
@javad0334
وقتی به زمین خوردم ، در اوج درد دیدم
دستی برای کمک به سویم دراز نشد
فهمیدم که باید روی پاهای خودم
بایستم ...
@javad0334
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 واقعیتی بسیار مهم در قالب طنز
😅 #فرزند_آوری و خاله ، عمه ، دایی ، عمو...
🇮🇷نیمه پنهان↙️
🇮🇷@javad0334
#بهترینها
🌹♻️🌹
تنها زمانى "صبور"خواهى شد،كه "صبر"را يک"قدرت" بدانی نه يك "ضعف"...
آنچه "ويرانمان" مى كند، "روزگار" نيست!!!
حوصله ی "كوچك"، براى " #آرزوهاى بزرگ" ماست...
@javad0334
#بهترینها
❤️🌹❤️
.
بعضی ها هیچ وقت حمایتت
نمیکنن
چون از اونی که ممکنــه تبدیل
بشی ترس دارن
"خودت حامی خودت باش"🤗
❀◍⃟♥️❀
@javad0334
❀◍⃟♥️❀
#انگیزشی
هیچوقت
از دوباره آغاز کردن نترس
شاید #داستان_جدید ت را بیشتر دوست داشته باشی
💝@javad0334
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
📖داستانک
🐟ماهی سرنوشت
صبح تازه شروع شده بود، مرد جوان سوار بر اسب شد تا به بازار شهر برود، در بین راه و کنار رودخانه پیرمردی را دید که نشسته است، از اسب پایین آمد و به سمت آن پیرمرد رفت، سلام کرد و به پیرمرد گفت: غریبه هستی؟
من شمارا هرگز این حوالی ندیده ام، اگر کمکی از دستم بر میاید بگو، پیرمرد گفت: فقط گرسنه ام ، مرد دستش را داخل بقچه ی که همراه داشت کرد و مقداری نان و پنیر و سبزی به پیرمرد داد و کنار او نشست.
پیرمرد بعد از خوردن صبحانه ی تعارفی، به مرد گفت: تو از آنچه در بقچه داشتی به من بخشیدی و من نیز از آنچه در بقچه دارم به تو خواهم بخشید.
مرد گفت: ای پیرمرد مرا شرمنده نکن ای کاش که طعامی ارزشمند همراه خود داشتم و از آن به تو میدادم.
پیرمرد تُنگ شیشه ای را از بقچه اش بیرون آورد و روبروی مرد گذاشت، دستش را در آب رودخانه برد و چهار عدد ماهی زیبا بیرون آورد و در ظرف ریخت، مرد متعجب نگاه میکرد که چگونه بدون تور و قلاب توانست این کار را انجام دهد.
در این فکر بود که پیرمرد دستش را روی دست مرد جوان زد و گفت: این ماهی بزرگ تو هستی و ماهی کوچکتر همسرت و آن دو ماهی کوچک پسران تو اند.
دوست داری بدانی که کدام از شما زودتر خواهید مُرد، مرد اول از حرف پیرمرد ناراحت شد ولی بعد کنجکاو شد تا ببیند نتیجه ی کار چیست و علی رغم میلش قبول کرد، پیرمرد دستش را روی تُنگ شیشه ای گذاشت و گفت هر زمان که دستم را بردارم یکی از ماهی ها خواهد مُرد نگاه کن تا ببینی اول نوبت کدام ماهی خواهد شد، تمام وجود مرد را نگرانی فراگرفت، صدای طپش قلبش از بیرون سینه شنیده میشد، ناگهان پیرمرد دستش را به آرامی از روی ظرف برداشت و هر دو دیدند که ماهی بزرگ دیگر حرکت نمیکند و مُرده است.
مرد بی آنکه چیزی بگوید لبخندی زد و به سمت اسب رفت و با خوشحالی سوار شد، پیرمرد گفت آیا نمیخواهی از سرنوشت بقیه ی اعضای خانواده ات با خبر شوی، مرد لگام اسب رو کشید و گفت بهترین هدیه را از تو گرفتم، همین که میدانم داغ همسر و فرزندانم را نخواهم دید برای من کافیست.
از این پس زندگی برایم زیباتر خواهد بود، مرد اسب را تازاند و رفت.
@javad0334
#بهترینها
❤️❤️
آنطور که هستي باش ،....
*صداقت* مؤثرترين تيري است🍃
که به *قلب هدف* مينشيند....🍁
*هدفت* را با نقشههاي
جوراجور *آلوده مکن *...
*خودت باش* ...
"افتاده باش"... *نه ذليل*...
"شوخ باش"... *نه مسخره*....
"مطمئن باش"... *نه ساده*....
"صبور باش"... *نه در کمين*....
آنوقت خواهي ديد که *کليد*🍃
را در دست خود خواهي داشت..!!🍁
@javad0334