حرف بیحساب| جواد موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۹
فرماندهان جاسوس!
۱۹مهر:
مدام از روایت جنگ جا میمانم؛ ازبس یکگوشم به تهران است یکگوشم اینجا!
عملیات جنگ روانی «تهران-بیروت» نعل به نعل باهم عمل میکند.
از لندن توییتزدن که گرای مکان ترور هنیه را از داخل ایران دادند. ایضا موساد سیدحسن را پس از ۴۲سال، وقتی ترور کرد که با یک سردار ایرانی جلسه داشت!
بلافاصله رسانههای سعودی و ضدایرانی تیترشان «دستگیری قاآنی به اتهام جاسوسی» شد.
امروز در بیروت همه از این دستگیری میگفتند. روان بدنه اجتماعی حزبالله مدام زیر بمباران این اخبار است.
این همان خط رسانهای اسراییل است که ایران را عامل ترورهای اخیر و فروختن حزبالله عنوان میکند.
با بیخردی، دوماه فرماندهان سپاه را نافرمانِ رهبری خواندند و حالا خط هجمه یک قدم جلوتر آمد: «فرماندهان جاسوس»
دیگر چقدر باید خوشبینانه بنگریم که این خطها صرفا درگیریهای جناحی داخلی و ناشی از عدم تحلیل است؟!
مگر میشود همزمانی این عملیات روانی در تهران و بیروت را نادیده گرفت؟!
صادقانه بگویم که بنای اتهام به جریانها و جبهه انقلابی نیست. لکن میدان جنگ روانی اسراییل نشان میدهد که برخی خواسته یا ناخواسته در تور عملیاتروانی قرار گرفتهاند.
همه باید مراقب باشیم.
حزبالله پس از ضربات سنگین به پیکرهاش، دیگر توان برونرفت از این جنگ روانی را ندارد.
#جواد_موگویی
@javadmogoei
حرف بیحساب| جواد موگویی
روزهای جنگی- ۱۰
ایستاده زیر پهپادها
۱۷مهر:
سرصبحی مهدی گفت دو تاجر شیعه قطری و اماراتی ۱۰۰هزار دلار واریز کردند. همه ذوق کردیم.
آوارهها یکمیلیون نفری میشوند؛ از جنوب لبنان تا ضاحیه.
در بیروت، ۲۰۰هزار نفر در مدارس شیعی، سنی و مسیحی و بیمارستانهای متروکه و گاه پیادهروها جمع شدند. گرچه نخودی هم در این جنگ نمیشود.
غالب خانوادههای آواره، حتما یک رزمنده در جبهه جنگ دارند؛ مردها در جبهه، زنوبچهها آواره...
حزب همزمان در دو جبهه مشغول است؛ جنگ زمینی در جنوب و ساماندهی آوارهها.
اکثر آوارهها فقط با چند دست لباس از خانه زدند بیرون. تمیزند و مرتب. کلا زیست حزب اینگونه است. اصلا دوست ندارند تصویری مستاصل و درمانده ازشان ساخته شود. این را نوعی مقاومت دربرابر جنگ روانی اسراییل میدانند. حال فکر کنید ما جای آنها در جنگ بودیم، سلبرتی جماعت چه بهروز تصویر ایران و ایرانی میآورد!
مسئول کمپهای آوارهها را یافتیم؛ شیخظاهر. حزب تشکیلات اجتماعی بسیار منسجمی دارد. هر کمپ تشکیلات خود را دارد. خانمها میداندارند. فضا شبیه پشت جبهههای جنگ خودمان شده.
به چند مدرسه شیعی، سنی و مسیحی رفتیم.
صدای ویز ویز پهپادهای بالای بیروت آزار میدهد.
هرچند خانواده در یک کلاس هستند. سالن را هم با چادر به چند قسمت تقسیم کردند.
پیرمردی و پیرزنی نشستهاند. مدیر گفت پسرشان تازه در جنوب شهید شده. پیرمرد تا چشمم به مهدی افتاد زد زیر گریه. گفت پسرش شبیه او بوده. مهدی با بغض دستش را بوسید. خانمی رسید، مادر شهید را بغل کرد. هقهق گریه...
آوارهها با دیدن ایرانیها ذوق میکنند. گویی سندی است درمقابل جنگ روانی اسراییل که ایران پشت حزب را خالی کرده. دستشان خالیست ولی برایمان شکلات و چای میآورند.
مجروحی از انفجار پیجرها روی تخت خوابیده. دو فرزند خردسالش کنارش. پیجر روی کمرش بوده. پهلویش شکافته.
شیخظاهر لیست اولویتها را داد: پتو، شیرخشک و خشکبار. رفتیم شمال بیروت؛ کارخانه تولید پتو.
سفارش دادیم: ۱۰هزار پتو.
#جواد_موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۱۱
در تاریکی شب؛
کاش حاتمیکیا و انتظامی هم اینجا بودند
۱۷مهر:
آمدیم ضاحیه. کار هر شبمان شده. تیمهای چند نفره موتوریِ حزبالله گشت میزنند. امشب صدای تیراندازی میآید یا بهسوی جاسوس است یا سارق.
از یکی از خرابهها صدا میآید. ۷-۸نفر نشستند. همه مسلح.
اسپیکر کوچکی دارند. صدای دعای کمیل.
و ریز ریز گریه...
لکن اسلحه به دست
این همان گریه حماسیست.
بعد، زیارت عاشورا با صدای فانی...
بعد، دکلمهای عربی خطاب به صاحبالزمان...
با زیر صدای آهنگ از کرخه تا راین...
کاش حاتمیکیا و مجید انتظامی هم بودند،
اینجا در ضاحیه...
زیر این انفجارها...
که ببیند شاهکارشان چگونه آرام میکنند مردان حزبالله را.
چیزی نمیفهمم! اما نجواییست با یابنالحسن..
میزانسن، شبیه فیلمهای آوینی از شبهای عملیات است:
نسیمی جانفزا میآید
بوی کرب و بلا میآید
این جماعت چه توکلی دارند!
ایستاده
سرپا
زیر بمباران
رهبری چون سیدحسن، از دست رفته
بیخبر از سیدصفیالدین
خانوادهایشان آواره
زیر ویز ویز پهپادها
در تاریکی شب نجوا میکنند با پسر فاطمه...
نمیدانم فردا
چند نفرشان زنده خواهند ماند
دوست دارم تک تکشان را بغل کنم
رویم نمیشود.
آدم چقدر دلش میخواهد اینجا شهید شود...
#جواد_موگویی
@javadmogoei