eitaa logo
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
5.6هزار دنبال‌کننده
124 عکس
35 ویدیو
0 فایل
مستندساز، نویسنده و پژوهشگر تاریخ انقلاب
مشاهده در ایتا
دانلود
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۳ شب خیلی سختی بود... اهواز: ۱۴۰۱/۸/۲۹ رفتم بیمارستان شهید بقایی اهواز. سیدعادل شریفی بسیجی اهوازی که به ایذه اعزام شده بوده. در چند متری ماشین خانواده کیان در خیابان حافظ‌جنوبی گلوله می‌خورد. چند دقیقه قبل از تیراندازی به ماشین خانواده کیان: «شدت آتش زیاد بود. ۲۲نفر بودیم. من پینت‌بال داشتم. بقیه‌ هم لانچر (پرتاب گاز‌اشک‌آور) و وینچستر. سرچهارراه هلال‌احمر داد می‌زدم به ماشین‌ها که نرید نرید... حتی به یکیشان که گوش نکرد فحش دادم! چند متری از بچه‌ها جدا شدم و رفتم جلوتر. یکهو گلویم سوخت. گلوله سابیده بود. از پشت افتادم. بردنم به ساختمان هلال‌احمر. چند‌متر آن‌طرف‌تر. آمبولانس نمی‌آمد. یک‌ساعت و نیم بعد،  دو تا از بچه‌ها لباس شخصی تنم کردند و با پژوه بردنم بیمارستان. گلویم را پاسمان کردند تا به اهواز اعزام شوم. یکهو راننده آمبولانس داد زد این پاسداره! مهاجمان بیمارستان را قرق کرده بودند. ریختن سرم؛ با چاقو، سنگ، چوب و... بنزین ریختند روی‌ سرم که آتشم بزنند که از بیمارستان فرار کردم. اما ۳۰-۴۰نفر دنبالم. هر چند دقیقه گیرم می‌آوردند می‌زدند و دوباره از دستشان فرار می‌کردم. لباسی تنم نمانده بود. چند چاقو به کمر و پایم خورده بود. دندان‌هایم شکسته، لبم پاره، گلویم هم که تیرخورده بود. سه ساعتی در خیابان‌ها کتک می‌خوردم و فرار می‌کردم. تمام تنم پر خون بود. تا اینکه رفتم پشت یک تراکتور مخفی شدم. یک ساعت بعد رفتم در خانه‌ای و ازشان لباس گرفتم و بزور کشان کشان خودم را به مقر بسیج رساندم...» دختر سه‌ساله‌ای کنارش نشسته. جوری که دخترش نشنود، با بغض می‌گوید شب سختی بود... پی‌نوشت: صورت خوشی نداشت که فیلم برهنه‌کردن وی را منتشر کنم. ولی سرچ کنید در نت هست. @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۴ کاش به اندازه کشته‌های ایذه گل بخوریم! ایذه: ۱۴۰۱/۸/۳۰ بازی با انگلیس را در ایذه دیدم، در قهوه‌خانه‌ای که همه میخکوب فوتبال بودند! گل که می‌خوردیم همه خنده می‌کردند! ولی نمی‌دانم چرا از پای بازی بلند نمی‌شدند! یکی گفت کاش به اندازه کشته‌های ایذه ۷گل بخوریم! با گل طارمی از جا کنده شدم، اما آنها بی‌تفاوت دود را پر نفس‌تر هوا می‌کردند! با هر گل بریتانیایی لبخند می‌زدند! اما تا آخر چشم از بازی برنداشتند! در دل، همه گل ایرانی می‌خواستند از تردید چشمهایشان دریافتم، گرچه در زبان خواستار گل بریتانیایی! رمز درک حکایت این روزهای مردم، شنیدن حرف دل است، نه حرف زبان! حرف زبان باد هواست! دل را بچسب... بخشی از مردم قهرند! با تیم‌ملی با ایران با وطن سر قهرکرده داد نمی‌کشند! کتک نمی‌زنند! می‌شینند پای حرف دلش! فقط قهر کرده، همین! صبوری کن تا قهرش بشکند! بعد بازی پاهایم جان ندارد... کل شهر ایذه را پیاده یک دور زدم و گریستم از شش‌تایی که خوردیم... چه خوب که دوحه نرفتم! آنجا داغ باختن را بی‌مردمِ وطن تحمل نمی‌کردم دق می‌کردم خدایا ما فقط تو را داریم حواست باشد که تو هم فقط ما را داری! پس هوایمان را داشته باش تا دوباره آشتی کنیم با هم با قهره‌کرده‌ها... @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۵ حل معمای کیان پیر فلک در گروی دوربین‌ها! @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۵ حل معمای کیان پیر فلک در گروی دوربین‌ها! ایذه: ۱۴۰۱/۹/۱ نتیجه تحقیقاتم درباره درگذشت کیان پیرفلک: ۱-حادثه در چهارراه هلال‌احمر-حافظ‌جنوبی رخ داده. آنجا نیروهای بسیج مستقر بودند. ۲-مهشید موسوی، یوسف موسوی (موتورسوار)، مولایی(راننده زانتیا) و شریفی(بسیجی) توسط چندموتوری مسلح به رگبار گرفته می‌شوند. به استناد نقل خودشان این قطعیست. ۳-بسیجی‌ها مدام فریاد می‌زنند که ماشین‌ها وارد حافظ‌جنوبی نشوند. اما یک زانتیا وارد، گلوله خورده و متوقف میشود‌. ۴-تیبا(خانواده‌ کیان) به‌چهارراه می‌رسد.بسیجی‌ها فریاد می‌زنند. نمی‌ایستد. وارد حافظ می‌شود. با دیدن جمعیت، توقف و دنده عقب می‌گیرد. پدر کیان می‌گوید: «من‌ نشنیدم. خانومم گفت برگرد، بلافاصله از سمت راست دور زدم و رو به نیروهای بسیج(خلاف خیابان) به سمت‌شان حرکت کردم. نزدیک فروشگاه کوروش از چندمتری بهم شلیک شد. فکر کنم بسیجی‌ها ما را اشتباهی زدند. فریاد که زدم، بلافاصله آمدند کمک.» کیان پشت صندلی پدر خم می‌شود. اما دو گلوله می‌خورد. چند نکته و احتمال: ۱-پدر از کشته‌شدن فرزندش باخبر نیست و در فضاسازی رسانه‌ها هم آلوده نشده، نتیجه آنکه روایتش به ما بکر و صادقانه است و با همسرش مطابقت دارد. ۲-پدر می‌گوید از سمت راست دور زده. یعنی سمت راننده(که گلوله خورده) برای چند لحظه به‌سمت مهاجمان بوده. اما تاکید میکند در لحظه دور زدن گلوله نخورده‌ و هنگامی که رو به بسیج شده، احتمالا بسیجی‌ها به او شلیک کرده‌اند. در هنگام گلوله‌خوردن بسیار پیش می‌آید که فرد پس از دقایقی متوجه اصابت گلوله می‌شود. احتمال دارد او هنگام دور زدن(که ماشین بسمت مهاجمان بوده) گلوله خورده و کمتر از ۳۰ثانیه که ماشین به‌سمت بسیجی‌ها قرار گرفته، متوجه مجروحیتش شده. ۳-دایی کیان می‌گوید در هنگام شستشو ماشین یک مرمی کلت پیدا کرده. مهاجمان با کلت به یوسف موسوی تیر خلاص زده‌اند. بسیج نیز مدعی‌است که سلاح جنگی نداشته. اما متاسفانه قابل اعتماد نیست! نقض‌اش را در این ۶۰روز بارها دیده‌ام. ۴-گرچه فریادهای بسیجی‌ها در فیلم منتشر شده از آنها نشان می‌دهد که آنها سلاح‌جنگی ندارند. اگر هم داشته باشند بسیار کمتر از مهاجمان بوده. ۵-وقتی بسیجی‌ها به تیبا هشدار داده‌اند که نرود، دیگر چه لزومی دارد که در برگشت به او تیراندازی کنند؟! مگر به اشتباه و به قصد تبادل آتش با مهاجمان شلیک کرده باشند. ۶-فیلم منتشر شده از تیراندازی مهاجمان به دوربین‌ها، برای منطقه پارک‌جنگلی است، نه چهارراه هلال. تکلیف دوربین‌های چهارراه هلال‌احمر مشخص نیست! دوربین فروشگاه کوروش هم توسط نهاد امنیتی گرفته شده! نتیجه: نمی‌توان نظر قطعی داد و فقط انتشار فیلم‌های دوربین این معما را حل می‌کند. @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۶ ایذه: ۱۴۰۱/۹/۲ برگشتم تهران. از تحقیقاتم راضی نبودم. همه چیز به انتشار فیلم‌های دوربین‌ها گره خورد. لکن من همه تلاشم را کردم که در این شهرآشوب کمی از حقیقت را روایت کنم. شد ۷۰ روز! که دورگرد شهرها شد‌ه‌ام. پیش از سفر کلی پیام از خوزستانی‌ها در دایرکت داشتم که مهمان خانه ما باشید. با ماشین و موتور شخصی چند روز رسما راننده‌ام شدند، به اصرار ناهار و شام به خانه بردند و دست آخر هم با چند کیسه سوغاتی راهی‌ام کردند. مهمترین منابع تحقیقی‌ام، همین مخاطبان مردمیِ گمنام هستند که می‌توانم در چند روز با کمترین هزینه روایت حادثه کنم. ممنون همه‌تان هستم. در این سفر حسین پالیزدار(مستندساز) خاضعانه تحقیقاتش را در اختیارم گذاشت که باید ویژه تشکر کنم. خرج‌کرد سفر به ایذه: بلیط هواپیمای رفت: ۸۵۰هزار تومان اسنپ: ۸۰ املت فرودگاه با چای: ۸۵ قلیان ۵عدد: ۱۲۵ پفک: ۱۵ لواشک: ۳۰ یه نخ سیگار: ۳ فلافل با نوشابه: ۵عدد ۱۵۰ سمبوسه: ۲عدد۴۰ کرایه تاکسی از ایذه به اهواز: ۱۸۰ (دونفر حساب کردم) بلیط هواپیمای برگشت: ۹۸۵ اسنپ: ۵۰ جمع‌کل: دو میلیون و پانصد و نود و سه هزار تومان. سایر هزینه‌ها را مهمان مردم اهواز و ایذه‌ بودم. @javadmogoei