eitaa logo
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
5.6هزار دنبال‌کننده
124 عکس
35 ویدیو
0 فایل
مستندساز، نویسنده و پژوهشگر تاریخ انقلاب
مشاهده در ایتا
دانلود
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۱ عبدالغفار نقشبندی! انبار آتش می‌گیرد... زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۰ خبر تجاوز  پلیس شیعه به دختر سنی دیگر در شهر پیچیده. ۱مهر مولوی‌ عبدالحمید موضوع را در خطبه‌های نمازجمعه بیان و مردم را به کنترل احساسات تا اعلام نتیجه از سوی دستگاه قضا توصیه می‌کند.(عکس‌۱) ناگهان ۳مهر عبدالغفار نقش‌بندی امام‌جمعه موقت راسک در بیانیه‌ای اعلام می‌کند که تجاوز قطعی است: «دست‌درازی به حیا و عفت خواهر مسلمان بلوچم قابل اغماض و بخشش نیست... هرچه سریع‌تر این مامور متجاوز به سزای اعمال ننگین خود برسد.»(عکس۲) اما عبدالغفار نقش‌بندی! وی فرزند فتحی‌محمد نقش‌بندی امام‌جمعه دائم راسک است. شیعیان آنها را تندور می‌دانند. پدر و پسر در سال۹۱ به اتهام صدور فتوای ترور مولوی مصطفی جنگی‌زهی امام‌جمعه راسک دستگیر می‌شوند.(عکس۳) جنگ‌زهی حامی جمهوری‌اسلامی، فرمانده پایگاه بسیج و مخالف گروهک جندالله (ریگی) بود. او حتی در دادگاه ریگی می‌نشیند و با او مناظره میکند. سال۹۲ پدر به ۱۵سال حبس و پسر به ۱۲سال حبس و نفی بلد محکوم می‌شوند‌.(عکس۴) اما دو سال بعد با قرار وثیقه ۵ میلیاردی آزاد می‌شوند.(عکس۵) چرا؟ یا حکم در دیوان عالی شکسته می‌شود یا بنا به مصلحت آزاد می‌شوند. نمی‌دانم. در این بحران وقت تحقیق بیش از این ندارم. عبدالغفار پرسروصداست. در موضوعات مختلف کشوری از پلاسکو و متروپل گرفته تا هواپیمای اوکراین موضع گرفته. گاهی اخبار حیرت‌آور می‌دهد. ازجمله در ۱۳خرداد۱۴۰۱ در نمازجمعه می‌گوید: «امروز پدران به خاطر ماندن در هزینه‌های سنگین زندگی خود، برای اینکه شرمنده چشمان اشکبار کودکان معصوم خود نباشند، پدر می‌آید سه فرزند خودش را با دستان خودش حلق‌آویز می‌کند!» (عکس۶) این اخبار او معمولا تیتر خبرگزاری‌های وهابی می‌شود. گرچه مدرکی و هویتی از آن پدر و فرزندانش هم ارائه نمی‌دهد! القصه! احوال عبدالغفار این‌گونه است. بیانیه نقش‌بندی مبنی بر تجاوز قطعی بلافاصله تیتر اینترنشنال می‌شود.(عکس۷) فردایش(۴مهر) نقش‌بندیِ‌پدر در بیانیه‌ای با دست‌خط خود سخنان پسرش را رد می‌کند. (عکس۸) به تحلیل‌ من، تحت فشار دستگاه امنیتی بوده. با خبر عبدالغفار، افکار عمومی استان می‌شود انبار باروت. اما مولوی عبدالحمید نسبت به خبر عبدالغفار هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد! ۵مهر انبار باروت منفجر می‌شود؛ در چابهار معترضین به تجاوز دختر بلوچ، چند بانک و ماشین را به آتش می‌کشند. ادامه دارد... پی‌نوشت: فرآیند انتخاب امامان جمعه اهل سنت متفاوت است: ۱-در زاهدان ۱۸نمازجمعه با ۱۸ امام‌جمعه دایر است. ۲-انتخاب امام‌جمعه صرفا از سوی حکومت نیست. توسط شورایی از خود اهل سنت اننخاب می‌شود. javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۲ شهر آبستن حوادث است زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۰ ۵مهر در چابهار معترضین به تجاوز به دختر بلوچ، چند بانک و ماشین را به آتش می‌کشند. با تایید عبدالغفار نقشبندی بر همگان تجاوز به دختر بلوچ قطعی شده. اما زاهدان هنوز در آرامش است. باوجود اینکه هنوز نظر نهایی پزشکی قانونی مبنی بر تعرض اعلام نشده، کمیسیون ناجا تحت فشار، حکم به اخراج رسمی کوچکزایی می‌دهد. دلیل حکم: تبعات اجتماعی دو تخلف کوچکزایی (عدم‌دستور قضایی برای بازجویی+ بازجویی بدون حضور پلیس دوم.) اما ناجا بازهم اعلام عمومی نمی‌کند! ۶مهر با تاخیر در زاهدان شورای راهبردی تشکیل می‌شود‌؛ محامی (نماینده‌رهبری)، شفاهی(فرمانده‌سپاه استان)، طاهری (فرمانده‌ناجا)، مدرس (استاندار)، توحیدی (مدیرکل اطلاعات). محامی می‌گوید در جلسه آن روز گفتم: «خود شما مدعی قضیه و پیگیر ماجرا باشید که اگر تخلفی صورت نگرفته، مستند و شفاف برای مردم بیان شود و اگر جرمی شده خود شما در پی اشد مجازات متخلف باشید. چون این یک جرم شخصی نیست و جرم کارگزار نظام به حساب نظام گذاشته می‌شود و مجازات سنگین‌تری دارد. سازمان قضایی نیروهای مسلح گفتند پیگیری مناسبی داشتند که بنده گفتم اینکه می‌گویید اعلام نتیجه پیگیری‌ها به خانواده فرد باعث آرامش و تقدیر آنها شده، خوب است. اما باید اینها را به دیگران اعم از علما، معتمدان طوائف و قبایل، اساتید دانشگاه و گروه‌های مرجع منتقل کنید. که متاسفانه عمل نکردند.»       نکته همین‌جاست! از شروع ماجرای خبر تجاوز به دختر بلوچ، هیچ دستگاهی یک خط بیانیه نمی‌دهد! مولوی عبدالحمید که با سکوتش در مقابل خبر نقشبندی، تلویحا خبر تجاوز را تایید کرده‌. از حدودا ۲۰شهریور تا ۶مهر خبر تجاوز خانه‌به‌خانه در استان چرخیده، اما هیچ مسئول قضایی، امنیتی و انتظامی با مردم سخن نمی‌گوید! و فقط در جلسات خصوصی سخن از آرامش می‌رانند که دشمن سواستفاده نکند! بوالله خود شما عامل اصلی سواستفاده‌ها هستید! نه مردم حیران، پرسش‌گر و معترض... ادامه دارد... @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۳ دو روز قبل از جمعه مرگبار... زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۱ فعلا قهوه‌خانه‌ای به سبک جنوب تهران پیدا نکردم! سفره‌خانه‌ها مجلل است! و بس گران! گرچه کلا سعید بانیست. و من نیز اصرار بی‌جا نمی‌کنم! جغرافیا و بازه‌زمانی ماجرای زاهدان انقدر گسترده است که وقت نمی‌کنم از احوالم بنویسم. گرچه خوب نیست! هر روز خبری از شهرها می‌رسد که جز بغض کاری نمی‌شود کرد. برگردیم به زاهدان؛ دو روز قبل از جمعه مرگبار. یک روی سکه: در فاصله نمازجمعه ۱مهر تا ۸مهر(جمعه خونین)، خبر تجاوز به دختر مثل بمب ترکیده، مولوی عبدالحمید خطبه خوانده، نقش‌بندی بلند بلند خبر قطعی تجاوز را داده، همه ایران این خبر را شنیده، تمام خبرگزاری‌های خارجی تیتر کرده‌اند، اما مسئولین قضایی، انتظامی استان که هیچ! کشوری‌ها هم سکوت کرده‌اند! حتی یک مصاحبه نمی‌کنند! یک کلام با مردم سخن نمی‌گویند! نه رد می‌کنند و نه تایید! روند پیگیری پرونده را نمی‌گویند! خبر بازداشت و اخراج کوچکزایی را هم نمیدهند! حتی گزارش‌های پزشک‌قانونی مبنی بر عدم تجاوز را هم به مردم نمی‌گویند! فقط سکوت! یک هفته سکوت محض! حماقت و بلاهت از این بیشتر؟! روی دوم سکه: مولوی عبدالحمید دو روز قبل (۶مهر) از حادثه نمازجمعه، در بیانیه‌ای خواستار رسیدگی به «موضوع تجاوز مامور پلیس» می‌شود. اگرچه او در بیانیه تاکید می‌کند که باید به دستگاه قضا فرصت رسیدگی داد اما ایشان با استفاده از واژه «موضوع تجاوز» و عدم به‌کارگیری واژه «شائبه» یا «اتهام» این را در ذهن افکار عمومی تبادر می‌کند که تجاوز قطعی و مطالبه فعلی مجازات مجرم است. سه روز است که خبر نقشبندی مبنی بر تجاوز قطعی، مثل بمب در خبرگزاری‌های دنیا پیچیده، اما مولوی عبدالحمید سکوت می‌کند! سایت رسمی مولوی عبدالحمید نیز همان روز (۶مهر) خبر از قطعی تجاوز می‌دهد: «در پی جریان اخیر چابهار مبنی بر تجاوز مأمور پلیس به دختری در این شهرستان...» زبان دوپهلو و دوگانه سخن گفتن! از یک طرف اعلام قطعی تجاوز می‌کنند! و از طرف دیگر مردم را به آرامش و انتظار تا پاسخ دستگاه‌قضا توصیه می‌کنند! این دوگانه سخن گفتن، آورده‌ای جز خروش احساسات و کشاندن مردم به جمعه مرگبار دارد؟!‌ @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۴ «نبودن‌ها» گواه از اشراف اطلاعاتی دارد! روزجمعه (۸مهر) استاندار در استان نیست! امام‌جمعه در مشهد است! مسئول عملیات سپاه هم در شهر نیست! «نبودن‌ها» گواه از اشراف اطلاعاتی دارد! با یک سرچ ساده هم می‌شد فهمید که این جمعه خبرهاییست! ولی آقایان ترک پست کردند! اگر بودند بر کنترل بحران موثر نبودند؟! یحتمل کارهای مهم‌تری جز حفظ جان ملت داشتند! عیدگاه(مصلی) تا مسجد مکی ۱۵۰۰متر است. یک درب عیدگاه دقیقا روبروی کلانتری۱۶ است. با فاصله کمتر از ۱۵متر. عیدگاه چند درب دارد. حداقل نصف نمازگزاران از جلوی درب کلانتری رد میشوند؛ یعنی ۳هزار نفر. جمعه مرگبار دو سوال اصلی دارد: ۱-آیا معترضین قصد تسخیر کلانتری داشته‌اند؟ ۲-کدام طرف ابتدا شلیک کرده؟ برای پاسخ، هیچ‌ راهی جز دیدن دوربین‌های مداربسته نیست‌. وگرنه هر دوطرف یک‌جانبه روایت می‌کنند. رفتم حوزه هنری زاهدان. در حال ساخت مستند هستند. ناجا همه فیلم‌ها را در اختیارشان گذاشته. پای دیدن فیلم‌ها نشستم: ۱-مولوی عبدالحمید در خطبه‌ها بر حفظ آرامش تاکید می‌کند. نماز تمام می‌شود. حدودا ۶هزار نفر در حال خروج هستند. ۲-ساعت ۱۳:۷، ۳۰-۴۰نفر به درب کلانتری حمله‌ می‌کنند؛ با لگد و زدن سنگ. ۳-معترضین به ۲۰۰نفر می‌رسد. عده‌ای تماشاگرند فقط. ۴-یک‌نفر با کلت از داخل پنجره به اتاقک نگهبانی شلیک می‌کند‌. ۵-ماموران تک تیرهوایی می‌زنند. ایضا ساچمه‌ای مستقیم به معترضین. ۶-حالا ۵۰۰نفری قصد ورود دارند. ۷-از ضلع‌های مختلف به داخل کلانتری سنگ می‌اندازند. جمعیت ۲۰۰۰نفر. کلانتری محاصره کامل است. ۸-ماموران گازاشک‌آور پرتاب می‌کنند. یک‌نفر آن را دوباره به‌داخل کلانتری پرتاب می‌کند. ۹-من در فیلم‌ها فقط دو مسلح جلوی کلانتری دیدم. جای دیگر را نمی‌دانم. ۱۰-چندنفر از اتاقک نگهبانی وارد حیاط می‌شوند‌. درب کلانتری را کامل از داخل باز می‌کنند. ۱۱-ماموران تیراندازی مستقیم به سمت مهاجمان جلوی درب می‌کنند. با گلوله‌ جنگی. ۱۲-یک‌نفر بطری بنزین می‌ریزد به خودروی داخل کلانتری. آتش شعله می‌گیرد. کلانتری پر است از خودرو. ۱۳-یک‌نفر درب اتوبوس شرکت‌واحد را می‌شکند‌. وارد می‌شود. ناگهان اتوبوس کوبیده می‌شود به دیوار کلانتری. بخشی از دیوار فرو می‌ریزد. همه فریاد الله‌اکبر سر می‌دهند. ۱۴-شدت تیراندازی مستقیم ماموران بیشتر و بیشتر می‌‌شود؛ فقط جنگی. ۱۵-ساعت۱۳:۴۲ باشدت تیراندازی ماموران و رسیدن نیروهای کمکی، محاصره کلانتری شکسته می‌شود. فقط یک پلیس گلوله خورده. ۱۶-درگیری به خیابان‌های بین کلانتری، عیدگاه و مسجد مکی کشیده می‌شود. نکته: پلیس می‌توانست بسیاری از معترضین و جمعیت تماشاگر را با شلیک متعدد گاز اشک‌آور متفرق کند. قطعا تلفات کمتر بود. ادامه‌ دارد جواد موگویی @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۵ فریاد میزد برادرم در آتش است... زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲ پس از پایان درگیری در کلانتری۱۶، درگیری به کوچه‌های اطراف مسجد مکی کشیده می‌شود. بسیج و سپاه سر می‌رسند؛ ساعت ۱۴:۳۰. در بین معترضان حداقل ۱۰نفر مسلحند؛ کلاشینکف و کلت و در خیابان و پشت‌بام‌ها. اما نیروهای نظامی همه سلاح جنگی دارند. بسیجی‌ها بی‌محابا شلیک میکنند. سپاه و ناجا منضبط‌تر. مولوی حافظ (داماد مولوی عبدالحمید) از بلندگوی مسجد از طرفداران می‌خواهد از درگیری دست بکشند. از نیروهای امنیتی هم می‌خواهد تا راه را باز کنند که معترضین صحنه را ترک کنند. همزمان اعظمی معاون عملیات قرارگاه قدس، تنها و با لباس شخصی برای مذاکره وارد مسجد می‌شود. اطلاعی از مشروح مذاکرات ندارم. هلیکوپتر کبری سپاه بالای منطقه می‌آید. حتما برای شناسایی. لکن چرا کبری؟! قابلیت این هلیکوپتر جنگنده است! نه شناسایی. همین، جو را تندتر می‌کند. معترضین ۳۰-۴۰ لاستیک را آتش میزنند. رضا(شیعه)شاهد عینی در معرکه: «می‌خواستند دید هلیکوپتر را کور کنند. اصلا نیازی به هلیکوپتر نبود‌. وقتی پهبادها بالا بودند آمدن هلیکوپتر فقط تحریک‌کننده بود. من رفتم سمت مسجدمکی، می‌خواستم دوستان اهل سنتم را آرام کنم. وقتی رسیدم یک‌پژوه در آتش بود‌. ناگهان منفجر شد. یکهو درب درمانگاه نبوت در چندمتری مسجد را شکاندند و با لاستیک کل ساختمان را به آتش کشیدند. یک‌نفر التماس می‌کرد که برادرم(محمدامین آب‌درشکر) داخل است. زنگ زدم یاسر(بسیج). گفتم ماشین آتش‌نشانی بفرستید. گفت نمی‌آیند، می‌گویند تامین امنیت نداریم. گفتم من ضمانت می‌کنم. به معترضین التماس کردم که یک‌نفر داخل است، او که گناهی ندارد، بگذارید آتش‌نشان‌ها بیایند. پذیرفتند. دو ماشین آتش‌نشانی آمد. عده‌ای از بلوچ‌ها خواستند حمله کنند که عده‌ای دیگر نگذاشتند و حتی به آتش‌نشانها کمک هم کردند. فهمیدیم سه نفر در ساختمان هستند. دو نفر را بیرون آوردند. ناگهان نمی‌دانم چه شد که تیراندازی‌ها شدت گرفت. یکی از ماشین آتش‌نشانها فورا درفت. معترضین ریختند سر آن یکی. آتش‌نشان‌ها را کتک و ماشین را آتش زدند. برادر مدام داد میزد برادرم در آتش است.. ولی گوش کسی بدهکار نبود. ناگهان یک چیزی خورد به سینه‌ام. عینکم افتاد. درست نمی‌دیدم. یک بلوچ چاقو گذاشت زیر گلویم! گفت تو ما را مشغول کردی! قصد بریدن سرم داشت. نفسم بالا نمی‌‌آمد. یکهو دوستان بلوچم آمدند و با وساطتت مرا آزاد کردند.» آب‌درشکر در بالای کابین آسانسور مخفی می‌شود از ترس حمله مهاجمان. اما از شدت آتش و دود، نیمی از بدنش سوخته و خفه میشود. اما چرا ناگهان تیراندازی‌ها شدت گرفته بود؟ ادامه دارد @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۶ مصالحه شکست خورد! زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲ اما چرا در حین خاموش‌کردن درمانگاه نبوت توسط آتش‌نشان‌ها، یکهو تیراندازی‌ها شدت گرفته بود؟ علت، ورود نیروهای اطلاعات سپاه به فرماندهی حمیدرضا هاشمی (مسئول سازمان اطلاعات سپاه استان) بود. او شروع می‌کند به تیراندازی بی‌محابا و نزدیک شدن به خانه مولوی‌ عبدالحمید در چندمتری مسجد‌. ناگهان تک‌تیرانداز نفر کناریش را از بالای ساختمان‌های همسایه می‌زند. بلافاصله هاشمی را هم می‌زند. گلوله درست از بالا می‌خورد به گردنش و از سینه خارج می‌شود. نیروهای س‌پ‌اه بعد از چند دقیقه ضارب را می‌ز‌نند. ضارب «یاسر شه‌بخش» است، تیراندازی ماهر. در نت چند فیلم از مهارتش در تیراندازی یافتم. حدود ۲۰دقیقا بعد از پایان درگیری جلوی کلانتری۱۶ درگیری‌ها به مناطق مختلف شهر می‌کشد. از بازار و ایستگاه آتش‌نشانی گرفته تا کلانتری‌ها، مقرهای بسیج و سپاه درگیر می‌شوند‌. رسما جنگ خیابانی می‌شود. نیروهای نظامی برتری قاطع سلاح دارند نسبت به معترضین. برگردیم به مسجدمکی: ساعت بین ۱۷ تا ۱۹. غروب در حین درگیری‌ها تماس تلفنی محامی(نماینده رهبری) با مولوی عبدالحمید. قرار می‌شود مولوی در مصاحبه تصویری طرفدارانش را به آرامش و پایان درگیری دعوت کند. همین کار را می‌کند؛ صریح و شفاف. اما تسنیم، همشهری، مشرق و... تیتر می‌زنند: «اعلام برائت مولوی عبدالحمید از آشوبگران» بنزین روی آتش! به مدد حماقت این خبرگزاری‌ها مصالحه شکست می‌خورد و درگیری‌های مسلحانه بین دو طرف تا شب ادامه دارد. آمار کشته‌ها چیست؟ آمار اعلامی مسجد مکی ۹۰ تن است. اما معاون انتظامی امنیتی استاندار می‌گوید «تاکنون یک لیست ۵۲نفره به ما داده‌اند. ما شرط کردیم، خانواده و قبور را باید ببینیم.» آمار پزشکی قانونی از اولین روز درگیری(۸مهر) تا امروز (۱۲آبان) ۲۲جسد کالبدشکافی است. اما ۸تن نیز به بیمارستان‌‌ها بردند که چون همان لحظه تمام کرده بودند، خانواده‌ها دیگر به پزشکی قانونی تحویل ندادند. از نیروهای ناجا، بسیج و سپاه، هم ۶تن در درگیری‌ها جان‌باختند که اسامی مشخص است. القصه! فعلا آمار رسمی و غیررسمی این است تا مسجدمکی مستندات ارائه بدهد. @javadmogoei
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۷ دم نماز مغرب... می‌آیند بالای سرش، با کلت @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۳۷ دم نماز مغرب.. می‌آیند بالای سرس، با کلت زاهدان: ۱۴۰۱/۸/۱۲ اینجا هرشب صدای تیراندازی می‌آید؛ گاهی تک تیر، گاهی رگبار. از بعد از جمعه خونین، یک‌نانوایی را به رگبار بستند، ایضا اداره آگاهی زاهدان. یک سپاهی و یک بسیجی ترور شده، در ایرانشهر هم یک‌ ناجایی را به رگبار بستند. خواب بودم که گوشی سعید زنگ خورد. خبر، ترور امام‌جماعت یک مسجد شیعیان است. بلافاصله راهی بیمارستان تامین‌اجتماعی شدم. راهروی اورژانس جا نیست.چند آخوند دست می‌دوند و گریه می‌کنند. پرستار داد میزند «هرکسی می‌خواد به حاجی کمک کنه، بره بیرون.» کسی گوش نمی‌کند. از لای در اتاق احیا دید زدم؛ تخت خیس خون است. دو نفر روی زمین ولو بودند؛ زار زار گریه می‌کردند. چند زن به سروصورت می‌زنند. سعید گفت «دم نماز مغرب زدنش. دو گلوله به گوش و سر. موقع پارک ماشین می‌آیند بالای سرش. با کلت.» زنگ زدم به صادق نیکو (ایسنا). گفتم بنویس: «سجاد شهرکی ۳۱ساله، امام‌جماعت مسجد مولای متقیان زاهدان توسط افراد ناشناس ترور شد. الان اتاق احیاست. یک بچه دو ساله دارد.» ناگهان صدای گریه‌ها به اوج رسید. تمام کرد... جلوی در صدای دادوفریاد آمد. چندنفر (شیعه) یک بلوچ(سنی) را گرفتند که بزنند! چرا؟ به‌جرم سنی بودن! بقیه نگذاشتند! چند پلیس مسلح دست به‌ ماشه دور تا دور بیمارستان موضع گرفتند؛ یحتمل از ترس حمله انتحاری. یک‌ آخوند شروع کرد به دادوفریاد! رو کرد به من: «آقای موگویی! که آمدی اینجا! برو بنویس! بنویس که خون سجاد پای محامی (نماینده رهبری) است که ناجا را تضعیف کرده! این خون رو او باید جواب بده...» منظورش بیانیه شورای تامین مبنی بر قصور ناجا در جمعه‌مرگبار است. بلند بلند داد می‌زند؛ گاهی فحش، گاهی گریه، گاهی می‌زند توی سرش! هیچ کنترلی ندارد. دوست نزدیک سجاد است. آمدم مسجد. لکه‌های خون روی زمین است. چند متری مسجد. صندلی ماشین خون‌آلود. سعید می‌گوید سجاد خودش این مسجد را ساخت. مسجد غلغله است. برخی صحبت از انتقام‌گیری می‌کنند. همان آخوند داد میزند که نباید عقب بکشیم. نباید خون سجاد پایمال شود. چند نفر الله‌اکبر می‌گویند. مصطفی(فرزند شهید) نطق می‌کند: «ما ترس نداریم، سینه‌های ما برای رفیقمان سپر است اما اجازه اختلاف نمی‌دهیم، هرچه قانون بگوید!» دعوا بالا می‌گیرد. نصف حرف از انتقام می‌زنند، نصف حرف از صبر. ناگهان بلندگوی مسجد به صدا در می‌آید: السلام‌ علیک یا اباعبدالله.. زیارت عاشورا به دعوا خاتمه می‌دهد. یاد سکانس اذان فیلم «چ» افتادم؛ وسط دعوای نیروهای اصغر وصالی با پاسداران شهر پاوه. همه می‌نشینند به گریه... من نیز... غریب گیرآوردنت... گریه من نیز... پی‌نوشت: این‌ یکی گزارش خبری نیست! احوال خودم است! دلم‌ نمی‌خواهد قایمش کنم. @javadmogoei