کفیلابوفاضل ./
-
روزی که ذره ذره شود استخوان من
باشد هنوز در دل تنگم هوای تو : ))
کفیلابوفاضل ./
+ تسکین ِاندوھ ؟ - یقینا نجف .
دارم تمام میشوم از دستِ روزگار ،
لعنت کنم که را ؟ کم آوردهام علی : )
الا اي دخترِ موسي
كه عيسي زنده ميسازي
دخيلم ؛ گوشه چشمي بندهي از خاك كمتر را ..
کفیلابوفاضل ./
+ تسکین ِاندوھ ؟ - یقینا نجف .
نه حال جنگ با زمانه مرا مانده نه صلحی !
سپرده ام به نجف تا علی چه حکم نماید : )
کفیلابوفاضل ./
+ تسکین ِاندوھ ؟ - یقینا نجف .
منبچهاینخانهاموباباتو
مـننوڪرلاابـالیوآقــٰاتو !
« اَللَّهُمَّ إنِّي اَسْأَلُكَ حُسْنَ الخاتِمَةِ .»
خدایا من از تو ، یک پایان خوب میخواهم .
کفیلابوفاضل ./
-
امر محشر عرصه ای که کس نپرسد حال کس
بسته بر یک گوشۀ چشم اباالفضل است و بس .
خشت جسم ما ز آب و خاک بی عقلی زدند
بر دل ما مُهر سگهای اباالفضلی زدند
آنقدر مست از می جام قمر خواهی شدم
دل گمان دارد که من عبّاس اللّهی شدم !