eitaa logo
کرامت
16.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
19 فایل
﷽ ♦️ کرامت؛ کانون رشد و آموزش مربی تراز انقلاب اسلامی 🔶️ روابط عمومی @keraamat 🔶️ پیام رسان بله: https://ble.ir/keraamat_ir 🔶️ اینستاگرام: instagram.com/keraamat_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 چطوری بچه‌هامون رو با روضه امام حسین علیه‌السلام رشد بدیم؟ 🏴 تک تک لحظه های عاشورا برای ما و بچه‌هامون درس زندگیه 🔸️ قطعا آرزوی ما اینه که این درس ها رو توی متن زندگیمون پیاده کنیم و برای تربیت بهتر بچه‌هامون ازش استفاده کنیم. استاد عباسی ولدی کتابی رو نگارش کردن با عنوان "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است" 🔹️ این کتاب دقیقا به همین موضوع می‌پردازه. توی این شب ها قسمت هایی از این کتاب رو می‌خونیم. ✅ @keraamat_ir
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 کاش می شد باور کرد خدا بچه ها رو اینطور آفریده... @keraamat_ir
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ 🌕 جای پای خورشید 🔰 قسمت دوم ( شب دوم محرم ) 🔸️ تلفنم زنگی می‌زند... در میان تاریکی هیئت، گوشی را از داخل کیفم بر می‌دارم... گوشی را نگاه می‌کنم... ❤️ محسن جانم! اسم قشنگ همسرم، روی گوشیم نقش می‌بندد... گوشی را بر‌می‌دارم. - فاطمه جان! سلام عزیزم... - سلام محسن جان. قبول باشه. - از تو هم قبول باشه عزیزم. فاطمه جان! زهرا دوست دارد بیاید پیشت .... بی تابی می‌کند... 🔹️ محسن، امشب دوست داشت زهرا را با خود به قسمت مردانه ببرد تا من هم کمی استراحت کنم... . زهرا هم امسال بزرگ‌تر شده، کم کم دارد راه می‌افتد و برای مدت طولانی، سخت یکجا می‌نشیند.... کمی خوراکی و وسایل بازی برایش آورده بودم و محسن هم همراه او در محوطه بیرون هیئت راه می‌رفت و بازی می‌کرد... 👩‍🍼اما بالاخره آغوش مادر برای طفل ۱ سال و چند ماهه، چیز دیگریست ... آرام آرام می‌روم و زهرا را می‌آورم پیش خودم. آنقدر بازی کرده، خسته است و دوست دارد در بغلم بنشیند. 💔 شب دوم محرم است... شب ورود کاروان اباعبدالله (ع) به کربلا ... مداح زمزمه می‌کند.... سلام ای کرب و بلا، تویی قربانگاه ما... تویی آخرین منزل این سفرها... ز راهی پر پیچ و خم، رسیدیم آخر به هم... قرار قدیمی نی‌ها و سرها... 🔹️ همین طور که زهرا در بغلم نشسته و با چادرم بازی می‌کند، من هم اشعار را زمزمه می‌کنم و اشکم سرازیر می‌شود... زهرا برمی‌گردد و با تعجب به من نگاه می‌کند... هنوز درست نمی‌تواند حرف بزند... بعضی کلمات را شکسته شکسته ادا می‌کند... 🔹️ دست‌های کوچکش را روی خیسی صورتم می‌کشد... شاید از گریه کردنم ناراحت شده ... به خودم می‌آیم... دستان کوچکش را می‌گیرم و می‌خندم و می‌گویم بیا «اشک بازی» کنیم! همین طور که اشک‌هایم روان است، با دستان او اشک‌هایم را جمع می‌کنم و به صورت و گردنش می‌مالم و می‌خندم ... از خیس شدن صورتش خوشش می‌آید و او هم می‌خندد و این بازی را ادامه می‌دهیم ... . چشمانم از غم اباعبدالله خیس ....😭 لبهایم برای بازی با طفلم خندان ... قلبم سرشار از شعف... شعف از «گریه» بر اباعبدالله و از «بازی با فرزند» ... 🌱 چه دنیای زیبایی است دنیای مادری .... در همین افکار بودم که صدای ظریفی آمد و مرا صدا کرد ... ادامه دارد ... ┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ @keraamat_ir
🔰 کربلا صحنه حماسه است، چه داستان‌هایی را با چه ادبیاتی برای فرزندان خود بازگو کنیم؟@keraamat_ir
16.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 دغدغه‌های یک دختر! 🔻 نقش آفرینی اجتماعیِ انسانیِ یک دختر یا حداقلی است یا حداکثری. حضور انسانیِ حداقلی یعنی من در جامعه به عنوان یک انسان حاضرم. 🔹️ یک دختر خوب، یک همسر خوب، یک مادر خوب، یک مادربزرگ خوب و بعد هم یک خدارحمت کنه خوب!! در مجموع آدم خوبی هستم! اما این کف خوب بودن است! ⁉️ حداکثر یک دختر چیست؟ نگاه حداکثری این است که من احساس کنم، قرار است یک نقش آفرینی انجام دهم. دغدغه‌های ذهنی دخترهای ما چه باید باشد؟ مثلا عروسی ۶ ماه بعد چه بپوشند؟ ♨️ یا اینکه دخترهای ما احساس کنند هر کدام می‌توانند یک پیغامبر برای زنِ مسلمانِ با کلاسِ عالمِ چشمها را خیره کن باشند؟ ❓️ ما حضرت زینب (س) را چگونه به بچه‌ها معرفی می‌کنیم؟ بانویی که وارد دربار یزید می‌شوند. به یزید می‌فرمایند تو فرزند کسی هستی که توسط جد من آزاد شد. اینکه الآن من با تو صحبت می‌کنم از چرخش روزگار است. هر کیدی می‌توانی انجام بده! هر کاری انجام دهی یاد ما فراموش نخواهد شد. ✴️ آیا ما اینگونه به حضرت زینب (س) می‌پردازیم که یک تنه بساط یزید را جمع کرد؟ یا تصویر ما از ایشان فقط مصیبت‌های ایشان است؟ "دکتر علی غلامی" 💎 دوره جامع تربیت دخترانه اطلاعات بیشتر و ثبت نام: www.keraamat.ir ⚠️ ما در کرامت، برایتان از اندیشه های مختلف تربیتی می گوییم، چراکه نگاه نقادانه ی شما ارزشمند است. ⚠️ 🔸 "کرامت؛ کانون رشد و آموزش مربی تراز انقلاب اسلامی" 🔗 بله / اینستاگرام / ایتا / تلگرام / گپ / سروش / آی گپ / آپارات/ روبیکا@keraamat_ir
11.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 آزادی برای بچه‌ها یک نیاز است یا زیاده خواهی...؟ 📚 برشی از کتاب "در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است. " ✅️ @keraamat_ir
┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ 🌕 جای پای خورشید 🔰 قسمت سوم 🔹️ صدای ظریفی مرا به خود می‌آورد ... به سمت در اتاق برمی‌گردم و می‌بینم زهرا دم در ایستاده... مامان! پس کی می‌رویم؟ پیراهن مشکیش را پوشیده و چند گل سر مشکی که برای محرم برایش خریده‌ام را آورده تا موهایش را درست کنم ... لبخندی می‌زنم و می‌گویم منتظریم تا بابایی بیاید... حالا بیا تا موهای قشنگت را برایت ببندم... با خنده‌های شیرینش به سمتم می‌آید.... 🔸️ جزوه‌هایم را جمع و جور می‌کنم و در کمد می‌گذارم... خدا رو شکر زمانی که زهرا خواب بود، خیلی خوب رسیدم درس‌هایم را مرور کنم... بعد از دو ترم مرخصی‌ زایمان، این ترم، اولین ترمی است که به دانشگاه رفتم... 💎 وقت‌ و زمان برای یک مادر دانشجو چقدر برکت داشت... خدا رو شکر .... زهرا می‌آید و در بغلم می‌نشیند... موهایش را برایش جمع می‌کنم و می‌گویم، در یک کیسه خوشگل صورتی، برایت نخودی کشمش و چند لقمه کوچولوی نان و کره و مربا گذاشتم تا وقتی رفتیم هیئت با دوستانت بخوری... خوشحال و شاد می‌گوید... آخ جون! دوباره با هم خاله بازی می‌کنیم و با هم نخودی و کشمش می‌خوریم... 🔹️ در این گفت و گوهای مادر- دختری هستیم که صدای زنگ در می‌آید... بدو زهرا جان! باباییه! می‌رود در را باز می‌کند... محسن با لبخند همیشگی وارد خانه می‌شود... سلاااام خانوم گل من... به سمت من می‌آید و پیشانی مرا می‌بوسد... 👨‍👦 زهرا را در آغوش می‌گیرد.... سلااام بابایی... چطوری دختر خوشگل بابا؟ بوسه‌ای بر صورت زهرا می‌زند و می‌گوید تا من تجدید وضو می‌کنم، حاضر شوید که برویم.... 🏴 به هیئت می‌رسیم... در گوشه‌ای می‌نشینم و کنار خودم برای زهرا زیر انداز گل دار صورتی‌اش را پهن می‌کنم تا خوراکی‌ها و اسباب‌بازی‌‌هایش را روی آن بچینم... مشغول خاله بازی با دوستانش می‌شود.... محو شیرین‌کاری‌های او هستم... 💔 شب سوم محرم است... روضه‌خوان زبان حال سه ساله اباعبدالله را می‌خواند... انگار این اشعار را با صدای ظریف دختری سه ساله می‌شنوم... چه سوزی دارد... - خبر دارم که مهمان منی امشب پدر جان ...😭 - ببین ویرانه را با زخم تن کردم چراغان.... - تو بنشین روبرویم، مپرس از رنگ و رویم... - به روی من نیاور، اگر آشفته مویم ... - تو حق داری، که نشناسی‌ام، منم! من، دختر تو ... - تو هم حق بده، که نشناسمت، چه آمد بر سر تو ... ♨️ دردی شدید همه وجودم را پر می‌کند... از درد به خودم می‌پیچم که ناگهان سنگینی نگاهی مرا به خود می‌آورد... 🌱 ادامه دارد... ┄┄┅═✧❁🏴🖤🏴❁✧═┅┄ @keraamat_ir
🏴 بچه ها بعد از حضور در هیئت و چیزهایی که اونجا می‌شنوند، سؤالاتی از واقعه کربلا میپرسند که پاسخ دادن به اونها خیلی سخته و شاید اصلا چیزی متوجه نشه. ❓️چجوری باید به سوالاتشون جواب داد؟@keraamat_ir