eitaa logo
KHAMENEI.IR
996.7هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
2هزار فایل
پايگاه اطلاع رسانی دفترحفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای KHAMENEI.IR
مشاهده در ایتا
دانلود
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 شاه بی‌غیرت در شهریور ۱۳۲۰ 👈 روایتی از آثار تصمیم رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ برای ملت ایران 📽نسخه کامل 🎙پادپخش‌های تصویری تاریخی را از اینجا دنبال کنید👇 💻 Farsi.Khamenei.ir
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 امروز؛ جمعه هفتم شهریورماه، ساعت ۱۹:۳۰؛ 👈پخش تلویزیونی رویداد ملی آزادگان ایران 📚 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» در این رویداد منتشر خواهد شد 🔹️ شبکه یک سیما و رسانه KHAMENEI.IR 🖥 Farsi.Khamenei.ir
📣 رهبر انقلاب: در دوران علیّ‌بن‌موسی الرّضا علیه‌السلام مکتب تشیّع در دنیای اسلام منتشر شد. ۱۴۰۴/۰۶/۰۲ 💻 Farsi.Khamenei.ir
23.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 برای طلوع خورشید 🎥 قرائت کامل زیارت آل‌یاسین به همراه بیانات و ذکر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از فرازهای آن ✏️ رهبر انقلاب: یاد امام زمان نشان‌دهنده‌ی این است که خورشید طلوع خواهد کرد، روز خواهد آمد. 🎧 نسخه صوتی زیارت آل یاسین 📥 سایت | آپارات 💻 Farsi.Khamenei.ir
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💗 دعای امام زمان(عج) 🎥 قرائت دعای سلامتی امام زمان(عج) توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ✏️ رهبر انقلاب: وقتی «اَلّلهُمَّ کُن لِوَلِیّک» را میخوانید، در واقع دارید ارتباط میگیرید با امام زمانتان، که فرموده‌اند: ما را دعا کنید، ما هم شما را دعا میکنیم. 📽 مطلب مرتبط: اینگونه دعای فرج بخوانید 💻 Farsi.Khamenei.ir
📝 خط حزب‌الله؛ هفته‌نامه‌ی خبری-تبیینی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب را هر هفته در Khamenei.ir بخوانید👇 https://farsi.khamenei.ir/weekly/
📣 رهبر انقلاب: باید تمام راه‌های کمک‌رسانی به رژیم‌صهیونی قطع شوند. ۱۴۰۴/۰۶/۰۲ 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از تحلیل و تبیین
5.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤 | ماجرای آشنایی و همراهی مرحوم ابوترابی با شهید اندرزگو در دوران مبارزات نهضت اسلامی 🌷 به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «پاسیاد پسر خاک» در رویداد ملی «آزادگان ایران» 🔍متن کامل گفت‌وگو را بخوانید👇 farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=61010
هدایت شده از KHAMENEI.IR
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ (س) 📹 روایت تکان‌دهنده‌‌ی شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید کرکی -فرمانده بزرگ حزب‌الله- از امداد حضرت فاطمه زهرا(س) به رزمندگان اسلام در اوج محنت در جنگ ۳۳ روزه 🔹 حاج قاسم: حضرت زهرا(س) فرمودند «درست می‌شود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک هلی‌کوپتر اسرائیلی با موشک زده شد... 📢 ویژه ساعت شهادت حاج قاسم سلیمانی و یاران در فرودگاه بغداد | ❤️ 🖥 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از ایران همدل
📣 کمک فوری در تهیه نان و آب برای کودکان گرسنه غزه 👈 اگر میخواهید در کمترین زمان کمک‌های شما در قالب نان و آب به مردم مظلوم و جنگ زده غزه برسد، در گلریزان ایران همدل مشارکت کنید.... 📲پرداخت هم‌اکنون از طریق بله: https://ble.ir/irane_hamdel/-3324126945798594879/1754064993653
هدایت شده از ریحانه
🖥یک جای خالی ❤️روایت‌های زنانه از غزه 📝عمویم که به رحمت خدا رفت، باردار بودم؛ تمام دوران عقدم برای درمان به تهران می‌آمد. بیشتر از بابا خانه‌مان بود. جهازم را که می‌خریدم، اول از همه به او نشان می‌دادم‌. عموتر از یک عموی معمولی بود. شبیه شده بود به بابا. با حالِ بدش، دست برنمی‌داشت از کل‌کل با من. بیشتر از چیزی که دکترها گفتند، دوام آورد؛ رفته بودم سر خانه زندگی‌ام و کمتر از قبل می‌دیدمش.  یک روز که همسرم زودتر از همیشه خانه آمد، نشسته بودم روی مبل صورتی، کنج هال. توی خانه، صدای آرامِ فن یخچال مثل ناله‌ای کش‌دار می‌پیچید. کنارم نشست. مثل همیشه نبود. چیزی نمی‌گفت. لباسش را عوض نکرد. کم‌کم نشست روی زمین. نور کم‌جانی از لابه‌لای پرده روی صورتش می‌‌تابید. یواش، خودش را کشید پای مبلی که من نشسته بودم. آرام به حرف آمد. گفت حال عمو خوب نیست. فاصله‌‌ی نفس‌هایش کوتاه و نامنظم شده بود. نگاهش را خواندم. مردمک‌هایش کدر شده بود و رگه‌های قرمزی از کنارش معلوم بود. خم شدم. دست گذاشتم روی دهانش. داد زدم: «نگو.» دلم نمی‌خواست بگوید عمو از دنیا رفته. نمی‌خواستم بشنوم دیگر عمویی نیست تا برای شفایش دعا کنم. دعایی که هر بار با بوی اسپند، با صدای باران و اذان همراه می‌شد. باور نداشتم که عمو را دیگر نمی‌بینم. مراسمش در شهر دیگری بود و نگذاشتند بروم. گفتند راه زیاد است و مراسم‌ها حالت را بد می‌کند. من را گذاشتند پیش خاله. خاله، مشکیِ تنم را که دید، پیراهن گل‌گلی برایم آورد و گفت بارداری. خوب نیست مشکی بپوشی. خیلی زود تن دادم به اینکه برای عزیز از دست رفته‌ام عزاداری نکنم. صدایم درنمی‌آمد. مدام حس می‌کردم چیزی از گلویم بالا و پایین می‌رود و گیر می‌کند. هیچکس، عکسی از سنگ مزار عمو برایم نفرستاد. چندسال از این ماجرا گذشته؛ اما هنوز باورم نشده. درست مثل مادرِ توی فیلم که گمان می‌کند پسرش هنوز زنده است و نمرده. چشم‌های پسر بسته است و احتمالا بدنش رفته رو به سرد شدن. حرکتی ندارد و خون، دورش پاشیده. شاید قبل از این، نشسته بوده پای دفتر مشقش. می‌خواسته زودتر کاری برای خودش دست‌وپا کند و کمک‌خرجِ خانه باشد. شاید می‌خواسته انتقام خون پدر شهیدش را بگیرد. تازه رسیده بوده به سنی که می‌توانست حامی مادر باشد. می‌توانست مرد خانه باشد. کاش بگذارند مادر، عزاداری‌اش را بکند؛ ساعت‌ها حرف بزند با تن بی‌جان پسرش. اسمِ کوچکش را صدا کند و قصه‌‌ی اولین کفشِ مدرسه‌اش را تعریف کند. از بوی نانِ داغی بگوید که صبح‌ها با هم می‌خریدند. کاش بگذارند اشک بریزد و برای آخرین‌بار دستی به موهای پسرش بکشد. کاش باور کند پسرش را دیگر نمی‌بیند و بعد تن نحیفش را به خاک بسپارد. شاید آن‌وقت راحت‌تر برگردد به زندگی. دوباره بایستد پای اجاق گاز و عادت کند به یک جای خالی دور سفره‌شان. 📝زهرا عطارزاده، رسانه «ریحانه»؛ 💬مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم» 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید. 🖥 @khamenei_reyhaneh