eitaa logo
KHAMENEI.IR
995.1هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.1هزار ویدیو
2هزار فایل
پايگاه اطلاع رسانی دفترحفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای KHAMENEI.IR
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۴۰۴۰۶۰۲_بیانات_رهبر_انقلاب_در_مراسم_عزاداری_شهادت_امام_رضا_علیه‌السلام.pdf
حجم: 1.75M
📣 | متن کامل بیانات رهبر انقلاب در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام. ۱۴۰۴/۰۶/۰۲ 🔹️صوت کامل بیانات | فیلم کامل بیانات 💻 Farsi.Khamenei.ir
23.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 متفاوتی به حضور و سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم عزاداری شهادت امام رضا علیه‌السلام در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۴/۰۶/۰۲ 💻 Farsi.Khamenei.ir
📢 صبح امروز؛ تبرک‌جستن مردم به پرچم حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام در مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی(ره) 🖥گزارش تصویری مراسم امروز را از اینجا ببینید 💻 Farsi.Khamenei.ir
👈 روزنامه «»؛ شماره ۶۴: آمریکا، ایران و ظاهربینان! 📣  شصت و چهارمین شماره روزنامه اینترنتی منتشر شد. 📥 نسخه PDF را از اینجا دریافت کنید. 💻 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از ریحانه
🖥در آرزوی فراموشی ❤️روایت‌های زنانه از غزه 📝حق داشتند قدیمی‌ها که می‌گفتند آدم سنگ بشود اما مادر نه. آدم مادر که شد دیگر هیچ تصویری از ذهن و جانش پاک نمی‌شود. منِ مادر، هر نمایی از کودکی زخمی یا پیکری کوچک، قلبم را هزار تکه می‌کند. وقتی فیلم وداع پدربزرگ یوسف را دیدم، انگار نفس در سینه‌ام گیر کرد. آن لحظه، دیگر او فقط نوه‌ی مردی در غزه نبود؛ او فرزند همه‌ی ما مادرها بود. یوسف، تنها چهار سال داشت. کودکی که دنیا را هنوز با توپ پلاستیکی و خنده‌های بی‌پایان می‌دید. من در نگاهش محمدحسینم را می‌دیدم، با همان قد و قامت و همان سن و سال که همین دیروز در حیاط خانه دنبال توپش می‌دوید. خنده‌های کودکانه هیچ مرزی نمی‌شناسد، اما بمب‌ها، حتی آن‌ها را هم نشانه گرفتند. وقتی پدربزرگ یوسف خم شد، دست لرزانش را روی تن بی‌جان نوه‌اش گذاشت و گریست، قلبم شکست. آن صحنه برای من فقط یک تصویر نبود؛ بوی خاک سوخته، صدای گریه‌ی مردی شکسته، و آغوشی که برای همیشه خالی مانده بود، همه‌اش را در ذهنم زنده دیدم. تصویر کردم، زندگی کردم. همان لحظه با خودم گفتم: اگر روزی دست‌های کوچک فرزندم، سرد و بی‌حرکت در آغوشم بیفتد چه؟ از من چه باقی می‌ماند؟ این سوال مثل خنجری در سینه‌ام فرورفت. هیچ مادری نمی‌تواند از این تصور بگریزد. برای همین است که غزه برایم فقط نامی در خبرها نیست. غزه همان لرزشی‌ست که هر بار با شنیدن صدای انفجار در دل مادرها می‌افتد. همان دلهره‌ای‌ست که در دل ما هم زنده است وقتی آن‌ها شب‌ها بچه‌هایشان را در آغوش می‌گیرند و دعا می‌کنند صبح فردا همچنان نفس بکشند. پدربزرگ یوسف در آن وداع، تنها نبود. من، و هزاران مادر دیگر، کنار او گریستیم. ما همه با او دفن شدیم. اما در عین حال، صدایش را به جان گرفتیم؛ صدایی که فریاد می‌زند: «کودکان ما حق زندگی دارند.» یوسف دیگر نمی‌خندد، اما خنده‌هایش مثل نوری در کوچه‌های تاریک غزه می‌پیچد. و ما مادرها، هر بار که کودکی پرپر می‌شود، دوباره زخمی می‌شویم، اما باز بلند می‌شویم؛ چون تنها سرمایه‌ی ما همین عشق است. عشقی که هیچ بمبی توان خاموش کردنش را ندارد. 📝نفیسه‌سادات موسوی، رسانه «ریحانه»؛ 💬مجموعه روایت «می‌نویسم تا صدای غزه باشم» 🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس رسانه «ریحانه» را دنبال کنید 🖥 @khamenei_reyhaneh