در کتابی که حافظهی من است؛
از صفحهی اول فصلی شروع میشود،
که برای اولین بار تو را ملاقات کردم..
فصلی که کلمات خودنمایی میکنند و میگویند:
- از این فصل، زندگی جدیدی شروع خواهد شد..
-دانتهآلیگیری-
آری خستهام؛
و به نرمی لبخند میزنم بر خستگی،
که فقط همین است؛
در تن آرزویی برای خواب،
در روح تمنایی برای نیندیشیدن..