🗓 چهارشنبه 18 فروردین 1400
📗 #روز39 از برنامه ختم نهجالبلاغه
حکمت 253 تا 256
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
📜 حکمت 253: خون دل علی از پیروانش
📝 نکته: هنگامي كه به امام عليه السّلام خبر رسيد كه لشگر معاويه بر شهر انبار (: از شهرهاى قديم عراق) تاخته و تاراج كردند، آن بزرگوار تنها و پياده (از كوفه) بيرون آمد تا به نُخَيله (: موضعى است نزديك كوفه) رسيد.
مردم (در پى او آمده) خدمتش رسيدند و گفتند: يا امير المؤمنين! ما به جاى شما، ايشان را كفايت مى كنيم.
پس حضرت (در نكوهش آنها) فرمود:
سوگند به خدا شما مرا از (زيان) خود كفايت نمى كنيد و چگونه مرا از ديگران كفايت مى نماييد؟
اگر رعيّت ها پيش از من از ستم حكمرانان خود، شكايت داشتند من امروز از ستم رعيّت خود شكايت دارم، به آن ماند كه من پيرو هستم و ايشان پيشوا، يا من فرمانبرم و آنان فرمانده!
📝 سيّد رضىّ (عليه الرّحمة) فرمايد: چون امام عليه السّلام اين گفتار را در سخنی طولانی (كه ما از آنچه برگزيديم در خطبه 27 بيان نموديم) فرمود، دو مرد از يارانش جلو آمدند يكى از آنها گفت: من و برادرم آماده اطاعت فرمان شما هستیم؛ پس يا امير المؤمنين! ما را به آنچه مى خواهى امر فرما تا انجام دهيم. امام عليه السّلام فرمود: كجا آنچه من مى خواهم از شما پيش مى رود و از شما دو نفر چه آيد؟
#ختم #نهج_البلاغه
@khatm_nahj_al_balaghah_365
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
📜 حکمت 254: لزوم شناخت حق و باطل
📝 نکته: گفته اند كه حارث بن حُوط (يا خُوط) نزد امام عليه السّلام آمده و گفت: آيا به من گمان مى برى كه گمان دارم اصحاب جَمَل (: طلحه و زبير و عائشه و پيروانشان) بر ضلالت و گمراهى بوده اند؟
پس امام عليه السّلام (در نكوهش او) فرمود:
اى حارث! تو به زير خود نظر كردى (: گفتار باطل و نادرست آنها را پسنديدى) و به بالايت نگاه نكردى (: در سخنان حقّ و درست من انديشه ننمودى) پس حيران و سرگردان ماندى!
تو حقّ را نشناختى تا اهلش را بشناسى، و باطل را نشناختى تا پيروش را بشناسی.
حارث گفت: من با سعد بن مالك (: سعد بن ابى وقّاص) و عبد اللّه بن عُمَر (ابن خطّاب) كناره گرفته به گوشه اى مى روم.
پس امام عليه السّلام فرمود: سعد و عبد اللّه بن عُمَر يارى حقّ نكردند و باطل را فرو نگذاشتند.
📝 شرح: چون كناره گيرى آنها از باطل براى يارى نكردن آن نبود، بلكه از روى شكّ و دو دلى نسبت به حقّ بود، بنابراين تو نبايد از آنان پيروى نمائى.
📝 ابن میثم بحرانى (رحمه اللّه) در اينجا مى نويسد: چون عثمان كشته شد، سعد بن ابى وقّاص چند گوسفند خريده به بيابان رفت و با آن گوسفندان زندگانى نمود تا مُرد و با علىّ عليه السّلام بيعت ننمود، و عبد اللّه بن عمر با امير المؤمنين بيعت كرد و پس از آن به خواهرش حَفصه، همسر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله پناه برد و در جنگ جمل حاضر نشد و گفت: عبادت و بندگى، مرا از سوارى و جنگ ناتوان ساخته، نه با على هستم نه با دشمنانش.
📝 محدّث قمى حاج شيخ عبّاس (عليه الرّحمة) در كتاب سفينة بحار الأنوار نقل مى نمايد: چون حَجّاج یوسف، داخل مكّه شد و ابن زُبَير را بر درختی به دار زد، عبد اللّه بن عمر شبانگاه نزد او آمده گفت: دستت را بده تا براى عبد الملك با تو بيعت نمايم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «مَن ماتَ و لَم يَعرِف إمامَ زمانِه ماتَ مِيتَةً جاهليّةً»: «كسي كه بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد مانند مردن زمان جاهليّت مرده است». پس حَجّاج پايش را دراز كرده گفت: بگير پايم را و بيعت كن، زيرا دستم به كار است! ابن عمر گفت: مرا ريشخند مي كنى؟! حَجّاج گفت: اى احمقِ قبيله عدىّ! با على بيعت نكردى و امروز چنين مي گوئى؟ آيا على امام زمان تو نبود؟ سوگند به خدا براى فرمايش پيغمبر نزد من نيامده اى، بلكه از ترس اين درخت كه ابن زبير بر آن آويخته آمده اى.
#ختم #نهج_البلاغه
@khatm_nahj_al_balaghah_365
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
📜 حکمت 255: درباره نديم پادشاه
همنشين پادشاه مانند کسی است که سوار بر شير است: مردم به مقام و مرتبه او آرزومند هستند و او به منزلت خود داناتر است (كه چه اندازه خطرناك مى باشد).
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
📜 حکمت 256: درباره نيكى
به فرزندان ديگران نيكى و مهربانى كنيد تا پاس فرزندان شما را بدارند.
#ختم #نهج_البلاغه
@khatm_nahj_al_balaghah_365
┄═❁🍃❈🌸🍃🌸❈🍃❁═┄
🗓 پنج شنبه 19 فروردین 1400
📗 #روز40 از برنامه ختم نهجالبلاغه
حکمت 257 تا 262