🤔اتفاق‌های عجیب‌‌‌‌وغریب همیشه و همه‌جا می‌‌افتد. 👂🏻یکی از این اتفاق‌‌های عجیب، همین‌جا و در کنار گوش خودمان، چندصد سال پیش افتاد. 🧔🏻‍♂ باغبان زحمتکشی بود که هر روز طبق عادت روزانه، به‌‌‌محض طلوع آفتاب، از خانه‌‌‌اش بیرون می‌‌‌رفت... 🔎موضوعات قصه #قاضی #ضرب_المثل #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🤔بچه‌ها! شما می‌دونید دایره چه شکلیه؟ ⭕ببینم، اصلاً شما می‌دونید که چه چیزهایی در طبیعت و اطراف ما هستن که دایره هستن؟ 🌚مثلاً ماه چه شکلیه؟ چهارگوش یا دایره؟ 🌞خورشید چی؟ خال‌های روی بال کفش‌دوزک‌ها چی؟ 🔎موضوعات قصه #دایره #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🧔🏻‍♂در دوران حضرت موسی علیه السلام، مردی زندگی می کرد که دوست داشت زبان جانوران را بیاموزد. 🙏🏻این مرد خدمت حضرت موسی علیه السلام رسید و از او خواست تا از خدا بخواهد زبان جانوران را به او یاد دهد. 🦜حضرت موسی به او گفت که دانستن زبان جانوران ممکن است برای او خطرناک باشد ولی او قبول نکرد که نکرد ... 🔎موضوعات قصه #زبان_جانوران #حیوانات #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

👨🏻در روزگاران دور مرد حکیمی به نام لقمان زندگی می‌کرد. 💰 در آن دوران افراد ثروتمند بعضی از مردم را به‌عنوان برده به خدمت می‌گرفتند. یک روز شخصی که لقمان را نمی‌شناخت به سمتش رفت و گفت: ... . 🔎موضوعات قصه #لقمان #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🐢یک روباه به حیوانات حمله کرد. همه فرارکردند. اما لاکپشت نمی توانست تند راه برود. 🦊 به لاکپشت نزدیک شد. لاکپشت دست و پایش را در لاکش فرو برد و با خیال راحت خوابید. وقتی از خواب بیدار شد دید که حیوانات دارند درباره روباه با هم حرف می زنند ... 🔎موضوعات قصه #لاک_پشت #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🧔🏻‍♂هفت خان اسفندیار سفری پر ماجرا است که اسفندیار قصد رهاندن خواهرانش همای و به‌آفرید را از کشور بیگانه دارد. اسفندیار باید از هفت خطر عمده عبور نموده تا به مقصد نهایی یعنی رویین‌دژ برسد. 🦁گرگسار گفت: در منزل بعدی با شیر برخورد میکنی، که نهنگ هم از پس او برنمی آید و عقاب هم در آن راه از ترس او نمی پرد. 🌌اسفندیار خندید و گفت : فردا خواهیم دید . هوا که تاریک شد حرکت کردند و وقتی خورشید سر زد، اسفندیار سپاه را به پشوتن سپرد و به نزد شیران رفت 🔎موضوعات قصه #هفت_خان #اسفندیار #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda