eitaa logo
فروشگاه کتاب جان کودک و نوجوان
14.2هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
385 ویدیو
33 فایل
🎁🛍گلچینی از محصولات فرهنگی هنری آموزشی سالم برای کودکان و نوجوانان ایران زمین 👦👧واحد کودک و نوجوان فروشگاه کتاب جان ✅فروش فقط به صورت غیرحضوری 👤ارتباط با ادمین: @Milad_m25
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 تصاویری از داخل کتاب عید گنجشکها 🆔@koodak_shop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در تاریخ امامان شیعه پیوندی خجسته اتّفاق افتاد که ثمرات بسیار پُر برکت و بی نظیری داشت. بانوئی در اوج کمال و عفّت از فرزندان امام مجتبی علیه السّلام با پسر عموی خود، حجّت و امام چهارم، فرزند سیّد و سالار شهیدان ابا عبد الله الحسین علیه السّلام، ازدواج کرد و چنین مقدّر شد تا امامان از نسل حضرت زین العابدین علیه السّلام، هم سیّد حسینی باشند و هم حسنی. امام باقر علیه السّلام اوّلین امامی هستند که از سوی پدر منسوب به حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام و از جانب مادر فرزند حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است. 🔻 مادر امام محمد باقر، فاطمه بنت الحسن است که بانویی والامقام است که روایات مختلفی در شأن و منزلت او گفته شده، او بهمراه عموی خود سیدالشهداء در کربلا حضور داشت و به اسارت درآمد مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۵۸.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸ارسالی مشتری محترم از میبد یزد🌸 @koodak_shop
هدایت شده از کتاب نو+جوان
📚کتاب باغ های همیشه بهار(قصه نیکان۱۰) روایت داستانی از زندگی امام محمد باقر علیه السلام نويسنده در كتاب پيش رو با زباني ساده به بيان جالب و دوست داشتني از زندگي پنجمين پيشواي شيعيان، فقيه و عالم بزرگ اسلامي، (ع) در سه بخش به نقل از جابر انصاري، جابر جعفي و عطاء تميمي پرداخته و و آن امام بزرگوار را براي آشكار مي سازد. 🔺مناسب گروه سنی نوجوان ✍ نویسنده: علی اصغر عزتی 📖تعداد صفحات: ۱۵۴صفحه ▪️ناشر: سوره مهر 💰قیمت: ۳۷.۰۰۰تومان ---------------------------------------- 🛍خرید آنلاین از سایت باسلام👇 https://basalam.com/sahifehnoor/product/4092105?ref=830y 📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇 👤@Milad_m25 🆔@noketab
هدایت شده از کتاب نو+جوان
🔹گزیده ای از کتاب: عبدالله، دست جابر را گرفت. محمد باقر تا دم در حياط همراهي شان كرد. در آن جا دست گذاشت روي شانه جابر و دوباره پيشاني پيرمرد را بوسيد: «شيخ، حالا نوبت توست كه سلام مرا به پيامبر برساني!» جابر خنديد: «از خدا خواسته ام كه در روز قيامت شرمنده تو و جدت نشوم!» و چرخيد رو به سمتي كه عبدالله ايستاده بود: «اين عبدالله، پسر عطاء تميمي، پس از من در اين شهر كسي را ندارد. او را مي سپارم به شما. اميدوارم هيچ گاه دستش از دامن خاندان رسول خدا كوتاه نشود!» محمد باقر همان نگاه درخشانش را دوخت به عبدالله و گفت: «خيالت راحت، شيخ. او مهمان ما است؛ و ما با مهمانان مان با سخاوت رفتار مي كنيم.» و بعد خطاب به عبدالله گفت: «دوست شيخ، دوست ما است. از اين پس، در اين خانه به روي تو باز است. اين خانه را خانه خودت بدان، عبدالله!» و دستش را براي خداحافظي به سمت عبدالله دراز كرد: «مراقب شيخ ما باش!» @noketab